این مقاله را به اشتراک بگذارید
«زندگی عزیز» مجموعه داستانی است از آلیس مونرو، نویسنده کانادایی برنده جایزه نوبل ادبیات ٢٠١٣، که با ترجمه مژده دقیقی از طرف نشر ماهی منتشر شده است. این مجموعه شامل ١١ داستان از آلیس مونرو است. آلیس مونرو جزء آن دسته از نویسندگان برنده نوبل است که تاکنون چند کتاب از او به فارسی ترجمه شده. «زندگی عزیز» بعد از مجموعه داستان «فرار»، دومین مجموعهای است که مژده دقیقی از آلیس مونرو ترجمه کرده است. این مجموعه، که آخرین مجموعه داستان منتشرشده از آلیس مونرو است، در سال ٢٠١٢ به چاپ رسیده. مونرو بابت این مجموعه داستان، جایزه ادبی تریلیوم را دریافت کرد و بعد از دریافت این جایزه اعلام کرد که میخواهد از دنیای نویسندگی خداحافظی کند. یکی از دلایلی که مونرو برای این خداحافظی اعلام کرده بود این بود که به سنی رسیده است که نمیخواهد به اندازه یک نویسنده تنها باشد. آلیس مونرو از آن دست نویسندگانی است که بهطور متمرکز روی نوشتن داستان کوتاه کار کرده و او را بهعنوان یکی از سرآمدان داستان کوتاه امروز در جهان میشناسند. عنوانهای داستانهای مجموعه «زندگی عزیز» عبارتند از: «آموندسن»، «رفتن از مِیورلی»، «گوشه امن»، «غرور»، «کُری»، «چشمانداز دریاچه»، «دالی»، «چشم»، «شب»، «صداها» و «زندگی عزیز». البته بعد از داستان «دالی»، درباره چهار قطعه باقیمانده کتاب توضیحی آمده مبنی بر اینکه این چهار قطعه، داستان نیستند.
آنچه در پی میآید سطرهایی است از داستان «چشمانداز دریاچه» از این مجموعه: «آنجا که پیادهرو تمام میشود، ساختمان آجری بزرگی است با سردرِ شیبدار و برج ساعت. شاید زمانی مدرسه بوده، پیش از آنکه بچهها را با اتوبوس به مرکز آموزشی بزرگتر و کسالتبارتری بفرستند. عقربهها روی دوازده ماندهاند، به نشانه ظهر یا نیمهشب، که بیتردید اشتباه است. انبوهی از گلهای تابستانی که به نظر آرایشی حرفهای دارند – بعضی از یک چرخدستی و بیشترشان از سطل شیرِ کنار چرخدستی سرریز کردهاند. تابلویی که نمیتواند بخواندش، چون خورشید مستقیم به آن میتابد. وارد چمن میشود تا آن را از زاویه دیگری ببیند.
موسسه کفن و دفن. حالا گاراژ چسبیده به ساختمان را میبیند که لابد ماشین نعشکش داخل آن است. مهم نیست. بهتر است به کار خودش برسد. به خیابانی فرعی میپیچد که ساختمانهایش انصافا در وضعیت خیلی خوبی هستند و این ثابت میکند که حتی چنین شهر کوچکی هم میتواند برای خودش حومهای داشته باشد. خانهها تفاوتهای جزئی با هم دارند، بااینحال از بعضی نظرها عین همند. نمای آجر کمرنگ یا سنگی به رنگ ملایم، پنجرههای گرد یا نوکتیز، رگههایی از تجمل، معماری خانههای وسط مزرعه دهههای گذشته. چند نفری اینجا هستند. همه نتوانستهاند خودشان را داخل خانه زیرِ باد کولر حبس کنند. پسربچهای سوار بر دوچرخه در پیادهرو قیقاج میرود. دوچرخهسواریاش عجیب است و نانسی اول علتش را نمیفهمد.
دارد عقبعقب میرود. علتش همین است. کُتش طوری قرار گرفته که نمیگذارد ببینی – یا نانسی نمیتواند ببیند- که کجای کار ایراد دارد».