این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به رمان یاغی اثر یاشار کمال
«یاغی» رمانی است از یاشار کمال، نویسنده مطرح اهل ترکیه، که با ترجمه علیرضا سیفالدینی از طرف نشر نیماژ منتشر شده است. نام اصلی کتاب چنانکه مترجم در یادداشت سرآغاز ترجمه فارسی توضیح داده است، «افه چاکرجالی» است. مترجم مینویسد: «در مورد «افه» باید گفت معادل فارسی آن دلاور، یاغی، جنگجو و نظیر این کلمات است و اگر در متن به کار رفته است، بیشتر بهمعنای سرور است…»
رمان یاغی توضیحی هم دارد از خود یاشار کمال درباره این رمان. یاشار کمال، چنانکه در توضیح اول رمان یاغی هم اشاره کرده است، این رمان را بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته است و شخصیت اصلی رمان، ممد افه چاکرجالی، وجود خارجی داشته است. در بخشی از توضیح یاشار کمال درباره این رمان میخوانیم: «در سال ١٩۵۶، یکی از دوستانم به من گفت اگر بخواهم، حاضر است مردی را معرفی کند که زمانی فرماندهی یک گروه ژاندارم بوده که ممد افه چاکرجالی را کشته و اکنون زنده است و درصورتیکه مایل باشم حاضر است خاطراتش را برایم بازگو کند.
ماجرای زندگی و مرگ راهزنی که در تاریخ بشری یکی از برجستهترین چهرههای یاغیگری بود برایم جالب و شنیدنی بود. فرماندهی دستهای که چاکرجالی را کشته بود، یک سرهنگ بازنشستهی ژاندارم بود. اسمش «رشدی کباش» بود و در دهِ «سالملی» از توابع قاراسو زندگی میکرد. بههمینخاطر، برای شنیدن و یادداشت خاطرات او به ده سالملی رفتم و مدت زیادی نیز آنجا ماندم. خاطرات تمامنشدنی سرهنگ رشدی کباش را از زبان خودش شنیدم و تمامی آنها را یادداشت کردم. سرهنگ رشدی کباش از یکطرف چاکرجالی را تعقیب کرده بود و از طرف دیگر، دربارهی زندگی و تمامی علایق خاص او تحقیق دقیقی بهعمل آورده بود که در دوازده دفتر یادداشت همراهش بود. علاقهی من نسبتبه افه بعد از شنیدن حرفها و خاطرات سرهنگ رشدی و نیز خواندن دفاتر یادداشت او دوچندان شد…». یاشار کمال در ادامه این توضیح، بعد از نامبردن از منابع و اشخاصی که برای تحقیق درباره زندگی و سرگذشت چاکرجالی به سراغ آنها رفته بوده است، مینویسد: «ماجرای زندگی چاکرجالی در سال ١٩۵۶، در روزنامهی جمهوریت چاپ و منتشر شد. از آن به بعد، برای کسب اطلاعات بیشتر و بهتر این کتاب را منتشر نکردم. آرزویم شناخت وسیع و همهجانبهی این شخصیت جالب و قابل توجه بود. از چاکرجالی میگفتند و فورا به گفتهی خود میافزودند که چاکرجالی در کشتن تکتک این افراد خود را محق میپنداشته است.