این مقاله را به اشتراک بگذارید
از سینمای زیرزمینی تا سینمای دولتی
«جیا ژانگکه» چه سهمی از سینمای چین دارد
حسین عیدیزاده
چین بزرگ یعنی چین، تایوان و هنگکنگ و وقتی از سینمای چین حرف میزنیم، یعنی درباره فیلمسازهایی حرف میزنیم که از این سه کشور برخاستهاند و در این کشور فیلم ساختند و به شهرت رسیدند. بهراستی چین بزرگ در یکی دو دهه اخیر سهم مهمی در سینمای دنیا دارد و تعدادی از آثار شاخص سینما در چین بزرگ تولید شدند، که یا تولید یکی از این سه کشور بودند یا با حمایت کشورهای اروپایی در یکی از این سه کشور ساخته شدند. یکی از چهرههای مهم سینمای چین در یکی دو دهه گذشته، جیاه ژانگکه است (البته نام فامیلی این کارگردان جیاه است، اما چون در ایران به ژانگکه شهرت دارد در متن از همان ژانگکه استفاده شده است)؛ فیلمساز متولد سال ١٩٧٠ که فیلمسازی را از سال ١٩٩۴ و با ساختن فیلم کوتاهی به نام «یک روز در پکن» شروع کرد، یک فیلم مستند ١٠دقیقهای درباره توریستهایی که به دیدن میدان تیانآنمن میروند. فیلم بعدی ژانگکه «ژیائو شان به خانه میرود» بود که در جشنوار فیلم هنگکنگ سال ١٩٩٧ تحسین شد و از طرفی سبک و علاقه ژانگکه را هم تثبیت و مسیر را برای ساختهشدن اولین فیلم بلند او یعنی «جیببر» باز کرد. ژانگکه جز کارگردانهای مهم نسل ششم سینمای چین است، فیلمسازهایی که دوباره به سینمای آماتوری بازگشتند و سعی کردند با ساخت فیلمهای زیرزمینی از دست سانسور و خفقان حاکم بر سینما فرار کنند. این فیلمسازها در دهه ١٩٩٠ دوران اوج کاری خود را سپری میکردند و درست در اواخر همین دهه بود که ژانگکه فیلم «جیببر» را ساخت. اولین فیلم بلند این کارگردان ماجرای یک جیببر را در فنیانگ، زادگاه ژانگکه روایت میکند. فیلم با دوربین ١۶ میلیمتری ساخته شد و در بخش فوروم جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد و دو جایزه نتپک و وولفگنگ را از این جشنواره به خانه برد و بعدا هم در جشنوارههای نانت، پوسان و ونکوور نمایش داشت و تحسین شد. این فیلم همه المانهای فیلمهای بعدی ژانگکه را در خود دارد، اشاره به اتفاقات سیاسی (درگیری سیاستمداران چین و هنگکنگ بر سر سلطه بر هنگکنگ) و دغدغههای اجتماعی (بحث طبقات اجتماعی و تأکید بر زندگی فقیران). درواقع شاکله سینمای ژانگکه در همین فیلم شکل میگیرد و بعد از این هم فیلمساز در همه آثارش مدام دغدغههای سیاسی و اجتماعی خود را بیان میکند. ژانگکه شاید مثل ایویوی، هنرمند معترض هم نیست که از سوی مقامات کشوری مدام آزار ببیند، دلیل اصلیاش هم شاید این باشد که ژانگکه فقط دو فیلم بلند دیگر زیرزمینی ساخت؛ یعنی «سکو» و «لذتهای ناشناخته» که اولی در ونیز نمایش داشت و دومی در جشنواره فیلم کن و بعد در موجی که شکل گرفت، همراه دیگر فیلمسازها شد و از سال ٢٠٠۴ ساختن فیلمهایی که دولت چین آنها را تأیید کرده شروع کرده، فیلمهایی که دولتی نیستند اما از صافی ممیزی دولت رد شدهاند. این تغییر رویکرد در بین فیلمسازهای چینی به سود ژانگکه بود، او اولین فیلم تأییدشده یا بگوییم رسمی و غیرزیرزمینی خود را در سال ٢٠٠۴ ساخت؛ این فیلم «دنیا» نام داشت و در جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و تحسین شد. فیلم با اینکه در ظاهر داستانی عاطفی را روایت میکند اما درواقع با انتخاب شخصیتهایش از بخش محروم جامعه نگاهی تلخ به زندگی طبقه فرودست میاندازد، طبقهای که در چرخدندههای بوروکراسی له میشود. فیلم در خارج از چین بسیارموفق بود و وارد فهرست ١٠ فیلم برتر سال جاناتان روزنبام، جی. هوبرمن و دنیس لیم شد. ژانگکه بعد از این فیلم سراغ شاهکار خود یعنی «طبیعت بیجان» رفت که سال ٢٠٠۶ در ونیز نمایش داده شد و برنده شیر طلایی این جشنواره شد. این فیلم ماجرای مردی است که برای پیداکردن همسرش به شهری کوچک میرود و ماجراهایی برایش رخ میدهد. این بار ژانگکه به دستبردن انسان در طبیعت که سروشکل زندگی مردم را هم عوض میکند، اشاره کرده است و از این به بعد در کنار مضامین سیاسی و اجتماعی این دغدغه محیطزیستی هم وارد سینمایش میشود. در «طبیعت بیجان» ساخت سدی که مایه افتخار دولت است باعث شده زندگی خیلیها ویران شود و خانه و کاشانهشان زیر آب برود.
نگاه دقیق ژانگکه به این تغییرات و البته دشواری زندگی طبقه فرودست (شخصیت اصلی کارگر معدن است) آنقدر تأثیرگذار بود که مانولا دارجیس او را هنرمند زمانه خود توصیف کند. بعد از «طبیعت بیجان» ژانگکه چند فیلم مستند و کوتاه ساخت تا سال ٢٠٠٨ که با «٢۴ شهر» دوباره به جشنواره فیلم کن رفت. اما فیلم مهم این کارگردان در دهه جدید «نشانی از گناه» است که سال ٢٠١٣ در کن حضور داشت. این فیلم بعد از «٢۴ شهر» دومین فیلم ژانگکه است که روایتی اپیزودیک دارد و تقسیم فیلم به چند اپیزود ویژگی سه فیلم اخیر ژانگکه است. در «نشانی از گناه» ژانگکه بدون ترس، از مشکلات اجتماعی و فقر و بدبختی میگوید که جامعه چین را فراگرفته است و آنها را مجبور به اعمال خشونت میکند. فیلمی که منتقدان زیادی دوستش داشتند اما نگاهی دقیق و منصفانه به فیلم نشان میدهد که «نشانی از گناه» شاید سبُکترین و توخالیترین فیلم این کارگردان باشد. هرچند فیلم ظرافتهای بصری دارد اما نگاهش به موضوعاتی که مطرح میکند، بسیارسطحی و گلدرشت هستند. شاید این گلدرشتبودن در فیلمهای قبلی ژانگکه مثلا «جیببر» و حتی «طبیعت بیجان» هم بود، اما آن دو فیلم حالتی اگزوتیک داشتند که بیننده را مجذوب خود میکردند و این در حالی است که «نشانی از گناه» بیشتر شبیه فریادهای فردی است که از شرایط به ستوه آمده و راستش ظرافت هنری ندارد. ژانگکه امسال هم در کن حضور داشت با فیلم «کوهها از هم دور میشوند»، فیلمی که اپیزودیک بود اما داستانها در سه زمان مختلف میگذشت و محل وقوع یکی از داستانها استرالیا بود. باید دید فیلم تغییری در مسیر فیلمسازی ژانگکه هست یا نه. تا زمان دیدن آن فیلم، ژانگکه فیلمساز زیرزمینی خوشذوقی است که با ورود به سینمای رسمی چین کمکم شور و قدرت خود را ازدست داده و از فیلمهای جذاب اجتماعی به شعارهای اجتماعی رسیده است!
شرق