این مقاله را به اشتراک بگذارید
آشنایى من با شعر شاملو به اوایل سال ۱۳۳۷ مى رسد که با اشتیاق یک نسخه از هواى تازهى او را از انتشارات نیل در تهران خریده بودم. قبل از ۳۷ با اسم احمد شاملو، خصوصاً با مقدمه اش بر افسانهى نیما آشنا بودم. هواى تازه به راستى برایم هواى تازه بود. بعد از آن شاملوخوان حرفه یى شده بودم.
سال ۱۳۴۱ در سارى دبیر فلسفه و ادبیات دبیرستانها شده بودم. زنگ ادبیات شعر شاملو همیشه چاشنى بود و گاهى هم موضوع انشا. مثلاً « شب بى روزن هرگز » یکى از آن موضوعات بود.[۱] سالهاى ۴۶ و ۴۷ که خوشه به سردبیرى شاملو منتشر مى شد، ترجمه هایى هم از من در آن چاپ مى شد. هنوز با خود شاملو آشنا نشده بودم. شاملو مى دانست که من در سارى دبیرم.
تابستان ۱۳۴۸، روزى از اداره ى آموزش و پرورش به من زنگ زدند که آقایى آمده اداره آدرس شما را مى خواهد. اسمش را پرسیدم. گفتند آقاى شاملو. مستخدم اداره ایشان را به طرف منزل ما مى آورد که بین راه به آنها رسیدم. احمد شاملو بود. رفتیم منزل. گفت دارد فیلمهاى مستندى براى تلویزیون، در زمینه ى آداب و رسوم مردم نواحى مختلف مى سازد و براى همین کار، گروهش را به مازندران آورده و حالا آنها در بهنمیر، نزدیک بابلسر، مستقرند، و شکار سوُ[۲] را هم فیلم گرفته اند. بعد پیشنهاد کرد برویم بهنمیر منزل حسین جهانى که پوستتخت گروه آنجا پهن بود.[۳]
رفتیم بهنمیر. آنجا شعرخوانى بود و بحث شعر، و گفت و گو درباره ى تهیه ى آن فیلمها در زمینه ى آداب و رسوم.[۴]
باید یکى دو نکته را درباره ى نقش من در کتاب کوچه بنویسم، که هم بارها از من پرسیده اند، و هم در نامه های شاملو به آن اشاره مى شود.
روز دوم من در بهنمیر بود که شاملو پرونده یى از برگه هاى تایپ شده را گذاشت جلوم. فیشهاى کتاب کوچه بود که با مقدارى از آنها و اسم آن، اینجا و آنجا، و خصوصاً در خوشه، آشنا بودم. شاملو از کتابى در همین زمینه ها از یک فرانسوى اسم برد که نویسنده به جاى ترتیب الفبایى ــ که معمول فرهنگهاى لغت است ــ مدخلها یا سرواژه هاى آن را به صورت موضوعى تنظیم کرده بود، و او هم کمابیش در کتاب کوچه از همین روش پیروى کرده بود. مشکل کار اینجا بود که خواننده ى فارسى زبان، در چنین حجمى ــ که برنامه ى کتاب کوچه داشت به آن سمت مى رفت ــ چه طور مى توانست، با توجه به امکانات چهل و یک سال قبل، سرواژه یى یا مدخلى (entry ) را در آن پیدا کند. مثلاً ذیل خاستگاه آب، مى آید< استخوان آب کردن ، مشک خالى و پرهیز آب؟> و مانند اینها. شاملو از من پرسید تو چه پیشنهادى دارى؟
آن مقدار برگه را که آنجا بود برداشتم، رفتم کنارى نشستم. اولین فکرم طبعاً این بود که غربى ها در این زمینه چه شیوه هایى به کار برده اند. من کتابى به شکل کتاب کوچه در کارهاى غربى هاى انگلیسى زبان ندیده بودم، آنجا در این زمینه به صورت موضوعى و تخصصى کار فراوان بود، اما نه به شکل یک کاسه، یا به صورت «انبان» [۵]. خیلى ساده احمد شاملو مرا گذاشته بود سر ِ کار! اما کار دلنشینى بود.
بعد از یکى دو روز از بهنمیر رفتیم، دارابکلا، در ۱۵ کیلومترى شرق سارى، براى تهیه ى فیلم عروسى در دارابکلا[۶]. چند روزى در دارابکلا بودیم. شاگردهاى آن روز من ــ که بیشترشان امروز دوستان نازنین من اند ــ با شعر شاملو آشنا و خوشهخوان بودند، فرصت خوبى پیدا کرده بودند؛ در منزل ما یا در ده جمع مى شدند، شعر مى خواندند، سؤال مى کردند.
بارى، بعد از چند روز بررسى، یادداشت هایم را درباره ى نحوه ى ارجاع کتاب کوچه گذاشتم پیش شاملو. گفتم مى شود روش ارجاع یکى دو کار غربى را با روشهاى قدیمى خودمان ترکیب کرد و به روش تازه یى رسید که به کار کتاب کوچه بیاید. حاصل کار همانى است که امروز در مجلدات کتاب کوچه مى بینید.
براى شاملو توضیح دادم که با دو کتاب انگلیسى سروکار دارم که مى شود از روش آنها اینجا هم استفاده کرد. یکى تزاروس[۷] روژه[۸] و دیگرى لِکسیکُنى[۹] شبیه
Contemporary English Longman Lexicon of ، حالا خوب یادم نمى آید. براى اینکه لِکسیکن ِ لانگمنى که حالا دارم چاپ ۱۹۸۱ است، و آن موقع ۱۹۶۸ بود. یادم نمى آید آن لِکسیکن اسمش چه بود.
بارى، روش اصلى کار من روى تزاروس روژه متمرکز بود. روژه آمده لغات و عبارات انگلیسى را به ۶ طبقه ى بزرگ[۱۰] و هر طبقه را به بخشها یا مقولات گوناگون طبقه بندى کرده است. مثلاً طبقه ى اول اسمش «رابطه هاى انتزاعى»، و بخش اول existence یا وجود است،[۱۱] که به آن شماره ۱ داده است. کار دیگر روژه اینجا این است که معمولاً هر بخشى را به مفاهیم متضاد، مثلاً مثبت و منفى، تقسیم مى کند، و به آن هم یک شماره مى دهد، مثلاً مفهوم مخالف وجود، inexistence است با شماره ى ۲٫ همینطور تا آخر. آخرین شماره ۱۰۰۰ است، این هزار شماره ۳۸۶ صفحه ى کتاب را مى گیرد. آنچه من از روژه گرفته بودم همین سیستم شماره گذارى و شیوه ى ارجاع به این شماره ها بود.
لِکسیکن لانگمن هم لغات را به «مجموعه»ها طبقه بندى کرده است، و به آنها شماره داده است. وجه مشترک هر دو کتاب موضوعى بودن آنها و شماره گذارى سرواژه هاست. مى شود گفت که کتاب کوچه هم کمابیش چنین ساختارى دارد. سرواژه هاى مادر یا خاستگاه، در «موضوعات» و گروه بندى هاى گوناگون دوازده گانه طبقه شده بود، پس ما هم مى توانستیم شیوه ى شماره گذارى آن دو کتاب را اینجا اعمال کنیم. شاملو پذیرفت. اما نگران نحوه ى دسترسى خواننده به این شماره ها بود. هر دو کتاب پیشگفته index یا نمایه ى مفصلى داشتند که به ترتیب الفبایى همه ى واژگان و زیرمجموعه ى آنها با ذکر شماره در آن آماده بود.
طبیعى بود که نمایه حجم قابل توجهى از صفحات کتاب را به خود اختصاص دهد. هزار سرواژه ى روژه ۳۸۶ صفحه، و بقیه ى کتاب تا صفحه ى ۷۰۵ نمایه است، یعنى ۳۱۹ صفحه ى چهارستونى. لِکسیکن لانگمن هم ۷۸۴ صفحه دارد، که ۱۲۶ صفحه نمایه ى چهارستونى دارد.[۱۲] نگفته نماند که شاملو نگران حجم کتاب بود، با توجه به کیسه ى ضعیف بیشتر قشر کتابخوان چهل سال پیش.
اما شیوه ى روژه یا لانگمن به تنهایى براى کتاب کوچه کافى نبود. اینجا بود که شیوه ى کشف الایات قرآن کریم و کشف الابیات مثنوى مولوى مشکل گشا شد، که صورت سازگارشده ى آن با کتاب کوچه را با عنوان کشف مدخلها در پایان حرف آ مى خوانید.[۱۳]
خیلى حرفها و نکته هاى گفتنى دیگرى هم بود که با شاملو گفتیم و شنیدیم. بعضى از آنها را در مقدمه ى حرف آ و بعضى هایش را هم در مقدمه ى نمایه ى حرف آ مى خوانید. اما نکته ى دیگر. بنا را بر این گذاشتیم تا جایى که مى توانیم ـــــ گیریم که کارمان ما را از روش اصلى پیشگرفته مان کمى دور مى کرد ـــــ سرواژه هاى بیشترى را در همان مجلدات اول به چاپ برسانیم، غرض پرهیز و گریز از «آفات» سیاسى آن سالها بود.[۱۴] یادم نمى رود که نمونه یی که همیشه ملاک و مثال ما در این زمینه بود، این بود: < سگ داند و پینه دوز در انبان چیست.> این مثل سه ارجاع اصلى دارد: سگ، پینه دوز، و انبان. قرار شد مثل را در حرف الف، زیر انبان بیاوریم، نه لزوماً زیر «سگ» در حرف س[۱۵]، که مثل با آن شروع مى شود. گفتم این را در نمایه جبران مى کنیم. بنا را بر این گذاشتیم هر سرواژه یى را که اول آوردیم، شرح دهیم و در حروف دیگر فقط به شماره ى آن ارجاع مى دهیم، مثلاً این مثل را در حرف پ ذیل پینه دوز، و در حرف س ذیل سگ بیاوریم.
بعد از چند سال فرازونشیب، که شرحش اینجا لازم نیست، شاملو چاپ کتاب کوچه را به نشر نیل سپرد که در بخشهایى از نامه ها این را مى خوانید. آن نشر گرفتار مشکلاتى شد که نتوانست به چاپ کتاب کوچه اقدام کند. سال ۱۳۵۶ که شاملو ایران را به عنوان اعتراض به قصد امریکا ترک کرد من کار را به ناشر جوان تازه کار و فعالى (نشر مازیار) که کتابى از من چاپ کرده بود سپردم، با قرارومدار تازه و با نظارت کامل خودم.
نقش دیگر من در این کار پیشنهاد استفاده از علائم در جلو همه ى موضوعات دوازدهگانه ى کتاب کوچه است که کار بازشناختن موضوعات را آسانتر مى کند. شماره زنى هاى تمام چند حرف و تهیه ى نمایه هاى گوناگون دو حرف آ و الف تماماً کار من و همسرم بوده است.
نکات دیگر را در این زمینه در نامه ها مى خوانید. گفتنى هاى دیگرى هم در نامه ها هست که نیاز به توضیح من ندارد.
(تهران، شهریور ۸۸)
(مقدمه ی ع. پاشایی است بر کتاب آماده ی چاپ «تهران، خیابان آشیخ هادی»، که مجموعه ی نامه های احمد شاملو است به ع. پاشایی)
[۱]. حکایتش را در مقدمه ى کتاب انگشت و ماه نوشته ام.
[۲] Su
[۳]. حسین جهانى، نمونه ى کامل یک مازندرانى مهربان و با صفا و بلندنظر بود. بهتر از همه شاملو در تقدیم نامچه ى حافظ شیراز وصفش کرده: «به صفاى روستایى حسین جهانى بهنمیرى تقدیم مى شود. انسانى ساده و مهربان و به همان اندازه بزرگ!»
[۴]. حاصل آن بحثها بعداً تهیه ى فیلم عروسى در دارابکلا بود، در روستاى دارابکلا، نزدیک سارى؛ و بعد از سارى هم شاملو را به طاهره ى نازنین و ایرج گردى در گنبد معرفى کردم، که آنجا هم به یارى دوستان فراوان دیگر، فیلم آناقلیچ داماد مى شود ساخته شد. ترکمن ها اجازه ندادند دخترى از آنها در نقش عروس ظاهر شود، این بود که ترانه گردى ــ دختر طاهره و ایرج ــ عروس آن فیلم شد. از سرنوشت هیچیک از این فیلمها خبرى نداریم.
[۵]. «انبان» را براى کتاب کوچه از آن روز تاکنون به کار برده ام. البته، طنزى در آن بود که حالا رویم مى شود بگویم. کتابى هست به اسم انبان ملا محمد قطب. برایش توضیح دادم که این چه جور کتابى است. من به شوخى پیش احمد، و فقط پیش او، گاهى به کتاب کوچه مى گفتم «انبان ملا احمد شاملو». مرا مى بخشد.
[۶]. در دارابکلا، مثل بهنمیر، صفا و مهربانى و گشاده دستى مازندرانى دیگرى، مهدى دباغیان، گره گشاى ما بود. یاد آن عزیز هم گرامى باد!
[۷]. Thesaurus : «۱٫ اصطلاح نامه، گنج واژه، تزاروس. ۲٫ فرهنگ واژگان.» (فرهنگ هزاره)
[۸]۱٫ Roget’s Thesaurus, Classic American Edition.
[۹]. lexicon : «فرهنگ، لغتنامه، قاموس…» (فرهنگ هزاره)
[۱۰]. شش طبقه (class) اینها هستند: ۱٫ رابطه هاى انتزاعى، ۲٫ فضا، ۳٫ ماده، ۴٫ عقل، ۵ . اراده، ۶ . عواطف.
[۱۱]. بخشهاى طبقه ى اول: ۱٫ وجود، ۲٫ رابطه، ۳٫ کیفیت، ۴٫ نظم، ۵ . عدد، ۶ . زمان، ۷٫ تغییر، ۸ . علیت.
[۱۲]. چاپ اول حرف آ، کتاب کوچه (۱۳۵۷) ۹۰۰ صفحه دارد که ۱۶۰ صفحه ى آن نمایه هاى چندگانه ی دوستونى است.
[۱۳]. شاملو سال ۱۳۵۰ مدت کوتاهى به فرهنگستان زبان فارسى رفت که شاید کار کتاب کوچه را آنجا به جایى برساند. آنجا دکتر میلانیان پیشنهاد آوردن شماره ی خاستگاه مثلاً، آب ۱۵ را در مدخلهاى وابسته در داخل پرانتز داد، که این را هم در کتاب کوچه اعمال کرده ایم. شاملو در مقدمه به این نکته اشاره کرده است.
[۱۴]. کار حروفچینى کوچه از ۱۳۵۶ شروع شد، چاپ اول حرف آ در مهر ماه ۱۳۵۷ در آمد، که اگر تب وتاب انقلاب نبود، امیدى به چاپش نمى رفت، هر چند سانسور دست از سر کتاب کوچه برنمى داشت، البته بیشتر به خاطر اسم احمد شاملو بود، نه خود کتاب کوچه.
[۱۵]. این شیوه بود که ما را از اجراى دقیق روش پیش گرفته مان دور مى کرد. اما چاره ى دیگرى نداشتیم.
مقدمه کتاب تهران خیابان آشیخ هادی