این مقاله را به اشتراک بگذارید
راوی کلافهای سردرگم
از چاپ اول مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی» بهرام صادقی در انتشارات زمان و به همت ابوالحسن نجفی بیش از ۴٠ سال میگذرد. مجموعهای که تا مدتها نایاب بود و فقط اگر کسی به کتابفروشی زمان میرفت و سراغ آن را میگرفت میتوانست نسخهای از آن را که هنوز در پستوی کتابفروشی مانده بود بخرد. مدتها گذشت تا انتشارات زمان این کتاب را تجدید چاپ کند. اکنون اما دیگر نه از انتشارات زمان که روزگاری ناشر برخی از پیشروترین داستانهای معاصر فارسی بود نشانی هست و نه از کتابفروشی آن در خیابان انقلاب. این کتابفروشی مدتهاست که بسته و کرکرهاش پایین است. «سنگر قمقمههای خالی» اما بعد از سالها بار دیگر آفتابی شده و اینبار انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرده است. مجموعهای که برخی از بهترین داستانهای کوتاه فارسی را در خود جا داده است. «سنگر و قمقمههای خالی»، حاصل کارنامه داستاننویسی صادقی از سال ١٣٣۵ تا ١٣۴۶ است. سالهایی که اوج شکوفایی صادقی بود و البته زیاد عجیب نبود اینکه بسیاری از جماعت کتابخوان، او را در همان سالهایی که داستانهایش را نوشت و برای اولین بار به چاپ سپرد، بهجا نیاوردند، گرچه داستانهایش از دید اهل فن و آنها که تخصصیتر به ادبیات میپرداختند، پنهان نماند. محمدعلی سپانلو در مجموعه «بازآفرینی واقعیت» یکی از بهترین داستانهای او یعنی «سراسر حادثه» را گنجاند و به روال همه داستانهای آن کتاب، در آغاز آن هم یادداشت کوتاهی درباره داستانهای بهرام صادقی نوشت و در آن با ظرافت و نکتهسنجی خاص خود اصلیترین مؤلفههای داستانهای صادقی را برشمرد. غلامحسین ساعدی، نادر ابراهیمی و خسرو گلسرخی هم از جمله نویسندگان و منتقدانی بودند که صادقی را زودتر از آنکه به صورت گستردهتر مطرح شود دریافتند و معرفی کردند. علیاصغر ضرابی نیز در مجله فردوسی گفتوگویی مفصل و خواندنی با او انجام داد. اما هنوز مانده بود تا طیف گستردهتری از مخاطبان ادبیات بهرام صادقی را دریابند. داستانهای صادقی، دستکم آن چند داستان شاخص او که از بهترین داستانهای ادبیات معاصر ما هستند، هیچ با متر و معیار آن روز داستاننویسی فارسی نمیخواندند. طنز صادقی طنز خاصی بود که خود ساختار داستان را نشانه میرفت و قواعد را به سخره میگرفت. این بهسخرهگرفتن قواعد اما در حد بازی تکنیکی صرف نبود، بلکه نوعی مواجهه با پیرامون بود و نوعی مواجهه طنزآمیز و عمیقا انتقادی با محیطی که صادقی در آن میزیست. در داستانهای صادقی آنچه دستمایه طنز قرار میگیرد زندگی شهری و درآمیختگی آن با مدرنیزاسیون است. او روایتگر مواجهه آدمهایی انگار در خواب قرون خفته با مدرنیزاسیونی است که بهصورت ناگهانی و برقآسا بر آنها فرود آمده و از فرق سر تا نوک پای آنها را فراگرفته اما آنها که همچنان تکهپارههایی از جهان قدیم را در خود حمل میکنند گیج و سردرگم از این مواجهه رفتارهایی پر ضدونقیض و جنونآمیز از خود بروز میدهند. صادقی روایتگر جنون حاصل از برخورد شدید و تا حدودی غیرمنتظره جهان قدیم و جدید در مقطعی از تاریخ ایران است و فرم قصههایش نیز حاصل همین شکل از مواجهه و همین جنون است. در یکی از بهترین قصههای مجموعه «سنگر و قمقمههای خالی» یعنی قصه «با کمال تاسف» میبینیم که چطور یک کارمند اداره دخانیات، از روزنامه تنها به سراغ آگهیهای تسلیت، یعنی به سراغ مرگ، میرود و نه هیچ چیز دیگر و دست آخر این سرگرمی جنونآمیز او را به لبه باریک مرگ و زندگی پرتاب میکند. یا دوشیزه سکینه در داستان «سنگر و قمقمههای خالی» که مقهور زرق و برق نشریات بازاری است بیآنکه به زندگیهای ساخته و پرداخته این نشریات راه داشته باشد. در داستان «سراسر حادثه» میبینیم که پیران قوم چطور از جوانترین ساکن ساختمان بازیچه میسازند. بیشتر شخصیتهای داستانهای صادقی در نوعی جنون و مالیخولیا غوطهورند و صادقی این جنون و مالیخولیا را با طنزی گزنده بیان میکند. آنها بر اثر یک ضربه ناگهانی، یک شوک، هویت پیشین خود را از یاد بردهاند یا آن را مبهم و مخدوش به یاد میآورند و هویت جدید خود را هم نتوانستهاند درست به جا آورند، مثل قهرمان داستان «کلاف سردرگم» که عکس خود را در عکاسخانه به جا نمیآورد.
«سنگر و قمقمههای خالی» شامل ٢٧ داستان از بهرام صادقی است. اولین این داستانها با عنوان «فردا در راه است» نخستینبار در سال ١٣٣۵ در مجله سخن چاپ شده است و داستان آخر، یعنی «عافیت»، در سال ١٣۴۶ در فردوسی ماهانه. با خواندن خطی این داستانها سیر تحول صادقی را بهخوبی درمییابیم. فردا در راه است داستانی است بیشتر با حال و هوای قصه کلاسیک، هرچند رگههایی از داستان مدرن هم در آن به چشم میخورد و همچنین رگهای از علاقه صادقی به داستان پلیسی. در این داستان هنوز از طنز جنونآمیز صادقی رد چندانی نیست. از داستان دوم یعنی وسواس این طنز بهتدریج خود را نشان میدهد و همینطور که پیش میرویم از داستانی به داستان دیگر پختهتر و پختهتر میشود و در داستانهایی چون «سنگر و قمقمههای خالی»، «با کمال تاسف»، «آقای نویسنده تازهکار است»، «سراسر حادثه» و «قریبالوقوع» اوج میگیرد. گرچه در این بین داستانهایی هم هستند که با این ترتیب خطی نمیخوانند و قدری متفاوتترند. در یادداشت ناشر بر چاپ اول کتاب که در همان سال ١٣۴٩ نوشته شده و سرآغاز چاپ تازه «سنگر و قمقمههای خالی» هم آمده، درباره ترتیب و انتخاب داستانهای این کتاب میخوانیم: «فردا در راه است نخستین و عافیت آخرین داستانی است که از نویسنده این مجموعه در مطبوعات فارسی چاپ شده است. پیش از آن و پس از این نیز بهرام صادقی داستانهای دیگری نوشته که هیچیک تا امروز بهطبع نرسیده و طبعا در این مجموعه هم نیامده است. اما این مجموعه حاوی همه داستانهای چاپشده نویسنده آن نیست: یکی دوتا از آنها را که به نظر ما ارزششان در حد داستانهای این مجموعه نبود کنار گذاشتیم و بعضی دیگر را که قطعات منتخبی از داستان بلند چاپنشدهای بهنام «خانههائی از گل» بود برای کتاب مستقل دیگری در نظر گرفتیم و بعضی داستانها را هم بعید نیست که با همه جستجوهامان نیافته باشیم. زیرا در حین چاپ این کتاب متاسفانه به نویسندهاش دسترس نداشتیم و ناشر ناچار شد که جمعآوری و انتخاب و ترتیب داستانها را خود برعهده بگیرد. در مورد قسمت اخیر، یعنی ترتیب چاپ داستانها که به ترتیب تاریخ نگارش آنهاست، توضیحی ضروری است: بعضی از داستانها مصرحا تاریخ نگارش داشت و بعضی نداشت؛ داستانهای بیتاریخ را از روی تاریخ نخستین چاپ آنها تنظیم کردیم و داستانهای تاریخدار را در خلال آنها گنجاندیم، جز در مورد داستان «گرد هم» که از خود نویسنده شنیده بودیم که آن را پیش از «داستان برای کودکان» نوشته بوده است، و از سبک و بیان و برداشت آن هم پیداست که باید از کارهای نخستین او باشد».
شرق