این مقاله را به اشتراک بگذارید
شهردار سابق ایالت کالیفرنیا پس از یک روز طاقتفرسا در هوای شرجی نیواورلئان خود را روی یک مبل راحتی سیاهرنگ رها میکند. روی صورتش آثاری از گریم بتونهوار مصنوعی دیده میشود که بافتی نسبتاً براق دارد، احتمالاً برای فیلمبرداری پرده سبز. یک قطعه نیمدایرهای آهنی به گریم اضافه شده که نشان میدهد «تی-۸۰۰» امروز یک چشم الکتریکی دیگر از دست داده است.
باوجود همه خستگی اما شوارتزنگر ذاتاً فرد خستگیناپذیری است، او بهسادگی کالای خاص خود را میفروشد و همه صحبتهایش در راستای تبلیغ این کالا طراحیشده و با اعتقادی راسخ میگوید: «بهنظرم این عالی است، گاهی اوقات فکر میکنم که آیا شخص دیگری هم وجود دارد که برای مدتی طولانی درگیر یک فرنچایز شده باشد، از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۵، بیش از ۳۰ سال.»
فکر کنم نمونه دیگری وجود داشته باشد، جیمز باند و بتمن این ویژگی را ندارند، بازیگران همیشه تغییر میکنند و کسی این مسیر را تا انتها ادامه نمیدهد.» (بهتر است به جان سخت اشاره نکنیم.) از نظر شوارتزنگر کارگردان فیلم او فردی «خلاق» است و همکارانش «بهشدت بااستعداد» هستند. او بهراستی بهترین گزینه برای بازارگرمی بدون وقفه است.
حالا ادیسهای از موفقیت پشتسر او قرار دارد، حسابهای بانکیاش پر شده و به همه جاهطلبیهای سیاسی خود هم رسیده است. با در نظر گرفتن همه اینها ولی عملکرد بدی هم نداشته است؛ بهعنوان یک جمهوریخواه اوضاع را بهخوبی برای جانشین دموکراتیک خود جری براون -کسی که در رأیگیری مجمع قانونگذاری ایالتی موفق به جلب اکثریت آرای جمهوریخواهان نشد و همان مجمعی که بسیاری از ایدههای خوب آرنی را تخریب کرد، حالا از طریق براون در حال بهرهوری از آنهاست- تنظیم کرد. بااینحال اتهامات نهچندان بیربطی که در رابطه با رسوایی خدمتکار خانهاش در اولین کمپین فرمانداری شوارتزنگر باعث شکست او شد، منجر به جداشدن او از همسرش، ماریا شرایور از خاندان کندی پس از ۲۹ سال شد بنابراین پسرویهای زیادی هم در زندگی او وجود داشته است.
درباره رستگاری ترمیناتور که داستان آن در زمان آینده و طی جنگ انسان علیه ماشین اتفاق میافتد، باید گفت که درواقع میزان سودآوری این فیلم برای شوارتزنگر هیچگاه مشابه با آنچه که از اکران ترمیناتور۳: خیزش ماشینها نصیبش شد (موفقیت در مبارزه انتخاباتی فرمانداری ۲۰۰۳)، نبود. خودش دراینباره میگوید: «بههرحال من فیلمنامه آن را دوست نداشتم اما روزی که دفتر فرمانداری را ترک کردم، تماسی با من گرفته شد و فهمیدم که الیسونها حق مالکیت فرنچایز را از آن خود کردهاند.»
«ترمیناتور» به دلیل شرایط بد اقتصادی پس از سال ۲۰۰۸ زمین خورد اما درنهایت از میان خاکستر سرمایهگذاریهای آتشگرفته پدیدار شد. آرنی ادامه میدهد: «چیزی که باعث سستی من شد، داستان مربوط به آینده فیلم بود. بخش بزرگی از افسانهسازی سرگرمکننده ماجرا، رخدادن آن در دنیایی است که همه ما آن را میشناسیم و قادر به درکش هستیم و ناگهان وارد دنیایی شدیم که کاملاً جبری غیرقابل فهم و توقفناپذیر داشت.»
تماشای وحشیگری مهارنشدنی در دنیای شناختهشده ما کلیدیترین نکته این افسانه است بنابراین آنها یکی از چیزهایی را که من بهشدت به آن علاقه داشتم، حذف کرده بودند. ما در آینده شروع میکنیم و اتفاقاتی را نمایش میدهیم که در فیلمهای قبلی به آنها اشاره شده بود اما هیچگاه در سطح مشخصی قرار نداریم. حالا ما به موجوداتی کاملاً متفاوت تبدیل شدهایم. یکی از چیزهایی که من در ترمیناتورهای ۱ و ۲ جیمز کامرون آن را تحسین میکنم همین ماهیت ساده و خالصانه ماست. ما درواقع بسیار پیچیدهتر از آن هستیم اما چنین نمایشی واقعاً چالشبرانگیز است.»
درهرحال آرنی اصرار دارد که این قسمت پنجم ترمیناتور یا بازسازی مجدد آن نیست: «ما نمیخواستیم تنها فیلمهای کامرون را بازسازی کنیم، در نظر داشتیم جهان خارقالعاده او را ارتقا دهیم تا با زمان حال ارتباط پیدا کند بنابراین فیلم نقطهنظری بسیار مرتبط با چیزی که پیشازاین بنا شده، دارد اما قدم در مسیرهای تازهای گذاشته است.»
گروه بازیگران و عوامل فیلم معتقدند که ۲ قسمت اول ترمیناتور –که تا جایی که من متوجه شدم تنها قسمتهای موردعلاقه آنهاست- در سایه جنگ سرد تولید شدهاند. آن زمان ایده نبرد انسان در برابر دخول متمردانه و ناخوانده تکنولوژی هنوز از المانهای اصلی یک محصول سای-فای بود. امروز دنیایی که در آن زندگی میکنیم چنین ساختاری پیدا کرده که فیلم تنها قصد دارد خود را بهتناسب با آن وفق دهد.
دیوید الیسون دراینباره میگوید: «ترس از جنگ سرد درواقع اسکلت بزرگی از ۲ فیلم اول است اما حالا ما به شکلی عجیبی به تکنولوژی تکیه کردهایم؛ منظورم این است که من پشت هر میزی مینشینم ۶ یا ۷ آیفون مقابل خود میبینم که همه آنها به نرمافزار امنیتی تشخیص اثرانگشت مجهز هستند. اسکاینت دیگر لازم نیست پاشنه در منزلتان را از جا بکند چراکه خودتان وارد صفهای طولانی اپلاستور میشوید بنابراین تفسیری بر تکنولوژی و جامعه و نحوه تعامل این دو بخش مهمی از این داستان است.»
کلارک موافقت میکند: «اگر کتاب یگانگی نزدیک است (نوشته ری کرزویل) را مطالعه کنید، متوجه میشوید که تکنولوژی در آینده مشکلساز خواهد شد. هوش مصنوعی به مرحلهای میرسد که ما را رهبری خواهد کرد. روزی میرسد که ماشینها، همانهایی که تنها به قصد خدمترسانی به انسان، چیزی شبیه به یک سگ طراحی شدهاند، به چشم یک مزرعه حیوانی به ما نگاه خواهند کرد و ما را به اتاقخوابهایمان میفرستند و آنوقت دیگر کارمان تمام است!» (اولینباری بود که لهجه اصیل استرالیایی او را میشنیدم.)
در چنین وضعیتی تنها کسی که به همان شیوه سنتی ترمیناتوری میگوید: «همراه من بیا، اگر میخواهی زندگی کنی!» سارا کانر است. امیلیا کلارک، بازیگر سریال بازی تاجوتخت، حالا در ادامه مسیر لینا هدی، یکی دیگر از همبازیهای خود در این سریال قرار گرفته است. امیلیا کلارک درباره این نقش میگوید: «قرارگرفتن در مسیری که پیشازاین لیندا همیلتون فرد اصلی آن بوده کار سختی بود، او در نقش یکی از بیهمتاترین کاراکترهای زن اجرایی خارقالعاده داشت اما من فکر نمیکردم که مایه سرشکستگی خواهم شد.»
کلارک شیفته کاراکترهای زن قدرتمند است؛ کاترین هپبورن «دنده آدامز»، کیت بلانشت «الیزابت» و شیرلی مکلین «آپارتمان» از کاراکترهای موردعلاقه او هستند. «در جایگاه اول این فهرست لیندا همیلتون ترمیناتور۲ ایستاده است. من تنها دختر این فیلم هستم که باید کنار پسرها قدم بردارد بنابراین باید جسارتم را به آنها ثابت میکردم، نباید از حرکت بازمیایستادم.» کلارک لباس ترمیناتوری خود را مرتب میکند، لبخندی میزند و به صحنه فیلمبرداری بازمیگردد تا به خدمت چند روبات دیگر برسد.
ماه گذشته یک قرار ملاقات دیگر با شوارتزنگر داشتیم، او بیش از هر زمان دیگری از اینکه توانسته جنسش را بهخوبی عرضه کند و به فروش برساند رضایتمند بود. بزرگترین لذت برای او؛ دعای خیر جیمز کامرون. «فکر کنم بسیار خوشحال بود. من همیشه در حال صحبت کردن با او هستم. هیچ شکایتی از سوی او نشنیدم.»
سینما