این مقاله را به اشتراک بگذارید
در حاشیه فیلم حکایتِ حکایتها
داستانهای تودرتو
«حکایت حکایتها»، ساخته ماتئو گارونه، اصلا شبیه فیلمهای این کارگردان نیست. دو فیلم معروف گارونه در ایران، «گومورا» و «واقعیت» هستند و کسانی که آنها را دیدند خوب میدانند که گارونه در این دو فیلم (و همچنین در دیگر فیلمهایش مثل «The
Embalmer») شیفته مستندپردازی است و داستانهایش را با لحنی مستندگونه روایت میکند، با دوربینی که بیشتر ناظر وقایع است و فیلمنامهای که آنقدر به سینمای مستند نزدیک شده که دیگر ردی از درام را نمیشود در آن پیدا کرد و بااینحال تمامی فیلمهای گارونه تا پیش از «حکایت حکایتها» فیلمهایی داستانی هستند؛ داستانهایی پرشاخوبرگ که لحن مستند آنها را از نمونههای مشابه متمایز میکند. اصلا جذابیت «گومورا» در همین لحن مستندوار و بیتفاوتی فیلمساز به شخصیتهایش است؛ شخصیتهایی که اصلا سعی نمیکند با آنها همذاتپنداری کند و همین به تأثیرگذاری فیلم میافزاید. با این پیشینه و آشنایی با گارونه است که وقتی به تماشای «حکایت حکایتها» مینشینی، غافلگیر میشوی؛ فیلمی که اساسا با دنیای فیلمساز تفاوت دارد و هرچند خودش در مصاحبههایی اشاره کرده فانتزی عنصری همیشگی در همه آثارش است و حتی «گومورا» هم خالی از فانتزی نیست اما حتی اگر این گفته فیلمساز را هم بپذیریم، باز هم «حکایت حکایتها» فیلمی است متفاوت در کارنامه گارونه؛ فیلمی که در آن مستندگونگی نقشی ندارد و با داستانهایی روبهرو هستیم ساختگی که هرچند برخی المانهایشان آنها را به دنیای امروز ربط میدهد (مثل بحث تلاش برای زیبایی و نزدیکیاش با جنون عملهای زیبایی در دنیای امروز) اما حکایاتی هستند اسطورهای و افسانهای. «حکایت حکایتها» بهشدت یادآور «ساتیریکون» فدریکو فلینی است اما راستش بهجای جنون و افسارگسیختگی فیلم فلینی اینجا با روایتهایی بامزه و عجیب روبهرو هستیم که انگار از دل «افسانههای کانتربری» بیرون آمده باشند و لحن آموزنده تلطیفشده آنها همچنین یادآور «هزارویکشب» هم هست. نکته جالب اینجاست که «حکایت حکایتها» خودش اقتباسی است از داستانهایی نوشته جامباتیستا باسیل. «حکایت حکایتها» فیلمی است که در دیدار اول، هوش را میرباید و داستانهای جذاب و عشقیاش را روانه روایت میکند اما راستش مثل «ساتیریکون» ماندگار نیست، شاید به این دلیل که در دیدار دوم متوجه میشوی داستانها آنطور که بار اول مینمود، تازگی ندارند و مثلا داستان پادشاهی که یک شپش در قصرش پرورش میدهد بهدرستی پرداخت نشده یا داستان شاهزادهخانمی که برای زاییدن پسر دست به هر کاری میزند، عملا پس از تولد پسرها دیگر دنبالکردن ندارد. دراینبین شاید داستان شاهزاده هوسران که با زندگی دو خواهر پیر گره میخورد از همه جذابتر باشد. فیلم داستان ویرانی و نابودی است؛ اضمحلال و سقوط آدمهایی که برای رسیدن به امیال خود حاضر به هر کاری حتی قربانیکردن خود هم هستند بدون اینکه فکر کنند رسیدن به این خواستهها چه ارزشی میتواند داشته باشد
شرق