این مقاله را به اشتراک بگذارید
روایت اخراج قیصر امین پور از حوزه هنری و سروش نوجوان!
به گزارش مد و مه به نقل از پارسینه البته پس از مرگ قیصر، هم حوزۀ هنری برنامۀ باشکوهی برگزار کرد، هم سروش کتاب ویژهای در بزرگداشت یاد قیصر چاپ کرد
این بخشی از روایت قیصر امینپور است از ماجرای اخراج از حوزۀ هنری:
« … و به اصطلاح طوری شد که کمکمک داشتند در این که چه کاری ساخته بشود یا چه کاری ساخته نشود، چه شعری گفته شود، چه شعری گفته نشود، این داستان چرا چاپ شد؟ این یکی فیلم چرا این طور بود؟ دخالت میکردند و همین باعث اصطکاکهایی شد که در سال ۶۶ ما که حدودا ۱۳ نفر بودیم از آنجا انشعاب کردیم… بیانیههایی در روزنامهها در دفاع از ما نوشتند ولی خب به جایی نرسید و در واقع ما ۱۳ نفر را اخراج کردند و بعد گروهی از ما رفتیم مجلۀ سروش نوجوان را راه انداختیم.»
بعدها قیصر را از سروش نوجوان هم اخراج کردند و بعد هم وقتی دفتر شعر جوان و انجمن شاعران، تشکیل شد و قیصر و دوستانش فعالیت فرهنگی و ادبی خود را از این طریق پی گرفتند، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که خانه شاعران تعطیل بشود یا دستکم تبدیل بشود به ادارهای پُر از کارکنانِ مطیع و سر به راه، همچنان که مرسوم و متداول است.
البته پس از مرگ قیصر، هم حوزۀ هنری برنامۀ باشکوهی برگزار کرد، هم سروش کتاب ویژهای در بزرگداشت یاد قیصر چاپ کرد، هم همان ابر و باد و مه و خورشید و فلک و سازمانها و ادارهها و خبرگزاریها و روزنامههایی که تمام دلواپسیشان ادامۀ حیات فرهنگی قیصر امینپور و دوستانش بود، در برگزاری مراسم و انتشار ویژهنامهها و چاپ بنرهای چند متری سنگ تمام گذاشتند.
این دوگانگی از کجا میآید؟ چرا دستگاهها فرهنگی با این همه گستردگی، جایی برای امثال قیصر امینپور ندارند؟ اما برای بزرگداشت و ویژهنامه و بنر و تندیس همه آماده به خدمت هستند؟
بیان این ماجرا در یک نکتۀ ساده است و آن این است که نظام اداری که تابع هیولای بروکراسی است، برای هنرمند و متفکر و منتقد و اهل خلاقیت، هیچ تعریفی ندارد. در نظام اداری همۀ افراد باید مستخدم (استخدامشده) باشند، باید شمارۀ مستخدمی داشته باشند، باید تابع سلسله مراتب اداری باشند، حتی وقتی که شعر میگویند یا داستان مینویسند یا نقد میکنند و یا حتی وقتی که میاندیشند.
این است که در روال تبدیل هنرمند به کارمند و منتقد به مستخدم، میان دستگاه اداری و اهل اندیشه و هنر، تنش ایجاد میشود.
قیصر امینپور هم مثل دوست نزدیکش، سید حسن حسینی، از این نگرش اداری به اهل اندیشه، هنر و فرهنگ، ناخرسند بود و بازتاب این ناخرسندی در زندگی و شعر و نوشتههای این دو یار همدل بارها و بسیارها آمده است.
شگفت اینکه آن ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همچنان با جدیت تمام به انجام همان وظایف پیشین مشغولند، یعنی تلاش برای ایجاد مانع در راه شعر و اندیشه و در صورت امکان تعطیلی جلسات شعر و تخته کردن درهای محافل شعر و خانۀ شاعران. و البته با همان جدیت پیگیرِ خبرِ مرگ شاعران هستند تا بزرگداشت بگیرند و پوستر بسازند و بر درختان شهر تصویر شاعران فقید را بیاویزند از زمین تا به بلندای فلک.