اشتراک گذاری
منتقد سینمایی به چه دردی می خورد؟
« سایت اند ساوند » از جایگاه مخدوش شده منتقدان امروز سینما و راه های احیای منزلت های منتقد بودن
نیک جیمز
تلخيص و ترجمه : امین فرج پور
نشریه «سایت اند ساوند» (که در سطحی همسان با کایه دو سینمای فرانسه از معتبرترین نشریات سینمای دنیا به شمار میرود) در مقالهای آینده نقد سینمایی را مورد بررسی قرار داده است آن چه ميخوانيد ترجمه اين مقاله است.
*******
منتقدان سینمایی چه فایدهای دارند و به چه درد میخورند؟ این پرسش اگر چه ممکن است در جایی چون «سایت اند ساوند» پاسخی روشن و قطعی داشته باشد، امّا از زمانی که اینترنت زیر و رو کردن پایههای اقتصادی و فكري نقد سينمايي را آغاز کرده است، ضرورت طرح چنین سئوالی بیشتر شده. در این جا باید نکتهای را توضیح دهم: منظور من از «منتقدان سینمایی» دقیقاً مطابق با معنایی است که از این واژه ترکیبی در ذهن داريد: نویسندگانی که برای گذران زندگی، فیلمها را نقد میکنند و راجع به آنها یادداشت مینویسند. منتقدان، همواره لذت بخشترین لحظات را زمانی داشتهاند که با چنگ و دندان نشان دادن و کوبیدن فیلمها، و حتی گاه با واکاوی و اذیت کردن بدجنسانه سینماگران، یا خود بحران ساز شدهاند یا اینکه از بحران ایجاد شده در سینما، نهایت استفاده را بردهاند و به عبارتی نقد سینمایی حیات و تداوم خود را بر بحران استوار کرده است: اما این بار ظاهرا ًنوبت خودشان رسیده تا یک درد واقعی را تجربه کنند. تحقیقی که به تازگی در مورد نقدهای منتقدان حرفهای در آمریکا انجام شده، ثابت میکند که ارزش و اعتبار بازار کاری آنها مرتباً در حال کاهش است. در طی سالهای گذشته (سه چهار سال اخیر) بسیاری از افراد شاغل در این حرفه کار خود را تغییر دادهاند و نکته جالب این که، کس دیگری هم جایگزین آنها نشده، بلکه جای خالی آنها در نشریات، با پرکاری برخی از همکاران آنها، یا شماری از علاقهمندان و منتقدان غیر حرفهای که در ازای نوشتههایشان دستمزدی به آنها پرداخت نمیشود، پر شده است ….
اینترنت برای کاربرانش فرصت دسترسی به نوشته ها ونقد های طیف وسیعی از منابع و نویسندگان شناخته شده سینمایی را ایجاد می کند (از نیویورک تایمز بگیرید تا سالون ): و می توان به این وسعت دسترسی ، ارتش پرجمعیت
بلا گردهای صاحب نظر که توان نوشتن دارند و بدون چشم داشت مالی مطالبشان را منتشر می کنند افزود . بنابراین، چرا باید انتظار داشته باشیم که یک نفر برای خواندن نقدهای نویسندگان یک روزنامه و یا مجله ، دست به جیب شود؟ اگر این منتقد ، صاحب دیدگاه باشد ویا دست کم نوشته اش بتواند خواننده را سرگرم کند و تیراز مجله را در سطح مطلوب نگه دارد ،می توان انتظار داشت که سردبیر مجله او را حفظ کند ، اما این جذابیت هم در مقایسه با موفقیت وب سایت ها در جلب آگهی های بازرگانی ، نمی تواند چندان دردی از ناشر مجله دوا کند . در سال های اخیر، بارها وبارها عنوان شده که حتی روزنامه های پرفروش هم به دلیل تمایل بیشتر آگهی دهندگان به وب سایت ها و حضور در فضاي اينترنتي با كاهش بحران زاي درآمد مواجه شدهاند و در مواجه با چنین شرایطی، برای کاهش هزینه های نشریه، وساده ترین راه را ،اخراج منتقدان سینمایی و برچیدن ستون ها وصفحات نقد فیلم می بینند : وبحران از این جا آغاز می شود …
به دلیل چنین روندی است که گفته شده منتقدان سینمایی نشریات چاپی انگلستان هم که تعدادشان چندان زیاد هم نیست ، ودر واقع آخرین نفرات از نسل منتقدان سینمایی به شمار می رودند به نوعی حس ناامیدی شبیه به آنچه که روزنامههای آمریکا را به نابودی کشانده، روبرو شده اند . کمترین تاثیر منفی چنین اتفاقی می تواند این باشد که این منتقدان بدون این که تغییری در حقوق وحق التحریرهای در یافتی شان ایجاد شود، مجبورند مطالب بیشتری برای وب سایت های صاحبان مطبوعات بنویسند . پیامد منفی دیگر چنین قضیه ای که می تواند مترادف با کاهش شاٌن ومنزلت منتقدان ارزیابی شود ، این است که در چنین روندی ، برخی از پخش کنندگان فیلم فکر میكنند ميتوانند منتقدان سینمایی و دست کم برخی از آن ها را نادیده بگیرند واز کنار آن ها رد شوند وبرخی دیگر راپنهانی به استخدام خود در آورند. آن ها چنین ررویکردی را- شاید – به این دلیل انتخاب می کنند که فیلم و سینما را یک بلاک باستر ضد نقد و ضد منتقد می دانند ،و یا نقد را یک کار بی ارزش ، که بی توجهی به آن می تواند تاٌثیر منفی نقد ومنتقد در مورد آثارشان را کاهش دهد .
نتیجه چنین روندی روشن است : از یک سو نوعی رویکرد شادمانه به افزایش «نقد وبلاگی» و اینترنتی و امکان دسترسی رایگان به نوشته های سینمایی مشاهده می شود ،که ظاهری گول زنک دارد كه ميتواند برای یک فرد ساده به معنای رشد وپویایی وهمه گیر شدن نقد فیلم باشد ،امّا در سوی دیگر ،نتیجه وپیامد چنین روندي کاهش روز افزون شان منزلت منتقدان حرفه ای سینما است که در نگاهی کلّی تر می تواند نشانی از کاهش شاٌن و کلیت روزنامه نگاری وژورنالیسم باشد .
کمتر کسی می تواند رویکرد ضد – منتقد پخش کنندگان (وحتی تهیه کنندگان) سینما را مورد ترديد قرار دهد و بنابراين اینترنت نباید تنها پایگاه ضد منتقدان حرفه ای قلمداد شود ، چرا که مقصر دیگر وشریک جرم اینترنت ، بازار یابی است ونباید این عامل را در روند رو به مرگ منتقد حرفه ای نادیده گرفت . امروزه ،بازاریابی و مارکتینگ ، فرهنگ مختص خودش را ایجاد کرده که با هر قدر و معیاری قدرتمندتر و تاٌثیرگذارتر از زبان وفرهنگ نقادی است .
بنابر این می توان ،به حال منتقدان حرفه ای تاٌسف خورد – وباید این کار را کرد ، امّا تقریباً کسی این کار را نمی کند. منتقدان تقریباً همواره ضد قهرمانان عرصه هنر ونقش منفی صحنه بوده اند که معمولاً هنرمندان واستعدادهای هنر از آن ها تنفر دارند وجامعه ومردم هم هیچ گاه به آن ها چندان اعتماد واعتقادی نداشته اند . برای توضیح بیشتر این قضیه ، به سیمایی که از آن ها در سینما به تصویر کشیده شده ، نگاه کنید : « ادیسون دی ویت » در فیلم « همه چیز دربارۀ ایو » که یک دسیسه چيني وتوطئه گر موذی با ظاهری مودب وگول زنک است ؛ یا « والدو لایدکر » سرود و آزارهنده در فیلم « لورا» ی « اتو پره مینجر » . این کاراکترها ممکن است آدم های نچسب ، عبوس ادا و اطور و هتاك تصوير شده باشند اما حاقل شخصيتهاي پر هيبت و قدرتمند جلوه ميكنند اما حالا چه ؟ حالا چه کسی دلش می خواهد منتقدان را در فیلم به تصویر کشد ؟ اصلاً چرا باید منتقد امروزی در یک فیلم حضور داشته باشد و چه اهمیتی دارد که شماری از منتقدین در دهه پنجاه کاری کردند که سینما تبدیل به هنری ارزشمند و در حد و اندازه ادبیات قلمداد شود ، و این هم چندان مهم نیست که گروهی از منتقدین جوان انگلیسی تحت عنوان « مردان جوان خشمگین » در دهه شصت میلادی ، راهی را پیمودند که به ارتقای سینمای انگلستان در این دهه انجامید یا گروهی دیگر در فرانسه موجی قدرتمند وجهانی چون « موج نو » را بنیان نهادند . آن چه اهمیت دارد ، شاًن وجایگاه امروزی این حرفه است که کسی را وسوسه نمی کند تا از کاراکتری که کارش نقد فیلم است ، در یک داستان به عنوان یک عنصر تاًثیر گذار وپیشبرنده استفاده کند …
قصدم از آوردن این شواهد واین مثال ها ،این نیست که در مقابل این سقوط احمقانه موضع گیری کرده وکسی را سرزنش کنم ، امّا برای درک این نکته که چرا منتقدین امروز ، در مقایسه با همکاران دهه پنجاهی شان در نظر جامعه کمتر به درد بخور ومفید به نظر می رسند ویا برای مقایسه این دوران با دوران شکوه نقد ومنتقد ، زمانی که « دی دیت » در فیلم « همه چیز در مورد ایو » خودش را « عامل اصلی وضروری تئاتر وسینما » می نامید ، چنین نگاهی لازم به نظر می رسد . و من قصد دارم با پرداختن به نقش منتقدین در انگلیس، نتايج محتوم روندي را كه به شرابط فعلي ختم شده، در حدي گذرا بررسي كنم. شايد ارزش اين كار درك يك حقيقت باشد كه انگلستان (و تقريباً تمام جوامع ديگر) به نوعي هنرستيزي و بيفرهنگي در سطح وسيع مبتلا شدهاند كه در مورد منتقدان موضوع را وارد حيطهاي وسيعتر ميكند؛ به ويژه در انگلستان كه به نحو بحث برانگيزي جايي است كه ايدههاي مدرن نقادي يا به عبارتي نقد مدرن، براي اولين بار در آن جا شكل گرفت كه با اين اوصاف، تكليف سرزمينهايي كه چنين پيشينهاي هم ندارند، در اين روزگار بيفرهنگي، پيشاپيش قابل حدس زدن است.
تنشها ومنازعات فراوان ايجاد شده ميان رويكردهاي نقد حرفهاي و آماتور و به تبع آن منتقدان حرفهاي و آماتور به اواخر قرن هفده و اوايل قرن هجدهم باز ميگردد؛ به زماني كه بحثهاي ادبي از مجامع و سالونهاي آريستوكراتيك به فضاي عمومي جامعه نقل مكان كرد. در پي آن، نقد و نقادي از سطح عقيده و راي يك مخاطب آگاه، به سطح تفسير و تحليل ارتقا يافت، كه بيشترين نقش را در اين ميان «جوزف آديسون» (Spectator) و «ريچارد استيل» (Tatler) عهده دار بودند. «تري ايگلتون» در كتاب «بنيان نقادي» عنوان ميكند كه در آن دوران، فضاي عمومي نقد ادبيات را اخلاق مداري، صداقت اخلاقي، استهزاي انتقادي بي بند و باري و آرسيتو كراسي واپس گرايانه اجتماعي شكل ميدادند و ضربه قدرتمند آن مفهوم سطح متفاوت آثار ادبي را به وجود آورد. در نظر «ايگلتون» نقادي بر يك مفهوم سنتي انگليسي در مورد اشرافيت كه در آن بر وجوه متمايز ميان داشتهها و دانستههاي فطري اكتسابي، تخصصي و آموخته شده خود جوش و خود انگيخته، و به طور كلي طبيعت و هنر تاكيد شده، استوار شده است.
آديسون و استيل، البته، با زبان طبقه و افراد هم سنگ و هم ارز خودشان اين مسايل را طرح ميكردند. در واقع حرفهايهاي «گراب استريت»، فقط براي افراد هم سنخ خود مينوشتند. اما با بالا رفتن سطح سواد جامعه و افزايش شمار افراد اهل مطالعه، نياز به منتقدان به عنوان كارشناس اين حيطه، كه تفاوتي آشكار با عامه مردم و حتي قشر كتابخوان داشتند، حس ميشد. اين تفاوت د ر درك و شناخت ادبي، تأثيرش را بر آثار اين منتقدان نيز نهاده بود، و آنها با ادبياتي تقريباً غير قابل فهم براي عامه، آرا و نظراتشان را در نوشتهها و حتي در سخنان عاديشان ابراز ميكردند. و همين باعث مهجور ماندن آراي آنها ميشد. ضعف و فترت بنيادين نقادي، به نحوي كاملاً غير قابل كتمان به اين نكته باز ميگردد كه ميتواند به زباني سادهتر: «دوگانگي و سرگرداني بين ادعاي كارشناس بودن يك منتقد و آرزومندي او براي صحبت و ارتباط و تأثيرگذاري روي طيف وسيعي از مردم عادي» اطلاق شود. به نحو طعنه آميزي، اين همان حيطه اي است كه امروز هم ميان يك منتقد حرفهاي و يك بلاگر (وبلاگ نويس)آماتور چالش ايجاد كرده است. گويي كه به هم رسيدن اين دو سطح، هيچ گاه قرار نيست رخ دهد….
از منظر سينماي انگلستان، ديدن و دريافتن دامنه و گستردگي نگرشي كه منتقدان آماتور دهههاي بيست و سي قرن بيستم، پايه نهادند، شگفت انگيز است. بر پايه اين نگرش وسيع به سينماست كه در آن سالها سينما به عنوان يك فرم هنري، براي اولين بار جدي گرفته ميشود. جملات «گراهام گرين» كه بخشي از نوشتههاي چاپ شده او در سال 1936 در يك مجله است، اين موضوع را توضيح ميدهد: «يك منتقد، دقيقاً روي عناصري كه يك اثر هنري به آن نياز دارد تمركز ميكند. او، ذهني دارد كه آماده و مستعد علاقمندي، يا حتي اشتياق بيدليل و ناگهاني نيست…. اگر دو يا سه فيلم در طي يك سال واجد كيفيتي باشند كه منتقد آن را احترام برانگيز ميخواند، اوج خوششانسي سازنده آن را ميرساند. در و اقع در سال، دو سه فيلم ميتواند مورد تاييد منتقد قرار گيرد و اگر هفته به هفته او به تحليلهايي در مورد فيلمهاي عامه پسند ضعيف دست بزند و در مورد ضعفهاي فيلمنامه، سناريست، كارگردان، فيلمبردار و … بنويسد، حتم بدانيد كه خوانندگانش را از دست خواهد داد و اين ممكن است به بهاي از دست رفتن شغل و بيكار شدنش تمام شود. در حقيقت، منتقد نيازمند فيلمي است كه او را ارضا كند. يك اثر هنري كامل باشد. منتقد بايد قادر به سرگرم كردن و لذت بخشيدن به خوانندگانش باشد و اين نيازمند فيلم خوب است. متأسفانه بيشتر منتقدين، سادهترين راه سرگرم كردن را در «گنده گويي» و «كلي گويي» مييابند. اين در حالي است كه به اين شيوه نوشتن، چيزي به سينما نميدهدو چيزي به داشتههاي سينما – به عنوان هنر – نميافزايد . منتقد با نوشتن درباره فيلم و سينما، بايد راهگشا باشد، و با گندهگويي و حكمهاي كلي در مورد يك فيلم، فقط و فقط كاري تبليغاتي، مبهم كثيف و در راستاي اهداف يك صنعت عظيم بياخلاق انجام ميدهد.»
البته كمپانيهاي فيلمسازي به منتقدان رشوه نميدهند و آنها را تطميع نميكنند. هيچ كس با يك بسته سيگار و يك بطري نوشيدني تطميع نميشود. انگيزه اصلي در اين ميان، چندان روشن نيست و ميتواند بيشتر از هر چيز ديگر دلايلي مهربانانه داشته باشد. يك رسانه روزانه و به طور اخص يك روزنامه، تحت كنترل شديد آگهي دهندگانش (و مسئولان آگهي) قرار دارد. بنابراين منتقدان فيلم، اين آزادي را ندارند تا عليه يك فيلم بد، هر چه ميخواهند بنويسند. تقريباً تنها راه ممكن هجو كردن فيلم است تا از اين رهگذر، حملهاي به فيلم صورت بگيرد و باعث شود خواننده نقد!!! به شخصيتها، داستانها، ايدهها، سبكها و …. فيلمهاي بد بخندد و نسبت به بد بودن فيلم متقاعد شود. ما منتقدان، نياز داريم گاهي وقتها كمي هم بيادب باشيم. بيادب و بيرحم، حتي در قبال رفقاي نقد نويسمان، البته نه به شيوهاي رو و تخت و ساده، كه دست مديران آگهي بگير را در حذف مطالبمان باز بگذارد. دنيايي كه «گرين» توصيف ميكند، به نحو ترسانندهاي به دنيايي كه نقدنويسان سينمايي، امروزه در آن تنفس ميكنند شباهت دارد. تو گويي كه آن عدالت طلبي دهه شصت هيچ گاه رخ نداده است. وراث «گرين» هم، تقريباً به سرعت پس از خاموش شدن او سر برآوردند.: به عنوان مثال، «پيتر برادشاو» منتقد «گاردين» كه اغلب اوقات وقتي با يك فيلم واقعاً بد مواجه ميشود، به اغراق ابزورديستي متوسل ميشود؛ يا «انتوني لين» كه توانايياش در نگاه شيك و با ظرافت تسمخر آميزش در «نيويوركر» باعث شده كه به يكي از محبوبترين منتقدان سينما بدل شود. من هر دوي اين منتقدان را به عنوان حاميان هنر سينما دوست دارم، اما آن ها را قهرمان نميدانم. چرا كه يك قهرمان بزرگ نيازمند فرصت براي حمايت مشتاقانه از يك گونه و يك فيلم درست و حسابي است، نه در پي يافتن بهانه هاي له كردن يك اثر، كه هر دوي آنها بيشتر فرصت و امكان دوم را جستهاند….
مشكل منتقد و ريويونويس انگليسي (شايد همه جايي) بيادب و بيرحم، در اين نكته است كه هجو نويس و نويسندهاي كه نگاهي تسمخرآميز دارد ، هيچ گاه با اشتياق تمام درگير يك اثر نميشود، و البته در عين حال، هيچ گاه بگونه صد در صدي هم مورد قبول قرار نميگيرد. بسياري از مردم (حداقل در كشور خودم، انگليس) با اين نظر «گراهام گرين» كه «فيلم و سينما يك فرم هنري است»، هم عقيده نيستند (بسیاري از شاغلان صنوف مختلف سينما، خودشان نيز چنين عقيدهاي ندارند) و تئوريسينهاي آكادميك بيشتر، فيلم ها را به عنوان يك متن ويژه در نظر ميگيرند، تا به عنوان يك شكل هنري. «سي . اي . لژون» كه از سال 1928 تا 1960 در «ابزرور» نقد فيلم نوشت، در سال 1947 اعلام كرد كه «آماده اعلام حساب شده و تحقيق شده اين واقعيت هستم كه فيلم يك هنر نيست…. فيلم سازان بايد تمام ادعاهاي متفرعنانه خودشان را در مورد هنرمند بودن شان كنار گذاشته، و فيلم را فقط به عنوان يك فيلم ببينند، نه به شكل هنري». البته اين جملات اعتراضي و فرياد گون (كه خود نيز سرشار از تفرعن بود) توسط يكي ديگر از منتقدان پيشگام آن سالها، خانم «پنه لوپه هوستون» در سال 1949 مورد ترديد اساسي قرار گرفت. او گفت: «هيچ تحقيري نميتواند جايگزين حقيقت هنر شود: يك فيلم حتي اگر بتواند يك كار در زمينه هنر قلمداد شود، باز هم در آن صورت، به اين معني است كه ما با يك شكل و فرم هنري سر و كار داريم و اين را انكار نميتوان كرد».
به اعتبار چنين بحثهايي ، بيشتر منتقدان يا ريويونويسهاي انگليسي در روزنامههاي معتبر، به اغلب فيلم ها به عنوان اشكال و كارهاي هنري مينگرند. در نقطه مقابل، اما، همين منتقدان وقتي با «پلاك باستر»هاي هاليوودي روبرو ميشوند، سعي ميكنند وظيفه نقادانه خودشان را انجام داده و آن ها را مورد نكوهش قرار دهند. بعضي وقتها، به دليل چنين رويكردي، سردبيران روزنامهها مقابل اين منتقدين موضعگيري ميكنند، يا حداقل اين كه عكسالعملهاي مخفي نشان ميدهند. وقتي ريويونويسي در ارزيابي اثر در مورد يك فيلم بسيار سودآور، به آن نمره و يا ستاره كمي ميدهد (يا آن را بي ارزش قلمداد ميكند) گاهي پس از چاپ مطلب متوجه ميشود كه يكي – دو ستاره به تعداد ستارهها يا امتيازات آن فيلم اضافه شده است. حتي گاهي كه آنها ميخواهند در مقابل يك فيلم بيارزش يا كم ارزش موضع بگيرند و در نقطه مقابلش يك فيلم خوب خارجي علم كنند، مطالبشان اصلاً رنگ چاپ نميبيند.
در ميان منتقدان سينماي امروز، كمتر كسي را توان گذر از اين خطوط قرمز است. در ميان منتقدان انگليسي (كه به دليل آشنايي بيشتر نگارنده، روي آنها بيشتر تمركز كردهام)، «پيتر براد شاو» طبق گفتهها و شنيدهها شايد تنها نقد نويسي باشد كه به تنهايي بتواند سرنوشت يك فيلم را روشن كند و يا باعث موفقيت، و يا باعث زمين خوردن آن شود. حس ميكنم نقدنويسان انگليسي بايد سعي كنند اين عقيده يا تظاهر را كه آنها نماينده رسانههاي سينما هستند، كنار گذاشته و براي جبران عقب ماندگي و به دست آوردن جايگاه گذشتهشان و شأن منتقدانهشان، ايستادگي بيشتري مقابل ماشين ويرانگر هاليوود كه هم چون سيلي بر سر فيلمهاي ارزان خارجي فرود ميآيد، داشته باشند. گفتن اين نكته، البته، ساده است، ولي عمل كردنش از آن مسايلي است كه دل شير ميخواهد. جالب است كه چنين مسايلي، در نگاهي به تاريخ نقد نويسي، به بررسي ميرسد كه با منتقدان عجين بوده است. «آليستار كوك» در سال 1934 در اين باره نوشته: «هر چه قدر كه ممكن است بخواهم در خلوت يا در نشريات عليه فيلمهايي خشمگين شوم، اعتراض كنم، پند بدهم و … .تفاوتي ايجاد نميشود و به نظر ميرسد كه اين اكشنها اصلاً كاري به كار نقادي ندارند. ارزيابيهاي اخلاقي فقط و فقط به عنوان ارزيابيهايي شخصي، يا در نهايت براي ذائقهها و سلايق سوبژكتيو قلمداد ميشوند و به نظر ميرسد كه كارايي ديگري ندارند…» در سال 1953 «اندرسون» درباره ديدگاه «كوك» نوشت: «چيزي به عنوان نقادي مستقل يا نقد بيتعهد وجود ندارد. در حقيقت اين مسايلي را كه همواره عنوان كردهايم، زير سوال ميبرد. من باور ندارم كه بايد دهنمان را ببنديم و ساكت شويم و به اين بهانه كه حرف ما خريداري ندارد، راجع به آن فيلمها حرف نزنيم.»
پايان اين مطلب، درخواست نوعي نقد خالص، يا به عبارت ديگر: خلوص در نقد كردن از منتقدان رسمي و حرفهاي نيست. بايد اعتراف كرد كه بلاگرها در مقايسه با منتقدان نشريات اين مزيت را دارند كه آزادي بيان آنها تضمين شده است: آنها مسئوليتهاي حرفهاي و مسايل ديگري چون محافظه كاري رسانهاي ندارند. آنها ميتوانند با هرحجمي كه دلشان بخواهد و بتوانند، بنويسند و دسترسي راحت و سريعيهم به مواد و مصالح تاريخي، از طريق اينترنت دارند. محيط وب فرصت رسيدن به يك دوره طلايي ديگر را در نقد نويسي، براي كساني كه استحقاقش را دارند ايجاد ميكند. منتقدان روزنامهاي امروز، البته، در مقايسه با «گراهام گرين» فقط و فقط از يك جنبه خوشبختتر و خوششانسترند، و آن اين است كه اين روزها بيش از دو سه فيلم در سال ميتوان يافت كه بتوان آنها را آثاري هنرمندانه و قابل احترام ناميد. از سوي ديگر، آنها اين فرصت را دارند كه در عرصهاي ديگر، در سايتهاي اينترنتي هم طبع آزمايي كنند. به هر حال، منتقدان چه در زمينه نوشتاري و در عرصه روزنامهها باقي بمانند و چه به عرصه مجازي اينترنت مهاجرت كنند، نياز به حمايت سر دبير است نشان دارند تا يك بار ديگر، بسان دوران طلايي گذشته، صدايشان را رساتر به گوش مخاطبان برسانند، و شأن و منزلت مورد تهاجم قرار گرفته شان را احيا كنند.
آزما