این مقاله را به اشتراک بگذارید
مسئله شوروی و چپ امروز
بررسی تجربه شوروی و استالینیسم از دیرباز تا امروز بین چپگرایان با گرایشهای فکری مختلف مسئلهای مورد بحث و جدل فراوان بوده و پاسخ به آن به فراخور گرایشهای مختلف فکری بسیار متنوع بوده است. این پرسش بعد از مرگ لنین و آغاز تصفیههای حزبی استالین آغاز شد و در آثار بسیاری از مارکسیستهایی که با فاجعه برخاسته از انقلاب اکتبر مواجه شدند به چشم میخورد. تروتسکی، لوکاچ، لوگزامبورگ، کلیف و گرایشهای منشعب از تروتسکیسم، بتلهایم و گرایشهای مائویستی، مکتب فرانکفورت، نحلههای مختلف چپ اروپایی و … به نقد استالینیسم پرداختند. دموکراسی، اقتصاد برنامهریزی، سوسیالیسم در یک کشور منفرد، ناسیونالیسم حزب بلشویک، دولت و حکومت شورایی و … از مضامین عمده این نقدها بوده است. سرکوب سیاسی و پدیدههایی مثل گولاگ، اعدامهای گسترده، تصفیههای خونین، اعترافات اجباری و بازجوییهایی که بهعنوان اصطلاحی رایج در ادبیات سیاسی به «روشهای استالینیستی» معروف شدند فقط بخشی از بدیهیترین نقدها به توتالیتاریسم است که اکثریت بر سر آن توافق دارند ولی در مورد سیستم اقتصادی شوروی با توجه به رفاه نسبی اقتصادی در آن دوره و ازبینرفتن آن بعد از فروپاشی شوروی اختلافهای جدی هنوز پابرجاست و محل جدیترین نزاع منتقدان بوده است. برخی شوروی را دولت منحط کارگری و برخی آن را سرمایهداری دولتی دانستند. برخی فقط به پدیده استالینیسم پرداختند و برخی آن را محصولی از انقلاب اکتبر و سیاست حزب لنینی دانستند. جدیترین نقدها به بلشویسم توسط رزا لوکزامبورگ صورت گرفته و جنبههای مختلف انقلاب اکتبر مثل سانترالیسم غیردموکراتیک، دیکتاتوری حزبی در تقابل با دموکراسی شورایی، حزب بهجای طبقه، روشنفکر انقلابی و حرفهای، سیاست مخفی و غیرکارگری، کودتا، ناسیونالیسم متکی به حق تعیین سرنوشت ملل، مسئله ارضی و مالکیت دهقانان و… را به چالش کشیده است.
مسئله شوروی مسئلهای نه صرفا تاریخی و مربوط به گذشته که راهگشای بسیاری از بنبستهای نظری چپ امروز و برنامه سیاسی آن در دورهای است که با فاصلهگرفتن نسبی از شوک فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» و عقبگردی آشکار در زندگی اکثریت بزرگ مردم کره زمین توهمات جهان تکقطبی را به همگان آشکار کرده و توجه به چپ را اینبار با برنامهای متفاوت و با نقد جدی و تجربه شوروی دوباره در مرکز توجه قرار داده است. انتقاد به استالینیسم در چپ ایران نیز از سال ١٣٢۶ با بزرگترین انشعاب تاریخ حزب توده و جدایی حزب خط سوم در انتقاد به وابستگی حزب توده به شوروی در ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان اتفاق افتاد. این موضوع پس از آن نیز تا به امروز محل بحث بوده و سؤالهای زیادی را درباره مارکسیسم روسی مطرح کرده است: آیا کار مزدوری در شوروی از بین رفت و کار دستهجمعی جای آن را گرفت؟ آیا دولت در این اجتماع سوسیالیستی نابود شد یا اینکه قاضی، پلیس، قوای انتظامی و ادارات جاسوسی و امنیت داخلی مجهزتر و مقتدرتر از کشورهای سرمایهداری وجود داشت؟ آیا اداره کارخانهها و تولید به تولیدکنندگان و کارگران سپرده شد یا بوروکراسی بر همهچیز حکومت میکرد و ادارهکنندگان تولید یک قشر ممتاز حاکمه بودند. استالینیسم در زمان خود امکان ایجاد یک جامعه کمونیستی را بر اساس برنامه جامع صنعتیشدن و اشتراکیکردن در شوروی مطرح کرد. توسعه سریع صنعت و مهمتر از آن، پیروزی شوروی سابق در جنگ جهانی دوم این دیدگاه را حتی تا ١٠ سال پس از مرگ استالین در سراسر جهان معرفی کرد. استالینیسم قول ایجاد یک جامعه کمونیستی را طی ٣٠ سال مطرح کرد. باوجوداین، تحت رهبری استالین، امکان ایجاد کمونیسم در چارچوب مدل روسی فراهم شد. وی در شوروی سابق فضای سرکوبی را به وجود آورد که بر زندگی همه مردم تأثیر گذاشت. رشد اقتصادی کاهش پیدا کرد و رانتخواری و فساد سیاسی مقامات دولتی بالا گرفت و در نتیجه مشروعیت سیستم دولتی شوروی را زیرسؤال برد.
کتاب «مسئله شوروی: واقعیت انکارناپذیر» نوشته ناصر وثوقی یکی از نخستین نقدهای نوشتهشده توسط یک ایرانی چپگرا ولی مستقل، درباره ماهیت حکومت شوروی است. این کتاب بهتازگی بعد از ششدهه توسط انتشارات جهان کتاب در قالب مجموعه «برگی از تاریخ» بار دیگر منتشر شده است. دکتر ناصر وثوقی از سران نیروی سوم بود و کتاب مذکور نیز به موضوعی اختصاص داشت که بحث و جدل بر سر مضامین اصلی آن، یکی از علل اختلافنظر و انشعاب در حزب توده ایران را در دیماه ۱۳۲۶ تشکیل میداد. انتشار «مسئله شوروی: واقعیت انکارناپذیر» خلاف انتظار، مخالفت و انتقادی را درون نیروی سوم برانگیخت که در نهایت به کنارهگیری وثوقی از آن حزب منجر شد. اهمیت سیاسی آن واکنش نامتعارف و تند در برابر کتاب تنها در مراحل بعد روشن شد؛ یعنی هنگامی که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شکست نهضت ملیشدن صنعت نفت، اختلافنظرهایی که پیشتر به صورتی ضمنی و تلویحی در صفوف نیروی سوم پدیدار شده بود، جنبهای آشکار یافت و به جدایی تنی چند از فعالان حزبی انجامید.
وثوقی در این کتاب، ضمن پرداختن به آرای منتقدان سوسیالیست اتحاد شوروی، توجه ویژهای به اندیشهها و نظریات مانابندرا ناث روی (۱۸۸۷-۱۹۵۴) دارد. روی، مارکسیست هندی و از پایهگذاران بینالملل کمونیست (کمینترن)، یکی از جدیترین منتقدان کمونیسم روسی و استالینی بود. «مسئله شوروی» به نقد بلشویسم و نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر شوروی میپردازد. بحث دولت و دموکراسی و همچنین سیاست خارجی و صلح سوسیالیستی و حلاجی نظریه ستاد زحمتکشان جهان و … از دیگران موضوعات مورد بررسی در این کتاب است. با وجود نقدهای فراوانی که از موضع چپ به استالینیسم وارد شده، به نظر میرسد «اهمیت تاریخی» را (که در مقدمه کتاب بهعنوان دلیل بازنشر این کتاب بعد از ۶٠ سال آمده) باید در ادامه سنتی خواند که خط سوم را در دهه ١٣۴٠ به نیرویی هوادار اصلاحات حکومت پهلوی تبدیل کرد. این یکی از دو گرایشی بود که بسیاری از نقدها به شوروی (که همزمان با انقلاب اکتبر آغاز شده بود) در مقاطع مختلف به آن دچار شدند: گرایش چپ ملی یا گرایش بینالمللی به سوسیالدموکراسی.
کاوه بیات مقدمهای بر این کتاب نوشته درباره اهمیت تاریخی آن که زمینه بحث را روشنتر میکند. بلیه این روزهای بازار کتاب همچنان پابرجاست؛ تیراژ: ٣۵٠ نسخه.