این مقاله را به اشتراک بگذارید
رونق خاطره نویسی در سپهر سیاسی ایران
در طول تاریخ ما، هرکسی مسئولیت داشته اما و اگرهایی در کارش بوده که برای شخصی، سازمانی و نهادی ضرر و زیان به همراه داشته، یا خاطراتش افرادی را زیر سوال میبرده است. برای همین انتشار کامل خاطرات سیاسی قریبا ناشدنی است.
به گزارش مد و مه به نقل از ایلنا، نوشتن خاطرات شخصی و انتشارشان یکی از عاداتی است که برای رجال و شخصیتهای غربی جا افتاده و چند سالی میشود که میان سیاستمداران ایران هم دیده می شود. بر همین اساس بسیاری از سیاستمدارن ایرانی که سالها بر مسند مسئولیت و قدرت تکیه زده بودند، اقدام به ثبت وقایع و اتفاقات سیاسی زمان خود در قالب کتابهای خاطرهنویسی کردهاند. از جمله این کتابها میتوان به خاطرات، حسن روحانی، آیتالله مهدوی کنی، ناطق نوری، آیتالله منتظری، صادق طباطبایی، خلخالی و …. اشاره کرد. البته بعد از سقوط رژیم پهلوی هم بسیاری از رجال و دستاندرکاران آن حکومت خاطرات و شرح حال خود در حکومت گذشته را به رشته تحریر درآوردند. در این میان میتوان به خاطرات محمدرضا پهلوی، اسدالله علم، علی امینی، حسین فردوست، و افرادی مانند علیاکبر سیاسی، احمد آرامش، احسان نراقی، احمدعلی مسعود انصاری و جهانگیر تفضلی اشاره کرد.
جدای از اینکه خاطرات سیاسی همواره با جذابیتهای خاص خود همراه بودهاند، از لابلای این خاطرات اطلاعات ارزشمندی از مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زمانهای مختلف و ارتباطات شخصی و کاری مسئولان بلندپایه دولتها و حکومتهای وقت نیز به دست میآید. این خاطرهنویسیها بهخصوص در سالهای بازنشستگی سیاستمداران و دوریشان از مراکز تصمیمگیری و تاثیرگذاری مورد اقبال تاریخنویسان و طیفهای بزرگی از جامعه سیاسی کشور قرار میگیرد. هرچه یک سیاستمدار دارای پستهای حساستری در تاریخ سیاسی یک کشور بوده باشد؛ میزان استقبال از خاطرات او نیز بیشتر بوده است.
نگاهی به خاطرهنویسیهای سیاسیون در ایران
بیش از سه دهه از وقوع انقلاب اسلامی در ایران میگذرد و در این سیوهفت سال، صدها کتاب خاطره یا وقایعنگاری شخصی دربارهی رویدادهای پیش و پس از انقلاب منتشر شدهاند که بخش قابل توجهی از ادبیات سیاسی ایران را در دورهی معاصر تشکیل میدهند. لابهلای ورقهای این خاطرات سیاسی، گاها روایتهایی متضاد از یک رویداد دیده میشود و کتابها اغلب به گونهای نوشته شدهاند که گویی دفاعیههای شخصی نویسندگانشان هستند.
بنا به گفتهی منتقدان و کارشناسان؛ خاطرهنویسان برای ثبت وقایع پیرامون خود چند روش دارند:
۱٫ روزشمارهای تاریخی و یادداشتهای روزانه: بسیاری از مورخان این روش را با اصالتترین روش خاطرهنویسی میدانند چراکه از نگاه آنها؛ یادداشتنویس در ثبت پیشآمدهای تازه کمتر خطر میکند و واکنش آنی خود را درباره هر واقعه ثبت میکند بدون اینکه با ملاحظات بعدی؛ مطالب را سبک و سنگین کند. یادداشتهای روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی، روزشمار هفت هزار روز نوشته غلامرضا کرباسچی و یادداشتهای اسدالله علم از این جملهاند.
۲٫ گزارشنویسی که بیشتر به بهانه وقایع، به ماجراهای قبل و بعداز آن پرداخته میشود. ماموریت برای وطنم نوشته محمدرضا پهلوی، معمای هویدا نوشته عباس میلانی و حدیث بیداری نوشته حمید انصاری (این کتاب درباره زندگی امام خمینی است) درشمار گزارشنوشتهها قرار میگیرند.
۳٫ خاطرهنگاری که برخی توسط قهرمان اصلی داستان نوشته و ثبت میشود و برخی پس از انجام مصاحبههای طولانی و تدوین مطالب عنوان شده در گفتگوهای شفاهی آماده میشود. خاطرات شاپور بختیار، شریف امامی، سیدعلیاکبر محتشمی، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، نورالدین کیانوری، ایرج اسکندی، احمد احمد، عزت شاهی، مرتضی الویری و تالمات دکتر مصدق از این شمارند.
با بررسی خاطرهنوشتهای معاصر مشخص میشود که دو گروه کاملا مخالف در دو مسیر موازی خاطرات خود از دوران پهلوی را درست در سالهای پیروزی انقلاب به رشتهی تحریر درآوردهاند: افراد وابسته به پهلوی که بخشی از نظام فاسد این دوره سرخورده شدهاند و گروه دیگر هنوز درجهت تطهیر این دوره سخن میگویند. خاطرات این دسته بیشتر در خارج از کشور توسط بنیادهایی مانند بخش تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد و بخش تاریخ شفاهی بیبیسی به ثبت رسیده است و گروه دیگر خاطرات این دوره به مبارزان؛ انقلابیون و شخصیتهای مبارزی تعلق دارد که به هر شکل در فراز و نشیبهای انقلاب ایران و جریانهای اجتماعی_سیاسی_اقتصادی ایران در آن سالها نقش موثر داشتهاند ولو آنکه در ادامه گسست و جداییهایی میان آنها رخ داده باشد.
با یک مرور کلی بر دیدگاههای حاکم بر فضای خاطرات منتشر شده در این سالها_ چه آن دسته که در ایران توسط سازمانها و نهادهای خصوصی و دولتی منتشر شده یا آنها که در خارج از ایران توسط برخی موسسات پژوهشی یا سیاسی منتشر شده است_ میتوان به یک تقسیمبندی چندگانه در حوزه دیدگاههای خاطرات سیاسی دست یافت:
اول_ خاطرات و تالیفات مدافعان یا سردمداران رژیم گذشته مانند خاطرات ارتشبد فردوست و اسدالله علم.
دوم_ خاطرات و تالیفات ملییون و ناسیونالیستها مانند دکتر محمد مصدق و کریم سنجابی.
سوم_ خاطرات و تالیفات چپها و به ویژه رهبران و فعالان این حزب مانند ایرج اسکندی، مریم فیروز و آواناسیان.
چهارم_ خاطرات و تالیفات طرفداران انقلاب اسلامی مانند خاطرات علیاکبر ناطقنوری، محمد محمدی ریشهری، محمدتقی فلسفی، محتشمیپور و خلخالی.
پنجم_ خاطرات و گزارشهای برخی خارجیها درباره ایران مانند خاطرات سولیوان و هایزر.
ممنوعیتها و محدودیتهای حاکم بر خاطرهنویسی سیاسی
بحث آزادی در انتشار اطلاعات این آثار از نگاه محسن بهشتیسرشت؛ با درنظر گرفتن تفاوت کشور ما با کشورهای اروپایی و پیشرفته باید بررسی شود. او در اینباره میگوید: ۲۵۰۰ سال تاریخ ما تاریخ استبداد و خودکامگی پادشاهان گره خورده است که به نوعی در بطن جامعه نهادینه شده و حتی میتوان گفت این استبداد به نوعی یک فرهنگ از نظر اجتماعی به حساب میآید. همین امر باعث شده ایرانیان نوعاً خودسانسور باشند و از ترس تحت پیگرد قرار گرفتن و مورد سوال واقع شدن خود را سانسور کنند. چنین مشکلاتی در کشورهای پیشرفته خیلی کمتر است و آنها حدود ۳۰۰-۴۰۰ سال است که به دموکراسی رسیدهاند.
این پژوهشگر تاکید میکند با توجه به همین پیشفرض باید بدانیم قبل از انقلاب یکسری خاطرهنویسیهایی از شخصیتهای سیاسی داشتهایم. مثل تألیفات سیدحسن تقیزاده یا اردشیر جم که تمامی آنها حدوداً ۳۰-۴۰ سال بعد از مرگ نویسندگانشان منتشر شدهاند، چراکه آنها میدانستند اگر این نوشتهها که مخفیانه ثبت میشده در زمان حیاتشان منتشر شوند، حتماً عقوبت سنگینی برایشان به همراه خواهد داشت.
بهشتیسرست اضافه میکند: انتشار خاطرات تقیزاده که آثارش به دست ایرج افشار سال ۴۸ منتشر شد، یعنی۱۰ سال پس از مرگش و ایرج افشار دقیقاً سال ۵۸؛ زمانی که دیگر انقلاب شده بود؛ خاطرات خودش را منتشر کرد. حتی شنیدهام که آقای هاشمی هم هنوز یکسری حرفها دارد و خاطراتی ثبت کرده که هنوز مجال چاپ نمییابند و ظاهراً مصلحت نیست فعلاً منتشر شوند. اصولاً تمامی خاطرهنویسیها به گونهای منتشر میشوند تا در زمان انتشار به شخصیتهای زنده که در آن خاطره نامی از آنان برده میشود، لطمهای وارد نشود. شاید کمبودی که در خاطرهنویسی سیاسی ایرانی داریم مربوط به همین قضیه باشد.
محمدجواد مرادینیا نیز با تاکید بر اینکه ما با دو نوع محدودیت در خاطرهنویسیهای سیاسی مواجه هستیم، خودسانسوری فرد را مهترین عامل در ثبت نکردن بسیاری از وقایع معرفی میکند و میگوید: خودسانسوری نویسنده اغلب به این علت است که تاریخنگاری سیاسی همواره با محدودیتهایی همراه است و خط قرمزهایی دارد. بازگویی اتفاقات و حقایق فضای سیاسی یک دوره میتواند برای صاحبان خاطره و راویان خاطرات دردسر درست کند. مگراینکه مربوط به دورههای گذشته باشند یا بعد از مرگ آنها منتشر شوند. از روزی که خاطرهنویسی و تاریخ شفاهی در ایران مرسوم شد چنین محدودیتهایی نیز وجود داشته است.
این تاریخشناس معاصر اضافه میکند: در طول تاریخ ما، هرکسی مسئولیت داشته اما و اگرهایی در کارش بوده که برای شخصی، سازمانی و نهادی ضرر و زیان به همراه داشته، یا خاطراتش افرادی را زیر سوال میبرده است. برای همین هم هست که انتشار خاطرات سیاسیِ یک زمان در همان عصر تقریبا ناشدنی است. خیلی از کسانی که به تاریخنویسی سیاسی رو میآورند یا برای ثبت تاریخ شفاهی مصاحبههایی میکنند؛ درخواست دارند این اسناد تا قبل از مرگشان در اختیار افکار عمومی قرار نگیرد. در بهترین حالت هم خودسانسوری میکنند و خیلی از وقایع را بیان نمیکنند. براساس محدودیت نوع دوم هم، ضوابط و مقرراتی وجود دارد که همهگیر هست و همهجای دنیا به نسبت وجود دارد. یعنی با توجه به برخی چارچوبهای معین نمیتوان همهچیز را به صورت آزادانه وارد فضای عمومی جامعه کرد. در اینجا با محدودیت انتشار مواجه هستیم.
علی ططری (مدیر مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی) کارشناس دیگری است که قبول دارد با محدودیتها و خط قرمزهای زیادی در خاطرهنویسی سیاسی مواجه هستیم و بیان میکند: در دوره ناصرالدین شاه اگر خاطراتی هم وجود داشته خیلی محافظهکارانه بوده و حتی شخصی مثل اعتمادالسلطنه مخفیانه و دور از چشم حکومت خاطراتش را ثبت میکرده، همین امر نشان دهنده نوعی محدودیت است. اگر بخواهیم مقایسهای بین ایرانیان و انگلیسیهایی که آن زمان در ایران زندگی میکردند؛ داشته باشیم؛ میبینیم که مستشاران انگلیسی بیش از سه هزار دست نوشته از خاطرات خود ثبت کردند که تا به حال تنها ۳۰۰ تای آنها ترجمه شده است. اما خاطرهنویسی ایرانیان همانطور که اشاره شد با خط قرمزها و محدودیتهایی همراه بوده است.
ططری معتقد است: هر زمان فضای باز سیاسی در کشور بوجود آمده خاطرهنویسی رجل سیاسی رونق گرفته و هر زمان که قدرت حاکم به سمت خفقان و بسته بودن پیش رفته؛ خاطرهنویسی سیاسی همپای آن به محاق کشیده شده است.
او بر همین اساس تصریح میکند: در دوره مشروطه که فضای باز سیاسی بوجود آمد بسیاری از رجل سیاسی شروع به عریاننویسی میکنند و دستکم بخشی از حقایق را بیپروا روی کاغذ میآورند. مستشارالدوله، احتشام السلطنه و تقیزاده هم به صورت پراکنده اقدام به خاطرهنویسی کرده بودند. اما دوره پهلوی اول هم شخصی مانند ملکالشعرای بهار با اینکه فعالیت سیاسی هم داشته کمتر از وقایع زمان خودش بحث میکند و واقعیت را در لفافه بیان میکند.
مدیر مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی همچنین عنوان میکند: خاطرهنویسی سیاسی با آفتهایی هم مواجه بوده معضلاتی مانند حب و بغض، تعصب دینی و قومی، یکجانبه نگری ازجمله آفتهای تاریخنویسی سیاسی در ایران هستند.
از سوی دیگر به عقیدهٔ غلامرضا ظریفیان (استاد تاریخ دانشگاه تهران و از اعضای جمعیت توحید و تعاون) خاطرات رجل سیاسی هر عصر باید مورد نقد و بررسی قرار بگیرد تا همهٔ زوایای وقایع تاریخی روشن شود.
او با تشریح این نکته که وقتی خاطرهنویسی سیاسی به تاریخ کسانی برمیگردد که در گذشته بودهند یا دولتی میخواهد تاریخ خودش را بنویسد همهٔ تلاشاش این است تا شخص، خودش و دولتاش را مشروع و موجه معرفی کند، میگوید: بخشی از محدودیتهای خاطرهنویسی سیاسی، به دلیل سعی در موجه نشان دادن بسیاری از اقدامات زمامداران وقت است. مثلا همین کار مرتبط با ثابتی (رئیس ساواک رژیم پهلوی) را اگر ببنیم روشن است که تمام همیت او پاک کردن رژیم شاه و دستگاه ساواک از اتهاماتی مثل شکنجه و… است. درصورتی که اگر واقعبین باشیم شواهدی زنده وجود دارد و کسانی هستند که میتوانند خلاف این ادعاها را ثابت کنند. بالاخره بسیاری از مبارزان انقلابی در زندانهای ساواک مورد شکنجه قرار گرفتهاند یا حتی کشته شدند.
تفاوتهای خاطرهنویسی در ایران با دیگر کشورها
بحث خاطرهنویسی سیاسی که به نوعی مرتبط با اورال هیستوری یا تاریخ شفاهی هم میشود، دانشی است در عرصهٔ دانش تاریخ که سابقهای حدود ۸۰-۷۰ ساله در دنیا دارد و بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه قرار گرفت. خاستگاه عمدهٔ این دانش هم از دانشگاههای غربی مخصوصا دانشگاه هاروارد بود. با روشنتر شدن ابعاد ارزشمند این گرایش تاریخی در خیلی از کشورهای خصوصا کشورهای اروپایی خاطرهنویسی سیاسی هم گسترش پیدا کرد. امروزه شاهد هستیم که حتی کرسیهای آکادمیک در دانشگاههای معتبر دنیا به تاریخ شفاهی اختصاص یافته و قواعد و روش مشخص پیدا کرده است. در ایران اغلب با فن مصاحبهٔ ویزهٔ تاریخ شفاهی و خاطرهنگاری سیاسی آشنایی نداریم و هنوز در این زمینه آماتور هستیم. این شاخه از تاریخنگاری در کشور ما به عنوان یک تجریهٔ تقریبا ۳۰ ساله مطرح است و ما هنوز ضعفهای جدی در جمعآوری و ثبت دادهها داریم.
مرادینیا؛ تکبعدی بودن خاطرهنویسی رجال ایرانی را یکی از تفاوتهای این دستنوشته با نمونههای خارجیشان میداند و بیان میکند: خاطرهنوسی سیاسی در کشورهای غربی به موازات خاطرهنویسیهای اجتماعی و فرهنگی قرار دارد اما در کشور ما فقط خاطرهنویسی سیاسی باب شده است. خاطرهنویسی سیاسی را هم صرفا برای سرگرمی و مطالعه منتشر میکنیم و برنامهای برای مصرف درست آن نداریم. علاوه بر اینها، در دیگر کشورها این خاطرات مورد استفاده برای تجربه شدن و برنامهریزیهای آتی قرار میگیرد. مثلا اگر یک دیپلمات خاطرهنوسی میکند بعد از انتشار با خواندن آن ۴ اصل کاربردی برای سیاست خارجی استخراج میشود یا اگر اقتصاددانی خاطرههایش را چاپ کرد از آنها در برنامهریزیهای اقتصادی بهره میبرند. خاطرهنویسی برای لذت بردن و صرف مطالعه خیلی کارایی ندارد. از سوی دیگر در غرب سعی میکنند چارچوب و استانداردهایی برای نگارش و نقد خاطرات سیاسی تعریف کنند. این بخش از نوشتن هم علمی و آکادمیک شده و از شدت عامهپسند بودن جدا شده است.
علی ططری نیز یکی از مهمترین تفاوتهای خاطرهنویسی سیاسی در ایران با دیگر کشورها را تاثیرپذیری شدید این نوشتهها از شرایط سیاسی عنوان میکند و میگوید: در خاطرهنویسیهایی که از رجال کشورهای خارجی میخوانیم، شرایط سیاسی تاثیر چندانی نگذاشته است اما این سبک تاریخنگاری ما همچون سایر حوزهها به شدت سیاستزده شدهاند. حتی وقتی وقایع اجتماعی یا علمی را از نظر تاریخی روایت میکنیم باز به نوعی درگیر سیاستهای حاکم بر جامعه هستیم. اساسا یکی از دلایل عدم توسعهیافتگی تاریخ در کشور ما همین سیاسی بودن تاریخ نگاریهاست. هرچند نمیتوان کتمان کرد تمام خاطرههای رجل سیاسی تحت یک شرایط مشخص سیاسی شکل گرفتهاند.
خاطرهنویسیهای سیاسی تا چه حد قابل اعتماد و اتکا هستند؟
آیا میتوان به کمک خاطرهنوشتها؛ تدوین تاریخ را آغاز کرد؟ در اینگونه از خاطرات، بهطور طبیعی و منطقی، شخص خاطرهنویس خود را در محور و مرکز حوادث قرار میدهد و پس از سالها که زشتیها یا زیباییهای حوادث آشکار شد، با توجه به افکار عمومی و شرایط سیاسی – فرهنگی، آنها را به گونهای بازنویسی میکند که هم عملکردهای خود را مثبت جلوه دهد و هم تمامی عناصر معلومالحال و ابنالوقت به گونهای خود را با فضای فرهنگی – سیاسی موجود همنوا نشان دهند! در واقع بیشتر کتابهای خاطرات سیاسی، دفاعیه شخصی هستند. در اینکه اینگونه خاطرهنویسیها میبایست با احتیاط و تامل مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرند، تردیدی نیست. به ویژه اینکه اگر شخص خاطرهنویس، خود جای پایی در اداره جامعه و سیاست داشته باشد و دستاندرکار سیاست و امنیت و اداره جامعه در رژیمهای سرکوبگر و استبدادی باشد!
این امر طبیعی و بدیهی است که همه ما حتی در زندگی روزمره و در ارتباط با دیگران همواره در تلاش هستیم تا اثبات کنیم دیگران خطا میکنند و ما خطاکار نیستیم. یا در بهترین حالت سعی داریم از نقش منفی خود در رویدادهای اجتماعی، سیاسی بکاهیم. حتی روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان نیز در خاطرهنویسیهای معمول خود چنین ملاحظاتی را درنظر میگیرند. اما از آنجا که این خاطرهنویسیها نقش عمدهای در تحریف تاریخ و رویدادهای سرنوشتساز سیاسی و اجتماعی ندارند و بیشتر حکایت از رفتار فردی و حدیث نفس دارند، کمتر بحث برانگیز هستند.
در مطالعه خاطرهنویسیها مهم این است که بررسی کنیم خاطرات سیاسی منتشر شده یا بهدست آمده چقدر ارزش واکاوی دارد؟ با پدید آمدن این سبک از نوشتار در تاریخ، خاطرهنویسی سیاسی در مدت کوتاهی به عنوان یکی از منابع دست اول در پژوهشهای تاریخی بهشمار آمد تا جایی که مهمترین کتابهای مشروطیت نیز تقریبا نوعی خاطرهنویسی به حساب میآیند. البته خاطرهنویسی سیاسی الزاما به این معنی نیست که رجلِ راسِ کار تنها به وقایع سیاسی پرداخته باشند این افراد گاهی هم نگاهی به جامعه و مسائل اجتماعی داشتهاند.
ططری؛ خاطرهنویسی سیاسی را فیالنفسه بیانکننده همه آنچه در تاریخ رخ داده؛ نمیداند و میگوید: این خاطرات تمام تاریخ نیستند، چراکه معمولا کسانی آن را ثبت میکنند که عامل و دستاندرکار رخداد آن حوادث باشند و معمولا سعی دارند با بیان توضیحاتی اقدامات خود را توجیه و شخصیتشان را تطهیر و مبرا از اشتباهات کنند. خاطرهنویسی سیاسی به منظور تاریخنگاری باید بیطرفانه نگاشته شود. وقتی شخص در محور ثبت اتفاقات قرار دارد همهٔ زوایا را بیان نمیکند و بیشتر اتفاقاتی را گزارش میدهد که خودش در آنها حضور داشته یا مستقیما دربارهٔ آنها شنیده است. طبیعتا چنین اتفاقاتی برای خاطرهنویس اصل میشود و خودش مرکز خاطرهنویسی قرار میگیرد. درواقع اغلب خاطرهنویسیهای سیاسی به گونهای گزارش میشوند که انگار نویسنده نقطهٔ اصلی تمامی حوادث تاریخی بوده است. یکی از آسیبهای خاطرهنویسی سیاسی هم همین محوریت فردی است که باید با استناد با دیگر مکتوبات تاریخی پوشانده شود.
مرادینیا نیز در اینباره معتقد است: از مشروطه به این طرف که با موج خاطرهنویسی رجل روبرو بودیم بسیاری از افرادی که کنشگر سیاسی بودهاند (مسئولان کشوری و لشکری) با اتهاماتی روبرو بودهاند که سعی داشتند با خاطرهنویسی از خود رفع اتهام کنند و انگشتِ اتهامات را به سمت اشخاص دیگر بگیرند. اگر موضوع نقد در این حوزه مورد توجه قرار بگیرد صاحبان خاطرهنویسی نمیتوانند افکار عمومی را به بازی بگیرند؛ آنها بهصورت همزمان در تمام این موضوعات وارد میشوند و از موهبتهای آن نیز استفاده میکنند.
مرادینیا تاکید دارد: ما با یک خلاء بزرگ در این حوزه روبرو هستیم و آن هم جای خالی نقد و واکاوی خاطرهنویسیهای سیاسی و تاریخ شفاهی است.
این پژوهشگر میگوید: در این همه خاطرهنویسی رجال و مصاحبههای تاریخ شفاهی شاهد مطالب ضد و نقیضی هستیم که پایه و اساس منطقی ندارند. بسیاری از افراد هم از کنار وقایع مهم به سادگی گذشتاند و عدهای هم توجه چندانی به این اتفاقات نداشتهاند. تمام این کمبودها و نقصها در یک جامعهٔ پویا به چشم میآید و منتقدان از کنار آنها به چشم بسته عبور نمیکنند. آنها مدرک و سند و دلیل برای هر اطلاعاتی که ثبت شده است؛ میخواهند. اینکه صرفا نویسنده یک ادعایی را مطرح کند و بخواهد بگوید در فلان قضیه نقش داشته یا نداشته یا علت رخدادی مشخص این بوده؛ نمیتواند کمکی کند و نباید پذیرفته شود.
او اعتقاد دارد: باید حداقل درباره خاطرات رجل مهم و تاثیرگذار چنین حساسیتهایی وجود داشته باشد که صفحه به صفحه گفتههای آنها نقد شود و محک بخورد و معیارهایی منظم و منطقی برای پذیرش نتیجهٔ خاطرات سیاسی نیاز داریم.