این مقاله را به اشتراک بگذارید
بورژوازی و طبقه کارگر دموکراسی را میسازند
جواد لگزیان
با اینکه تاکنون تمرکز بسیاری از تحلیلها درباره دموکراسیسازی بر اصل توسعه اقتصادی و نقش آن در فرایند دموکراسیسازی است، گریم گیل در کتاب «پویایی دموکراسیسازی» بر این باور است که تمرکز بر توسعه اقتصادی اگر نابرابریهای سیاسی توأم با آن را نادیده بگیرد، رابطه گمراهکنندهای با دموکراسی خواهد داشت. در نظر گیل ظهور گروههای ذینفع اقتصادی قدرتمند میتوانند بهطور جدی اعتبار دموکراتیک رژیم را به خطر بیندازند، حتی اگر هنوز هم نظارتی بر قواعد رویهای اساسی دموکراسی وجود داشته باشد. او تصریح میکند: ممکن است انتخابات بهشکلی منظم برگزار شود، دولت بهشکلی قانونی و رسمی قدرت را به دست گیرد، نهادهای نمایندگی بهطور منظم با هم دیدار داشته باشند و همچنین ممکن است حمایت مردمی گستردهای از این ساختارهای سیاسی به عمل آید، اما اگر گروههای ذینفع اقتصادی قدرتمند قادر باشند به دلخواه خود بر دولت تأثیر بگذارند و تصمیمات آن را جهت دهند، نهادهای رسمی چیزی بیش از تظاهر صرف نخواهند بود.
بههمینجهت جامعه مدنی برای گیل بسیار مهم است: نهتنها به این دلیل که جای بسیاری از نهادهایی است که بازیگران سیاسی در آنها ایفای نقش میکنند، بلکه به این دلیل که انبار ارزشهای دموکراتیک است که زیربنای هرگونه ساختار دموکراتیک پایدار بهشمار میآید. بهرغم امکان نهادینهسازی روندهای دموکراتیک از سوی نخبگان، نهادها بهگونهای دموکراتیک به کار خود ادامه نمیدهند، مگر اینکه فرهنگی در بخشهای وسیعی از جامعه جا بیفتد که حامی این قواعد دموکراتیک باشد. اگر حفظ نظام منوط به ترجیحات نخبگان باشد، سیاستهای انحصارطلبانه روزبهروز افزایش مییابند. درمقابل، اگر فرهنگ سیاسی تداوم حضور مردم در عرصه سیاسی را بهشکلی سازمانیافته و از طریق نهادهای جامعه مدنی به رسمیت بشناسد و این نهادها کاملا رشد یافته و قادر به تأثیرگذاری در عرصه سیاسی باشند، امکان تسلط نخبگان (از جمله نخبگان اقتصادی) در نظام کمتر است. آنچه تعیینکننده است، فعالیت نهادهای قدرتمند جامعه مدنی، مانند احزاب سیاسی، اتحادیههای کارگری و گروههای ذینفع است که ارتباط بین نخبگان و توده مردم را برقرار میکند و از طریق ایجاد کانالهای نظارت و مشارکت مردمی، ارزشهای دموکراتیک را وارد سیاست میکند.
بنابراین آنچه برای آینده یک نظام دموکراتیک دارای اهمیت بنیادی است، از منظر گیل رابطه میان روند سیاسی، منافع خصوصی و جامعه مدنی است: اگر ارتباط میان این عناصر از طریق جامعه مدنی برقرار شود، با اینکه منافع خصوصی با یکدیگر برابر نیستند، روند میانجیگری عمومی شفافیت و نظارت همگانی بر مسائل را تضمین میکند و به اینسان نظام، تحت سلطه تعداد محدودی قرار نمیگیرد. اما اگر این تعداد محدود زمام امور را به دست گیرند، هر شکلی که داشته باشد، رژیم واقعا دموکراتیک نخواهد بود و صرفا حداقلی از رویههای دموکراتیک در آن وجود خواهد داشت. به همین نحو، حتی اگر ساختارهای دموکراتیک اساسا در نتیجه فعالیت نخبگان ایجاد شده باشند، بقای آنان نهایتا وابسته به جاافتادن آن در یک جامعه مدنی قدرتمند است که در آن فرهنگ مشارکت مردمی وجود دارد.
در بحث درباره نقش نخبگان نیز گیل میگوید تمرکز صرف بر نخبگانی که نهادها را ایجاد میکنند، راهنمای مناسبی برای تثبیت دموکراسی نخواهد بود: نیروهای جامعه مدنی برای روند گذار دموکراتیک حیاتیاند. این نیروها عناصر عمده گذار دموکراتیک هستند. این نیروها دربردارنده تهدیداتی هستند که بخشی از نخبگان حاکم را وادار میکنند در راستای تلاش برای تحکیم پایههای رژیم، فضای جامعه را باز کنند. آنان به روند تغییر رژیم سمتوسویی دموکراتیک میدهند و این تغییرات را در مسیر دموکراتیک حفظ میکنند. این نیروها گروههای ذینفع قدرتمند در جامعه را که رژیم باید با آنان کنار بیاید مشخص و بهتبع آن، طرفهای مذاکره با نخبگان رژیم را تعیین میکنند و زمینه ظهور نظام دموکراتیک را فراهم میآورند. این به آن معناست که نیروهای جامعه مدنی نقشی اساسی در تمام مراحل روند تغییر رژیم دارند؛ از آغاز بحران تا تحکیم دموکراسی. نادیدهگرفتن نقش آنان و صرف توجه به نخبگان، باعث فهم نادرست روند گذار میشود. در جاییکه نیروهای جامعه مدنی رشد نیافتهاند و نخبگان سیاسی آزادی اراده و عمل بیشتری دارند، الگوی تغییر سیاسی متفاوت خواهد بود و به احتمال زیاد منجر به برقراری مجدد حاکمیت اقتدارگرا خواهد شد. اما در جاییکه نیروهای جامعه مدنی در کنار نخبگان رژیم نقشی تعیینکننده ایفا میکنند و این روند نتایجی دموکراتیک بههمراه دارد، این نیروهای جامعه مدنی به یک جامعه مدنی کامل تبدیل خواهند شد. بهاینترتیب، جامعه مدنی تنها از طریق تلاشهای خود جامعه در راستای تغییرات دموکراتیک قابل دسترسی است. جامعه مدنی را نمیتوان از بالا ایجاد کرد، بلکه باید از طریق فعالیتهای خود جامعه ایجاد شود. پس از تمام این حرفها، این است گوهر وجودی دموکراسی. به باور گیل آنچه برای گسترش چشمانداز توسعه دموکراتیک مورد نیاز است، درهمشکستن قدرت گروه زمیندار سنتی است و این کار صرفا با تجاریشدن کشاورزی حاصل نمیشود بلکه نیازمند بورژوازی صنعتی شهری جدید و طبقه کارگر است. البته او مینویسد: نباید اینگونه پنداشته شود که بورژوازی و طبقه کارگر بهطور خودکار نیروهای فعال در راستای دموکراسی هستند. بلکه با توجه به وضعیت نیروهای مسلط، هم بورژوازی و هم طبقه کارگر منافع خود را در نشاندن قدرتی در جای قدرت زمینداران سنتی میبینند که بیشتر مطابق با منافع و علایق آنهاست. تعامل طبقات و شیوه شکلدادن به این تعامل از طریق فرایندهای توسعه اقتصادی گستردهتر، در قالبریزی منافع در جامعه در برهههای مختلف، از جمله در زمان گذار، نقش محوری دارد. عنصر تعیینکننده توانایی این گروهها برای نقشآفرینی در فرایند گذار، سازماندهی است. گروههای طبقاتی اگر میخواهند در شکلدادن به فرایند گذار نقش مستقیم ایفا کنند باید بهشکلی سازماندهیشده دست به بسیج بزنند. برای بورژوازی اینگونه سازماندهی معمولا در قالب سازمانهای حرفهای مانند کنگره بخش تولید ملی در برزیل یا احزاب سیاسی است. از طریق اینگونه سازمانها، کارخانهداران و تجار میتوانند هم بر روند سیاستگذاری دولتی و هم بر روند توسعه سیاسی تأثیر بگذارند. به همین نحو، کارگران از طریق سازمانهایی مانند اتحادیههای کارگری و احزاب سیاسی میتوانند بهدنبال اثرگذاری باشند و معمولا اتحادیههای کارگری نسبت به احزاب سیاسی رابطه نزدیکتری با احساسات و خواستهای طبقه کارگر دارند.
شرق