این مقاله را به اشتراک بگذارید
هرابال و نقش نویسنده
«خدایان این سرزمین را ترک گفتهاند و قهرمانانِ افسانهای ما را به دست فراموشی سپردهاند». این آغاز «نی سحرآمیز و چند داستان دیگر» اثر بهومیل هرابال است که بهتازگی با ترجمه پرویز دوایی از طرف نشر آگه منتشر شده است. بهومیل هرابال، سالها پیش با رمان «تنهایی پرهیاهو» که آن را هم پرویز دوایی به فارسی ترجمه کرد به مخاطب فارسیزبان شناسانده شد. «تنهایی پرهیاهو» رمانی بود درباره مردی که شغلش خمیرکردن کتابهاست. هرابال در این رمان با طنزی سیاه، سرگذشت مردی تنها را در موقعیتی غریب به نمایش گذاشته بود و وضعیت او را به وضعیتی عام پیوند زده بود. «نی سحرآمیز و چند داستان دیگر»، مجموعهای است از داستانهای کوتاه هرابال که از کتابهای مختلف او انتخاب و گردآوری شده است. این مجموعه شامل شانزده داستان از هرابال است با عنوانهای: «نی سحرآمیز»، «یک روز در ماهِ اوت»، «بئاتریس»، «پری دریایی»، «مرواریدهای اعماق»، «پادوی هتل»، «روشناییهای شهر»، «پرنده زرد»، «عمو پپینِ من»، «مادام کاملیا»، «سرشاخههای شکسته»، «آن روز بعدازظهر»، «پدربزرگ»، «کافکائیه»، «آن هاله سفیدبرفی» و «اشکهای استالین». پرویز دوایی در مقدمهاش بر این داستانها، درباره حضور تاریخ در داستانهای هرابال مینویسد: «هرابال، به وجهی خیرهکننده و بیمانند، زیر و بالای چند دوره تاریخی پرتکان و التهاب سرزمینش را با گذراندن از منشور وجود خویش بازتاب داده است: دوره اشغال نازیها، دوره حکومت کمونیستی، دوره موقت بازگشایی (معروف به سوسیالیسم با چهره انسانی) و بعد، به دنبال هجوم تانکهای پیمان ورشو، دوره بگیر و ببند مشهور به عادیسازی». دوایی آنگاه اشارهای میکند به وضعیت هرابال بهعنوان داستاننویس در این دورههای پرآشوب که گاه نوشتن و به چاپسپردن در آنها دشوار بوده و با اینهمه هرابال مینوشته و اگر چاپ در تعداد بالا میسر نبوده، نوشتههایش را در تعداد محدود تایپ میکرده و نوشتهها بین دوستان و آشنایانش دست به دست میشده: «…در این دورهها، به حسب «هوسهای حکومت» هرابال گاهی مینوشت و چاپ میکرد (که ظهور هر کتاب جدید او در جامعه چک واقعا حادثهای بود که تشکیلشدن صفهای دور و دراز در برابر کتابفروشیها را اقتضا میکرد و یکصدوپنجاههزار نسخه کتابش در چند ساعت از قفسه کتابفروشیها ناپدید میشد) و گاه بیوقفه مینوشت، ولی چاپ نمیکرد. در یک دوره بیستساله کتابهای او فقط در نسخههای تایپشده معدود بین دوست و آشنا و علاقهمندانش دست به دست میشد. حالا باز او خوشبخت بود، زیرا نظیر ایساک بابل (نویسنده روس) به قول خودش به ژانر سکوت پناهنده نشد…».
هرابال، آثارش را در متن حکومت توتالیتر حاکم بر چک خلق کرد. نوشتههایش هیچگاه در معنای متعارف و کلیشهای سیاسی نبودند گرچه چنانکه میلان کوندرا معتقد است «روح آثار» او و طرز نگاهی که هرابال در نوشتههایش به نمایش میگذاشت با ذات حکومت توتالیتر سازگار نبود و حتی علیه آن بود بیآنکه آشکارا علیه آن باشد و خود را به بیانیه و شعار تقلیل دهد. اما شاید همین خصلت تضاد غیرمستقیم نوشتههای هرابال با قدرت سیاسی که بر سرزمین او حاکم بود و آشکارنبودن این تضاد باعث شده بود که گروهی از مخالفان آن قدرت سیاسی حاکم چندان از هرابال دلخوشی نداشته باشند و او را سازشکار قلمداد کنند. نوشته کوتاهی از میلان کوندرا که با عنوان «نقش نویسنده»، پس از مقدمه پرویز دوایی بر ترجمه فارسی «نی سحرآمیز و چند داستان دیگر» در کتاب آمده است، درباره همین موضعگیری مخالفان حکومت آن زمان چک با هرابال است. کوندرا تعریف میکند که وقتی در اوایل دهه ٧٠ «در جریان اشغال چکسلواکی به دست ارتش سرخ شوروی» او و همسرش به روزنامهنگاری که او هم مانند آنها مخالف رژیم حاکم بر چکسلواکی بوده برخورد میکنند، آن روزنامهنگار شروع به بدگویی از هرابال میکند و او را «همدست رژیم» میخواند و در آن لحظه کوندرا در مقابل کسی که در مخالفت سیاسی با رژیم با او همسو است از هرابال «غیرسیاسی» دفاع میکند. کوندرا مینویسد: «دوست روزنامهنگار ما در راه بازگشت به شهر بهشدت به هرابال حمله میکرد که درحالیکه رژیم همکاران او را ممنوعالقلم کرده است، هرابال چطور به خودش اجازه میدهد که بدون حتی یک کلمه اعتراض، تلویحا با رژیم همکاری کند؟ این رفتار او واقعا شایان تحقیر است و هرابال در حکم همکار و همدست رژیم… .
من با همان شدت خود او با حرفهایش مخالفت کردم و گفتم چقدر پرتوپلاست صحبت از همکاری هرابال با رژیم درحالیکه روح آثار هرابال و طنز و فانتزی نهفته در آن، در تضاد مطلق با روحیات و طرز فکری است که در این زمان بر سرزمین ما سلطه دارد و میخواهد که [هر نوع طرز فکر دیگری را] خفه کند؟ دنیایی که بتوان آثار هرابال را در آن خواند، بهکلی سوای دنیایی است که در آن نشود صدای او را شنید… یک اثر هرابال بهتنهایی به آزادی روحی انسانها بهمراتب بیشتر خدمت و کمک میکند تا تمامی اعلامیههای اعتراضآمیز امثال ماها در مخالفت با رژیم!»
کوندرا که استاد گرفتن نتایج عام از موقعیتهای خاص و شخصی است و هر مواجهه شخصی برایش به عرصهای برای تفکر در یک امر کلی بدل میشود اینبار و از این جروبحث خود با روزنامهنگار بر سر هرابال نیز چنین نتیجه میگیرد: «جروبحث ما در اتومبیل بهزودی به مشاجرهای آکنده از نفرت بدل شد. بعدها که به این قضیه فکر میکردم بروز ناگهانی این نفرت همچنان باعث حیرتم شد. به خودم میگفتم که آن تفاهم و همدردی اولیه ما نزد آن پزشک امری گذرا و موقتی و معلول شرایط تاریخیای بود که از ماها موجوداتی تحت تعقیب ساخته بود و مخالفت ما با آن شرایط چیزی بود سیاسی و ربطی به شرایط تاریخی نداشت. این مخالفت ما را در دو جبهه مخالف به جان هم میانداخت: کسانی که برایشان درگیری سیاسی بالاتر از زندگی مجسم و مادی و ورای هنر و اندیشه است و کسانی که برعکس، سیاست برایشان در خدمت زندگی، زندگی مجسم و مادی، یعنی در خدمت هنر و اندیشه بودن است. این هر دو نظر شاید از جهاتی موجه باشند، ولی مسلم است که در هیچ دورهای با یکدیگر سر سازگاری نداشتهاند و نمیتوانند داشته باشند…».