این مقاله را به اشتراک بگذارید
مردی که از گور برگشته تا انتقام بگیرد
برای دیکاپریوی ۴۰ ساله «از گور برگشته» فیلم متفاوتی است. بازی او در فیلم تازه ایناریتو چنان چشم گیر است که میتواند یکبار دیگر او را در میان رقیبان اصلی اسکار قرار دهد.
در ادامه چند نکته از زبان دیکاپریو درباره فیلم و شخصیتش میخوانید.
کاراکتر هیو گلس: یک خرس به گلس حمله میکند، تنها رها میشود و باید ۳۰۰ مایل را برای انتقامگرفتن طی کند. برای من این شخصیت چالش متفاوتی بود. چون من شخصیتهای پرحرف را زیاد بازی کردهام. به همین دلیل واقعاً دوست داشتم کاراکتری را بازی کنم که تقریباً هیچ دیالوگی ندارد. واقعاً چهگونه میتوان سفر درونی و احساسی این مرد را بروز داد و ترسها و دلنگرانیهایش را بدون کلام عیان کرد؟
جغرافیای قصه و آمریکای ناشناخته: من سعی کردم یک آمریکایی متفاوت را در فیلم تصویر کنم. یک شخصیت آمریکایی که کمتر در سینما دیدهاید. این سرزمین درواقع جایی است به دور از هر نوع قانونمداری. جایی است که هنوز به آمریکایی که ما میشناسیم، شبیه نشده است. جایی که میتوان رفت و آن را تصرف کرد.
لوکیشن فیلمبرداری: در میان کوههای شمال غرب کانادا، کلگری با هوای منفی ۲۹ درجه کار میکردیم. آبی که در رودخانه جریان داشت، مملو از برف بود. میخواستم گوشی تلفنم را از جیبم دربیاورم و از این صحنه عکس بگیرم اما پشیمان شدم چون اگر دستکشم را درمیآوردم در عرض ۴۰ ثانیه تمام انگشتهایم بیحس میشد. گاهی آنقدر وضعیت وحشتناک بود که به خودمان میگفتیم ما اینجا چه غلطی میکنیم.
آماده شدن برای این نقش: برای عمیقشدن در حالوهوای این کاراکتر باید تمرین میکردم که با اطرافم ارتباط برقرار کنم و با آن هماهنگ باشم. بهعلاوه باید یاد میگرفتم که چهطور وانمود کنم هیچکس در اطرافم نیست چون نکته اصلی شخصیت تنها و منزوی بودن و تمایلش به ادامه زندگی است. کسی که همه چیزش را از دست داده است و همه این نکات را از اندک آدمهایی که کنار هیو گلس وجود دارند، میفهمیم.
اهمیت کارگردانی: من کارگردان محور تصمیم میگیرم. به نظر من سینما مدیوم کارگردان است. با آنکه فیلمنامه و کاراکتر هم به همان اندازه مهم است اما اجرای فیلمنامه تنها به دست یک کارگردان درست میتواند به فیلمی خاص و بهیادماندنی تبدیل شود، بهخصوص فیلمی مثل «از گور برگشته.»
چهطور این نقش را پذیرفت: پس از اولین دیدار با ایناریتو به فیلم پیوستم. فیلمنامه را خوانده بودم و تا جایی که میدانم برای مدت طولانی پروژه ساختهشدن فیلم سرگردان بود اما ایناریتو برای ساخت این فیلمنامه بسیار مشتاق بود و میخواست که حتماً این قصه را تعریف کند. میدانید، این فیلم یک فیلم انتقامی کاملاً کلاسیک است؛ یافتن راههای نجات و همینطور رسیدن به درک عمیقتری از هدف زندگی. همینها بود که من را به قبول نقش ترغیب کرد.
واکنش مخاطبان چه خواهد بود: مدت زیادی از فیلم در کله هیو گلس میگذرد، هرچه او تجربه میکند، شما هم بهعنوان بیننده آن را احساس میکنید. واقعاً فیلم خاصی است، بعید میدانم مردم چیزی شبیه به این را قبلاً دیده باشند. ایناریتو از تکنیکهای بسیار قدرتمندی استفاده کرد. اگر بتوانید بیننده را به یک دنیای واقعی کاملاً متفاوت ببرید یعنی کار بسیار مهمی را با موفقیت به پایان رساندهاید و این همان اتفاقی است که در این فیلم رخ داده. یکچیز را مطمئنم؛ بسیاری از چیزهایی که در این فیلم میبینید، فوقالعادهاند و قطعاً در خاطرتان خواهند ماند، شک نکنید.