این مقاله را به اشتراک بگذارید
به بهانه انتشار کتاب «تئوری در موزیک جَز»
واردات چوب بستنی ممنوع
باور کنید که راهرفتن در زمین موسیقی درست مانند چشمبسته راهرفتن در میدان مین است. باید هر لحظه منتظر یک انفجار زیر پای خود باشید. این انفجارها ذهن شما را تخریب و منهدم میکنند. چیزهایی غیرمنتظره و ناگهانی. پدیدارشدن چهرههایی که از پشت پرده بیرون میپرند و تبدیل به موسیقیدانان مطرح و نامآور میشوند. دموکراتیزهشدن موسیقی که بسیاری به آن افتخار میکنند از زمانی آغاز شد که عاشقان نرمافزارهای صوتی در استودیوهای خانگی با حداقل امکانات توانستند در عرض چندروز یا چند هفته دست به تولید آلبومهای درخشان! بزنند.
اگر هم اعتراضی یا نقدی بکنی بهسرعت برچسب متحجر و فناتیک بر یقهات الصاق میشود. شعارهایی چون «هنر معاصر هنری است که با مهارت سروکار ندارد.» تبدیل به دستآویزی برای این گروه نسبتا بزرگ عاشقان اصوات دیجیتال شده است، بدون آنکه به پیشینه این شعار توجهی داشته باشند. از سویی دیگر هنرمندان موسیقی پاپ در سراسر جهان به الگویی دست یافتهاند مبنیبر اینکه یک قطعه موسیقی زمانی در بازار موفق خواهد بود که ویدئوکلیپی نیز برای آن داشته باشیم. بهتدریج این الگو حتی برعکس هم شده است یعنی گویا آهنگ باید برای ویدئو ساخته و پرداخته شود. موسیقی عامهپسند امروز با حذف کلام تبدیل به هیچ میشود و کلام دشمن پنهان موسیقی است. دشمنی که خود را به چهره یک دوست بزک میکند. در چنین وضعیتی موسیقی تبدیل به همراهی میشود که تنها در پشت اصوات انسانی وزوزی باید بکند. تمامی توجهات به آوازخوان است و آنچه میخواند. اشعار عاشقانه سطحی و کلیشهای که بهراحتی با داستانها و تجربیات زندگی روزمره همخوان است. تشویق و آفرینگویی به خوانندگان پاپ نه بهخاطر هنرِ نداشتهشان بلکه بیشتر به دلیل کشف نوعی حس همذاتپنداری است. نوعی بازگویی تجارب شخصی و عاشقانه مخاطب است که در شکل عام دارای نقاط مشترک فراوانی است. از جوان شانزده، هفدهساله تا مرد و زن هفتاد، هشتادساله محبت، دوستداشتن، عشق و گاه خیانت و روابط احساسی را تجربه کردهاند و تلخی و شیرینیهایش را چشیدهاند. به همین دلیل در هرجا و هر زمان میتوان با استفاده از این مخرجمشترک عام، با کمی صرف وقت و حدود ده، دوازده میلیون تومان تبدیل به پدیده موسیقی پاپ شد. اگر معروف شدی به پای زحمات چندین و چندساله نکشیده خودت مینویسی، اگر هم شکست خوردی، دولت و ارشاد و زمانه بدشگون را مقصر میدانی.
میشناسیم افرادی را که در هیچ زمینه موسیقی و نواختن تجربه ندارند اما مدیر فلان ارکستر در تهران شده بودند. البته خوشبختانه عمر اینگونه رویدادها و «برجستگان» در حوزه موسیقی و در کل عرصه هنر بسیار کوتاه است. میآیند و میروند با رویاهای کودکانهشان. نه با سختافزارها مشکلی داریم و نه با نرمافزارها. مشکل از آنجا پدید میآید که هنرجوی موسیقی پس از یک دوره کوتاه آموزشی سه الی چهارساله عزم آن دارد تا تبدیل به موسیقیدان شود. هنرمندان بزرگی هستند که در شبانهروز فقط پنجساعت (کمی بیشتر یا کمتر) میخوابند و بقیه ساعات را صرف تمرین و مطالعه موسیقی میکنند و یک آلبوم هم منتشر نکردهاند.
از میان تمامی هنرها، دو هنر باید و باید برمبنای دانش شکل بگیرد. یکی موسیقی و دیگری معماری. چون این دو، هنرهایی هستند که با جان و جسم انسان سروکار دارند. معماری بد باعث لطمه به جان میشود. جرات نمیکنید در یک ساختمان کلنگی و سست زندگی کنید چون با یک زلزله خفیف منهدم میشود. موسیقی هم اینچنین است. با شنیدن یک اثر معمولی و یا ضعیف روح و روانتان در هم میریزد و احتیاج به ریکاوری دارید. فریادها و جیغهای بنفش با دهانی گشاده که لوزَتیناش پدیدار میشود. رگهای گردنی که مانند طناب بیرون میزند و صورتهای آوازهخوانانی که از فشار سرخ و سپس کبود میشود. چندی پیش در فیلمی که از اجرای یک خواننده بریتانیایی پخش شد او را میدیدیم که در بالاترین حد ممکن آواز میخواند، اما دهاناش به اندازه یک بچه گنجشک باز میشد. چهار رکن اصلی موسیقی سازی و آوازی (سونوریته، موزیکالیته، استتیک و دینامیک) به ما تأکید میکنند که مسئله مهم مهارت است. این مهارت با نرمافزار به دست نمیآید. بلکه باید با ادوات موسیقایی آکوستیک آن را بهدست آورد. سپس میتوان به سراغ موسیقی الکترونیک و دیجیتال رفت.موسیقی جز از جمله سبکهایی است که کمتر مورد توجه این گروه عظیم شیفتگان دیجیتال قرار میگیرد. دلیلاش هم چیزی نیست جز نخبهگرایی و تمرکز بر روی مهارت و چیرهدستی نوازندگی. هرچند موسیقی جز امروزه مورد توجه عام نیست اما زمانی طولانی مورد استقبال همگان قرار میگرفت. موسیقی جز هنری است مردمی که از شکل سهلانگارانه سایر هنرهای مردمی خارج شده و خود را به مرزها و حیطههای موسیقی آکادمیک رسانده است. جز سهل و ممتنع است. بهآسانی میتوان از آن لذت برد اما بهآسانی نمیتوان آن را ساخت و نواخت. مهارت در موسیقی جز الزامی است زیرا بخش اعظمی از این موسیقی مشتمل بر بداههنوازی است. فلسفه بداههنوازی نیز بر پایههای مهارت فوقالعاده و تسلط بر یک ساز موسیقایی شکل میگیرد. آن هنرمندی میتواند بداههنوازی کند که به گامها، آکوردها و ترکیبات همزمان این دو عنصر آشنا باشد و بتواند در ضرباهنگ (ریتم)های متنوع و غیرقابلپیشبینی یک تم یا ساده بگویم یک ملودی ساده را گسترش دهد.
اخیرا کتاب تئوری در موزیک جز اثر مارک لوین توسط شهاب طالقانی ترجمه و راهی بازار نشر شده است. این کتاب از چند جهت برای دانشجویان و موسیقیدانان مفید خواهد بود. اول تجزیه و تحلیل و ارائه بهترین نمونهها از هارمونیهایی است که شاید آنچنان برای مدرسان موسیقی آکادمیک آشنا نباشد. همراه این کتاب ارائه نمونهها در زمینه گام و آکورد همراه شده با یک لوح فشرده که درک موضوعات را برای خواننده راحتتر میکند. توصیههای نویسنده در این کتاب به دانشجویان به درک و اجرای بهتر موسیقی جز کمک خواهد کرد.
شرق