این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادی از چند اثر داستانی که در سینمای ایران به فبلم بدل شدند
می گویند داستان های ایرانی به دلیل آن که قصه ندارند چندان به درد سینما نمی خورند یا مثلا می گویند داستان های ایرانی که به دلیل آن که بسیار ذهنی هستند به درد روایت های عینی سینمایی نمی خورند.
حسین صدری
داستان های ایرانی محدودی این شانس را داشته اند که به فیلم تبدیل شوند. می گویند داستان های ایرانی به دلیل آن که قصه ندارند چندان به درد سینما نمی خورند یا مثلا می گویند داستان های ایرانی که به دلیل آن که بسیار ذهنی هستند به درد روایت های عینی سینمایی نمی خورند. این حرف ها در ظاهر درست است. اما چندان هم دقیق نیستند. بیایید چند داستان ایرانی را با هم مرور کنیم که این شانس را داشته اند که به فیلم تبدیل شوند.
«بوف کور» صادق هدایت از آن دست داستان هایی ست که تبدیل کردنش به فیلم کار بسیار سختی به نظر می رسد، داستانی که به شدت مشهور است و انتظار می رود از آن اقتباس های متعددی وجود داشته باشد. اما این طور نیست. تنها دو سه فیلم معدود بر اساسش ساخته شد. در داستان هدایت یک راوی اول شخص می بینیم که همه داستان را روایت می کند. او که شغل عجیب نقاشی روی قلمدان دارد همیشه نقش دختری در لباس سیاه را می کشد که یک شاخه گل نیلوفر آبی به پیرمردی نشسته در زیر درخت سرو می دهد.
از صادق هدایت داستان های دیگر هم هست که آن ها هم نفوذ زیادی در ادبیات معاصر دارند و از قضا سینماگران بیشتر از بوف کور طالب آن ها هستند. داستان هایی مانند «داش آکل» را نباید فراموش کرد، داستانی که به یکی از لوطیان مشهور شیراز و رفتارهای جوانمردانه او می پردازد. معلوم نیست اگر هدایت زنده بود واکنشش به فیلم هایی که امثال مسعود کیمیایی و دیگران براساس داستان ها یا زندگی او ساخته اند چه بود.
شاید یک لنترانی بار همه می کرد و می رفت. یکی از دوستان نزدیک صادق هدایت نویسنده ای بود که از بوشهر آمده بود: صداق چوبک. از بین داستان های او «تنگسیر» بود که وارد سینما شد، رمانی که امیر نادری آن را انتخاب کرد، ولی نتیجه کار چیزی نبود که چوبک آن را بپسندد. او خودش اهل دوربین و عکس بود و یکی از سرگرمی هایش گرفتن فیلم و عکس از مناظر مختلف بود. با این حال وقتی «تنگسیر» به فیلم تبدیل شد از آن خشنود نبود.
رمان چوبک قصه جوانمردی و سرگشتگی مردی است به نام زائرمحمد که پاک و ساده است. اما شهرنشینان بندری سرمایه او را به امانت می گیرند و خرج می کنند. او با زن و فرزندش خداحافظی می کند و آن ها را در جای امنی می گذارد و خودش دست به انتقام می زند.
از بین نویسندگان نسل اول شاید هیچ کدام به اندازه ابراهیم گلستان ذهن سینمایی نداشته باشد. او چندین فیلم مستند و داستانی در کارنامه خود دارد که البته «خشت و آینه» از بقیه بسیار بیشتر دیده شد و درباره اش بحث شد. گلستان رمانی دارد با نام «اسرار گنج دره جنی» که درواقع بعد از ساخته شدن فیلم آن را نوشت. این رمان از معدود مواردی بود که مسیر برعکس را طی کرد. گلستان رمان را بعد از فیلم نوشت.
«اسرار گنج دره جنی» داستانی پرکنایه است از روند مدرنیته شدن در ایران. گلستان هم در رمان هم در فیلم این انتقاد را مطرح می کند که روند نوسازی و مدرن شدن ایران بسیار سطحی و پخش توقیف شدند و به یکی از دلایل خروج گلستان از ایران تبدیل شدند.
اما اگر بخواهیم دو سلطان داستان ایرانی را نام ببریم که بیشترین موفقیت را در دنیای سینما داشته اند باید از ایرج پزشک زاد و هوشنگ مرادی کرمانی نام ببریم. پزشک زاد با انتشار رمان «دایی جان ناپلئون» به موفقیت زیادی دست یافت، رمانی که به شدت طنزآمیز است و در ان روحیه توهم و توطئه جویی ایرانی ها به سخره گرفته می شود. پزشک زاد در رمانیش با انبوهی خرده روایت و روابط پیچیده و متزلزل بین آدم ها نگاهی انتقادی به زندگی سنتی و الکی خوش طبقه مرفه جامعه ایرانی می کند.
عشق و خیانت در سیاست و دلهره آمیخته می شوند و وضعیتی کمیک می سازند. از بین آثار پزشک زاد تنها همین رمان بود که وارد سینما شد. ناصر تقوایی یکی از بهترین سریال ها را براساس این رمان در سال های قبل از انقلاب ساخت.
اما هوشنگ مرادی رمانی جزو معدود نویسنده های ایرانی ست که آثار متعددی از او وارد سینما شده. درباره آثار او گفته اند که به شدت تصویری هستند و قصه ای ایرانی را روایت می کند. «قصه های مجید» جزو نخستین کارهای مرادی کرمانی ست که ماجراهای نوجوانی را در دل یک سیستم سنتی روایت می کند. پخش هفتگی مجموعه «قصه های مجید» از تلویزیون و اقتباس دقیق باعث شد که این مجموعه به یکی از مجموعه های خاطره انگیز نسلی از بچه های ایران تبدیل شود.
اما «قصه های مجید» تنها اثر مرادی کرمانی نبود که وارد سینما شد. «مهمان مامان» داستانی ساده و روان به شمار می رود و دغدغه های یک خانواده را برای آبروداری نزد مهمان شان روایت می کند. همین داستان ساده به یکی از فیلم های موفق سینمای ایران تبدیل شد، فیلمی که داریوش مهرجویی ساخت. مهرجویی مانند تقوایی از معدود سینماگرانی بوده که گوشه چشم فراوانی به ادبیات و رمان ایرانی داشته.
غلامحسین ساعدی که خود نمایشنامه نویس قهاری بود مجموعه داستانی با نام «عزاداران بَیَل» دارد که فیلم «گاو» براساس آن ساخته شد، فیلمی که به یکی از بهترین فیلم های داریوش مهرجویی و تاریخ سینمای ایرانی بدل شد. ساعدی در داستانش مردی را روایت که شیفتگی اش به یک گاو که عده ای آن را نماد سنت در مقابل مدرنیته گرفته اند او را به جنون می کشاند.
از ساعدی دو داستان کوتاه دیگر نیز وارد سینما شد. داستان «آرامش در حضور دیگران» که به دغدغه ها و ملال زندگی شهرنشینی می پردازد به کارگردانی ناصر تقوایی ساخته شد، کارگردانی که خودش نویسنده نیز است و بهترین آثارش آن هایی اند که از ادبیات اقتباس کرده.
از آثار داستانی دیگر که باید از آن ها نام برد «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری، «درخت گلابی» گلی ترقی و «گاو خونی» جعفر مدرس صادقی است. اما آثار داستانی نویسندگانی مانند احمد محمود و زویا پیرزاد نیز از آثاری هستند که به شدت قصه محور و داستانی هستند و هنوز هم اقتباسی از آن ها صورت نگرفته است.