این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک هفته هفت چهره؛ از ظریف تا پسر تلگرامی
ویدوئویی از یک پسر ۱۳ ساله در فضای مجازی منتشر شد، که مرور آن کمی شگفت آور بود. پسری ۱۳ ساله و تمایلات جنسی که اگر در نسل های پیشین و با این سن و سال دیده میشد؛ اتفاق بسیار بعیدی بود که البته در این روزگار نیست.
ایمان عبدلی:
پسر تلگرامی یا (بهت، هفته)
ویدوئویی از یک پسر ۱۳ ساله در فضای مجازی منتشر شد، که مرور آن کمی شگفت آور بود. پسری ۱۳ ساله و تمایلات جنسی که اگر در نسل های پیشین و با این سن و سال دیده میشد؛ اتفاق بسیار بعیدی بود که البته در این روزگار نیست. اتفاق را میشد از چند منظر بررسی کرد؛ یکی همین تکثیر محتوایی که مشروع نیست، آن هم در یک جامعه ی مذهبی، یا نگاه به داستان از زاویه تاثیرات تکنولوژی در دگرگونی ارتباطات میان جوان ها و حتی نوجوان ها، اما آنچه که بیشتر جلب توجه می کند تحلیل ماجرا با تمرکز بر خود سوژه است، چرایی وقوع اتفاقاتی از این دست.
نگاه اول: «بازتابی بودن هویت در دوره اخیر مدرنیته و در نظر گرفتن بدن به مثابه حامل خویشتن، سبب گرایش فزاینده افراد به کنترل و نظارت بر بدن و اهمیت روز افزون بدن و نمادهای بدنی شده است» – مطالعات فرهنگی و ارتباطات- شماره ۲۳ پس مفهوم بدن در دنیای مدرن جایگاهی رفیع تری نسبت به تمام دوره های پیشین پیدا کرده است، همین توجه روزافزون به خالکوبی و نقش و نگار بر بدن و حجم وسیع تبلیغاتی که در جهت تقویت و یا تضعیف ابژه های فیزیکی یا جنسی می شود مصداق دیگری در تایید این جریان است، حتما شنیده اید که از زوال دماغ ایرانی می گویند البته به طنز، اما همین هم در امتداد این داستان است. دوره ی حاضر دوره ی اصالت بدن و غرایز است؛ باید خوش بگذرانیم، نگاه اول، جبر زمانه را یادآور می شود.
نگاه دوم: خب در زمانه ای که لذت و فردیت ارتباط تو در تویی دارند، محیط باید در جهت تنوع و تکثر ابزار مفرح فراهم باشد فرقی نمی کند در کجای دنیا زندگی می کنید، امروزه یکی از برگ های برنده ی دولت ها فراهم کردن ابزاری است که مردم بتوانند با حق انتخاب خوش بگذرانند.
کشورها را با تفریحاتشان می شناسند؛ سواحل اسپانیا، کنسرت های آنتالیا وتفریحات تایلندی و دریای فرهنگی پاریس و …تفریح باید همگانی باشد و سلایق متنوعی را نمایندگی کند، غروبی بیرون بیاید و گزینه ی کافه و رستوران را حذف کنید، چقدر و تا چه حد می شود به تفریحات ارزان و رنگارنگ دیگر فکر کرد؟ جبر محیط، آدم ها را به فردیتی از تفریح و تک روی و استفاده از پدیده ای مثل موبایل سوق می دهد، بماند که همین محیط محرک است و آرامبخش ندارد، البته این همه ی ماجرا نیست، اما در این یادداشت تا همین جایش را بپذیرید.
نگاه سوم: شهروند مدرن را با سرمایه هایش می سنجند؛ سرمایه فرهنگی مثل: سطح تحصیلات خانواده، میزان و نوع مصرف فرهنگی و نوع مصرف رسانه ای(فیلم و موسیقی و..) چقدر و از چه نوع؟ سرمایه اجتماعی؛ میزان و نوع روابط اجتماعی اعتماد به خویشتن و سرمایه اقتصادی؛ دارایی ها و درآمد فرد و خانواده و در آخر دید و برداشت فرد و خانواده از کلیشه های جنسیتی و قوانین و هنجارهای عرفی، پسر ۱۳ ساله چقدر سرمایه دار(به معنای ذکر شده) بود؟ جبر محیط، جبر زمانه و سرمایه فردی، سه شاخصه ی مهمی که باید در چنین مواردی بازخوانی شود.
خاندان رفسنجانی یا (حرفه ای های، هفته)
«هاشمی برای اینکه پدر باشد و همه ی گروه ها او را به عنوان فصل الخطاب و داور بپذیرند، خود را از منازعات سیاسی و مسائل اختلافی دور نگاه می دارد و در برابر مسائل حساس ابراز نظر نمی کند» عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری توصیفی که شاید برای آن روزگار خیلی هم بی ربط نبود، اما برای این سالهایی که گذشت، نه نمی تواند. این توصیف کارکردی داشته باشد.
کما اینکه هاشمی و فرزندانش به شدت وارد موضع شدند و اتفاقا در بطن ماجرا حضور داشتند، ثبت نام انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و حضور هاشمی ها از بزرگ خاندان تا فاطمه و محسن، یک بار دیگر جلوه گر حضور باثبات خانواده ای است که انگار تماما هدف دارند، بازیگرانی که می دانند کجا و چگونه و چه وقت حرکت کنند که بیشینه منفعت و کمینه ی آسیب را یکجا داشته باشند و البته تمام فعل و انفعالات را در راستای ثبات حیات سیاسی مردی هدایت کنند که عصاره ی «رجل سیاسی» است، تسلط فکر و تعقل ماکیاولیستی در اندیشه سیاسی خاندان هاشمی تصویری از قهارترین سیاستمداران ایرانی را پیش رو می گذارد، این انتخابات با حیات هاشمی ها چه نسبتی دارد؟ مردمان عادی نظیر من که هیچ، سیاسی ها هم نمی توانند پیش بینی کنند.
محمد جواد ظریف یا (جنتلمن، هفته)
حضور ظریف در عرصه ی سیاسی به عبارت بهتر در راس سیاست ورزی ایرانی، بی شباهت به حضور افشین قطبی در پرسپولیس نیست، هر دو شکلی از پوشش و رفتار را نمایندگی می کردند و می کنند که آمال اقشاری از جامعه است که می خواهند اینگونه باشند و نیستند یا نمی توانند باشند، شکل حرف زدن قطبی، لبخندی که دائما بر لب داشت، حد نهایت مسئولیت پذیری و پوششی که همیشه در نهایت آراستگی بود، تمام فاکتورهایی که محمدجواد ظریف هم آنها را در خود دارد؛ در سطحی بسیار حساستر و والاتر از مدل ریش تا همان خنده هایی که با تمام خستگی ها از مخاطبش دریغ نکرده است.
ماجرای نود و عدم پخش مصاحبه وزیر امورخارجه با عادل فردوسی پور محل جدل های بسیاری شده است که بنا به ذات «یک هفته هفت چهره» و گریز از سیاست به آن نمی پردازیم که البته نه در علاقه و حوصله من است، نه سواد آن را دارم، اما آنچه که در همه ی این کش و قوس ها جالب توجه بود واکنش وزیر جنتلمن کابینه بوده است؛ «شنیدم فشار آوردند، از طرف من هیچ نگران نباشید، پخش نشدن مصاحبه اصلا برای من مهم نیست. بی جهت درگیر نشوید» همین واژه های متشخص یک برگ به کتاب محبوبیت او اضافه کرده است.
علیرضا فغانی یا (غریبه در وطن، هفته)
«در کشورهای نفتی همه انگل لوله نفت اند تا عناصر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. در چنین مکانیسمی هیچ عنصری نمی تواند از اجحاف احتمالی نسبت به مردم جلوگیری کند» جامعه شناسی خودکامگی – علی رضا قلی فقط فغانی نیست و فقط هم مختص ورزش و فوتبال نمی شود، سال هاست آدم هایی از دنیاهای گوناگون؛ فرهنگ و هنر و دانشمند و نظریه پرداز و پزشک و … چند سالی هرز می روند، دیده نمی شوند یا مهاجرت می کنند و یا رفته رفته خاموش می شوند.
همه ی آنها می خواهند بهترین باشد، لباس وطن بر قامتشان کوچک است، اندازه به تن آرزوها و تلاش آنها نیست. در ساختار جا نمی گیرند و به قولی از خط بیرون می زنند، فغانی و همه ی آدم های حوزه های دیگر که در بیرون مرزها اعتبار دارند در یک چیز مشترکند: «تعلق به طبقه متوسط» متوسط هایی با آبرو که نه در چنبره ی نوکیسه گی اند و نه از شدت فقر سقف آرزوهایشان کوتاه شده، همان هایی که مطامع سیاسیون می شوند و بیشترین تلفات را هم می دهند.
هفته ای که گذشت یکی از طبقه ی متوسط با قضاوتش در بالاترین سطح فوتبال جهان، پرچم ایران را بالا نگه داشت.
منصور پورحیدری یا (دل لرزه، هفته)
منصور خان در بستر بیماری است. او و افرادی نظیر او به پیکره ی استقلال و پرسپولیس پیچ و مهره شده اند، نباشند پیکره ی اینها می پاشد. همان قدر که نمی شود رنگ آبی را از هویت استقلال جدا کرد، منصورخان و امثال او را هم نمی شود، آن ها متعلق به دورانی هستند که شرافتمندانه و بدون رپرتاژ محبوب بودند و فقط به فوتبال فکر می کردند و با هر قدمی که برمی داشتند، مهر فوتبال را در دل مردم جاودانه می کردند .
امروز هم اگر محبوبیتی از قبال این دو تیم در میان هواداران فوتبال است، از میراث پورحیدری ها و خوردبین ها است. امیدواریم منصور خان هر چه زودتر روی نیمکت استقلال بنشیند و آبی این تیم پر رنگ شود.
نقل از برترینها
مهراوه شریفی نیا یا (آدم معمولی، هفته)
فرهنگ در تمام الگوهای رفتار بشری به حالت نهفته وجود دارد. ممکن است شما طرفدار یک تیم فوتبال باشید، شما به عنوان یک هوادار شناخت شخصی، آرزوها، تخیلات خواسته ها و اشتیاق تان را به باشگاه می آورید. همین اتفاق در مورد یک بازیگر هم حادث می شود، من یا شما به عنوان هوادار یا تعقیب کننده کارهای یک بازیگر مهراوه شریفی نیا (نام ها مهم نیستند) تمام من هویتی مان را در هویت او بازنمایی می کنیم.
اما این بازنمایی تحت تسلط و تاثیر رسانه هایی قرار می گیرند که می خواهند ما را به مصرف تشویق کنند، از همین رو با عناوین تحریک آمیز همه ی ما مرتکب تماشای تصاویری از حریم خصوصی مهراوه شریفی نیا می شویم و جالب تر اینکه این «ما» متاثر سریعا وارد پروسه قضاوت هم می شود و نکوهش می کند، بی گمان ذهنیت متاثر فراموش کرده که اگر خودش در چنین موقعیتی بود دست به چه رفتاری می زد؟ فارغ و متفاوت از رفتار مهراوه شریفی نیا آیا ؟
شهرام جزایری یا (کارآفرین! هفته)
بعدتر تاریخ را که بخوانند، دهه های هشتاد و نود را بی گمان به نام «نوکیسه ها» خواهند زد، ساختار آشفته اقتصادی این سال ها، چهره هایی را به صدر آورد که از فرط اعتماد به نفس موجبات شگفتی اند؛ از بسیجی اقتصادی تا کارآفرین نمونه.
اگر وزیر منصب دارد، اگر سلبریتی شهرت دارد، اگر هنرمند محبوبیت دارد، اگر فوتبالیست سکوها را دارد و اگر هر کسی با هر درجه ای ضریب نفوذی دارد. نوکیسه ها همه ی اینها را با هم دارند، آن ها صاحب منصب را تطمیع می کنند، رسانه را می خرند و مال خود می کنند، هنرمند را وامدار می کنند، سکوها (نمادی از کل اجتماع) را فریب می دهند و در نهایت چنان اطمینانی می گیرند که رشید پور و دید در شب هم حریفشان نمی شود، شاید با تکنیک های شوپنهاوری خصمت را به کنترل درآوردی، اما ماهیت افشاگرانه ی دوربین را چه می کنی؟