این مقاله را به اشتراک بگذارید
نیکی کریمی بازیگری در پشت دوربین
دختری از جنس ستاره
زهرا مشتاق
یک دختر هجده، نوزده ساله بودم. دوستم پری تلفن زد و با صدایی هیجان زده گفت عروس را دیدی ؟ فقط برو ببین چه هنرپیشهای دارد !!! خیلی خوشگل است. سانس بعدی با مادرم نشسته بودیم روی یکی از صندلیهای سینما اروپا و نمای درشت دختری را نگاه میکردیم که اسمش نیکی کریمی بود.
نیکی کریمی خیلی زود سوپراستار سینمایی شد که سالهای نفسگیر جنگ را پشت سر گذاشته بود و به جستوجوی فرصتی برای تنفس، برای هوایی تازه بود. او همه جا بود. روی دیوار خانهها و مغازهها تا فرشهای ماشینی. در سردر نقاشی شده سینماها تا روی جلد مجلهها، صفحههای فرهنگی و سینمایی روزنامهها و پخش شده میان یک عالمه فیلم خوب.
حالا من هم کم کم چیزهایی مینوشتم. سینما برایم جدیتر شده بود و فیلمها را دنبال میکردم. آدمهای سینمایی بیشتری را میشناختم و دفترچه تلفنم هر روز پر و پیمانتر میشد. پشت صحنه فیلمها میرفتم. گفتوگو میگرفتم و شاید بشود گفت این نمای لانگ وسیع را در شکل بستهتری تجربه میکردم.
در همین محافل سینمایی بود که نیکی کریمی را هم برای نخستین بار و بعد بیشتر و بیشتر میدیدم. ویژگی عجیبش مغرور بودن خارج از اندازهاش بود. با تبختر راه میرفت. کمتر تن به مصاحبه میداد و ژستهای مخصوص خودش را داشت. برای من که اصلا نمیفهمیدم غرور با غ نوشته میشود یا ق، رفتارش دوست داشتنی نبود. من بلد نبودم مثل او خودم را بگیرم و طبیعی هم بود. به هر حال او یک ستاره بود.
نخستین بار که به خانهاش رفتم، حوالی میدان مینا در خیابان میرداماد زندگی میکرد. آپارتمان جمع و جوری که هنوز با یک قاب در ذهنم حک شده است. قاب عکس بزرگی پر از عکسهای ریز و کوچک از بهترینهای سینمای جهان که در قابی بزرگ و چیدمانی خاص دیوار یک دست سفید را فراگرفته بود. در مجله سینما یک ویژهنامه بازیگری آماده میکردیم و آن روز صبحش اول با فریماه فرجامی حرف زده بودم و حالا نوبت نیکی کریمی بود. درباره خودش، فیلمهایش و اگر هم میشد کمی خصوصیتر از خودش برای آنکه بشود، شاید لید خاصتری نوشت. با چیزهایی تازهتر.
این دیدنها، این گفتوگوهای گاه و بیگاه، برای گزارش یک فیلم یا مصاحبه و کارهای دیگر بود و ادامه داشت. شاید خیلیها فکر میکردند دوره ستاره بودن او هم خواهد گذشت و در نهایت زمانی خواهد رسید که تنها گزینهای مناسب برای فیلمهای بدنه و گیشه پسند باشد و شاید زمانی دورتر تنها خاطرهای در نسلی که با او عاشق شد و فیلم دید و به پایان رسید. اما نیکی کریمی برگهای زیادی برای رو کردن داشت. اگر او از نگاه من که درست متولد یک سال بودیم، به طرزی عجیب مغرور بود؛ اما ویژگی شگفتانگیز دیگری هم داشت. کمالگرا بودن. او طی سالها به بند بند شناسنامه حرفهای خود صفحات درخشانتری افزود و ثبات بیشتری به ماندگاری خود بخشید. گامهای بلندی برداشت و خود را در حوزههای متفاوتی از نوشتن تا ترجمه و داوری و دستیاری کارگردان درجه یک سینمای جهان، عباس کیارستمی آزمود. نخستین فیلم مستندش درباره زنان و مردان نابارور، که عباس کیارستمی را در مقام مشاور کنار خود داشت، رنگ و جنسی از سینمای استاد داشت. اما همین آرمانگرایی است که او را حتی از زیر سایه بزرگان سینما هم بیرون میکشد. هوشمندی خود را نشان میدهد. به جستوجوی طرحها و ایدههای خوب میرود و آدمهایی را که فکر میکند، آن پازل کمالگرایی را میتواند در کنارشان کاملتر کند، به کار میگیرد. این فیلمها، این حضور بیوقفه که رفتهرفته سر و شکل معتبرتری مییابد، عصاره پشتکاری است که درون این دوست قدیمی را لحظهای رها نمیکند.
اما حالا بعد از سالها دوری و دوستی، بعد از سالهای دراز همسایگی، حالا انگار طور دیگری همدیگر را برانداز میکنیم. سن، آدمها را پختهتر میکند و تجربه اجازه میدهد از پنجرههای متعددی یکدیگر را تماشا کنیم. شاید در زندگی همه آدمها، درنگی ایجاد میشود برای گاهی به پشت سر نگاه کردن و تامل بر روزهای سپری شده جهانی که هر آن سالخوردهتر میشود و تنها چیزی که در آن شگفتی میآفریند، چشمهایی است که به نشانهای از دوستی، ردّی از درخشندگی و ستاره شدن میگیرد.