این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
فلسفه در زمانهی معاصر به چه کار آید؟
بررسی کتابِ فلسفه در زمانهی حاضر(آلن بدیو، اسلاوی ژیژک) ترجمهی فواد حبیبی – کمال خالق پناه
کاوان محمدپور
افلاطون در رسالهی تئتتوس میگوید : فلسفه با حیرت میآغازد و ارسطو گفت با حیرت نیز به پایان می رسد. حیرت از پدیدههای هستی، حیرت از چگونگی در پیچش و تابیدن عمل بر زندگی،تولد و مرگ،جوانی و پیری،غم و شادی،زشتی و زیبایی،حقیقت و خیال. افسون و افسانههای زندگی آدمی را به پرسش از بودنهایش میکشاند و آنجا که امری از بداهت خود ساقط می شود،و برای آدمی بیگانگی و عدم آشنایی اولین مشخصهی یک پدیده میشود فلسفه میآغازد. امروزه که علوم به نسبت زیادی پیش رفتهاند و پرده از بسیاری از سوالات برداشته شدهاند،آیا باز میتواند برای فلسفه سوالی جست؟. گاستون باشلار شروع فلسفه را نه با «حیرت » بلکه با وحشت می داند. وحشت از آنچه نمیدانیم و با آن درگیریم. وحشتی که آدم دورهی باشلار یعنی انسان مدرن را به خود مشغول میکند،وحشت از سیاست سیاست بازان،از بدعت در اخلاق،از تساط تکنولوژی برآدمی و دوباره افسون شدن جهان. شکی در آن نیست که بسان جهان باستان تکنولوژی و پیشرفتهای علوم از جهان افسون زدایی کرده است. ولی آیا خود این پیشرفتها افسون دیگری را جایگزین ترس و وحشت باستان نکرده است؟. وحشت از بمب های اتمی، وحشت از بیگانگیهای جهان مجازی و دلهرهای هویتی!
امروزه فلسفه در کجای معرفت بشری قرار دارد؟ آیا امروزه نیز میتوان برای آن چون ویل دورانت کاخ نشینی و چون دکارت ریشههای درخت معرفت را قائل شد؟. در زمانهی امروز که علوم تا به دان جا ریز و تفکیک شدهاند که هر پرسشی انسانی خود به سان رشتهای مستقل حتی در حوزههای آکادمیک چهره مینماید،آیا باز فلسفه لازم است؟ و اگر هست کار آن چیست؟ و فیلسوف به چه کار عالم آید؟ در تاریخ اندیشه،بخصوص در حوزهی فلسفهی قارهای تقریبا" تمامی فیلسوفان فلسفهی قبل از خود را به نقد کشیدهاند جدای از اینکه در این کار چقدر توفیق یافتهاند و سر از کجا به درآوردهاند چیزی که قابل توجه است،تغییر پارادایمی و به موازات آن تغییر در نوع نگاه و حتی پرسشهای فلسفی بوده است. در دورهای از تاریخ فلاسفه که عموما" اندیشههایشان هم زمان با پیشرفتهای علمی چهری نو به خود میگرفت تفکر فلسفی خود را به موردی خاص معطوف میکردند. از فلاسفهی پیشا سقراطی که به سوالات طبیعت شناختی و چگونگی پدید آمدن و از چی پدید آمدن جهان گرفته تا میرسد به دورهی های بعد از آن که به متافیزیک و انسان و هستی شناسی و معرفت شناسی و تکنولوژی مشغول بودهاند،این سنت ادامه داشته است. نظرات و دیدگاههای بسیاری در مورد چیستی و چگونگی فلسفه وجود دارد که شماری از آنها در زیرعنوان پایان فلسفه آورده شده است. این پایان فلسفه در واقع پایان دورهای خاصی از تفکر فلسفی ست؛نه پایان معرفت و پرسش فلسفی. چرا که امروزه ما شاهدیم جریانات و گرایشات فلسفی،حتی بیشتر از دوره ای کلاسیک به وجود آمدهاند. این گرایشات اگر چه تفاوت بسیاری با سوالات کلاسیک فلسفی دارند ولی باز در حیطه فلسفه جایی میگیرند،چرا که معطوف به تفکرات انتزاعی و دغدغههای امروزین انسانی میباشند.
آلن بدیو و اسلاوی ژیژک دو فیلسوفی که داعیه دار تفکری جدید در ساحت فلسفه هستند و به تفکر New Left (چپ جدید) شناخته شدهاند از آن دسته متفکرینی به شمار میآیدند که دغدغههای طرح و پرسش جهانی نو برای فلسفه دارند. جهانی که از دغدغههای انسانی بگوید که جهانش با انبوه اطلاعات درگیر است ولی باز جهان برایش سوال برانگیزد،انسانی که در تکنولوژی و اخلاقی نو برای جهان دست و پا می زند. انسانی که خود را با واژهی تمدن از جهان قبل خود جدا میکند و بر دست درازهای خود بر طبیعت مینازد. آلن بدیو و ژیژک در بیشتر آثارشان همراه با طرح اندیشههای «چپ جدید» و بحث نقد جهان سرمایهداری،به چگونگی فلسفه این دوره نیز پرداختهاند و مطرح میکنند که فلسفه در این زمانه کجای جهان ایستاده است و به چه کار آید. کتاب پیش رو،به طوری که در ادامه گفته شده است جلسهی سخنرانی و گفت گویی فلسفی این دو چهرهی مطرح فلسفی ست که پیرامون دغدغههای فلسفی امروز مطرح شده است،و هرکدام به شرح موضوعات فلسفه امروزه میپردازند.
پیتر دیوز استاد دانشکاه اس سکس(Essex) در توضیح کتاب philosophy in the present (فلسفه در زمانهی حاضر) بر پشت جلد آن مینویسد: "فلسفه چطور میتواند به حرفه اصلی خود همچون شکلی از مداخلهی سیاسی و اخلاقی بازگردد؟ در این مباحثهی زنده و قابل دسترس،دوتن از چالش برانگیزترین متفکران پاسخ های خود را به این سوال ارئه میدهند و نشان میدهند که چه توافق و اختلاف فراوانی بین آنها برسر این موضوع وجود دارد". این رودر روی که توسط انتشارات روزبهان وبا ترجمهی فواد حبیبی و کمال خالق پناه چاپ و به بازار عرضه شده،علارغم حجم کم آن و با صرف نظر از پیش فرض – که چون مباحثهی بین دو فیلسوف صاحب نام و شناخته شده است کتابی جذاب باید باشد-، درخور تامل است. به گفتهی ویراستار انگلیسی «مسلهی اصلی این کتاب این است که آیا فیلسوف میتواند در رخدادهای معاصر نقشی ایفا کند و دربارهی آنها اظهار نظر کند یا نه؟». جذابیت این مباحثه از دو رو است اول اینکه دو فیلسوف شناخته شده با هم به گفتگو مینشینند که این طریق تصویری از سقراط در نوشتههای افلاطون را برای خواننده تداعی میکند ودیگری موضوع اندیشه برانگیز آن که به راستی در این زمانه با پیشرفتهای تکنیکی و علوم طبیعی و بوجود آمدن علوم جدید،فلسفه چه نقشی دارد و کار فیلسوف تا به کجاست؟ را مورد بحث قرار میدهند.
کتاب از سه بخش (مشخص نشده) تشکیل شده که در بخش اول به ترتیب آلن بدیو و اسلاوی ژیژک مبحثی را روی چیستی فلسفه در عصر حاضر مطرح میکنند و در بخش دوم به بحث پیرامون گفتههای یکدیگر میپردازند،بخش نهایی آن سوال حضار در جلسه است. گفتگوی دو فیلسوف مربوط به کنفرانسی در سال ۲۰۰۴ در وین است که به دعوت مدیر سابق موسسهی فرهنگی فرانسوی صورت گرفته است.
در جریان بحث بدیو و ژیژک که نباید انتظار «یک مبارزهی خونین»1 از آنها را داشته باشیم،چرا که «مقدار زیادی با یکدیگر موافق»2هستند، به تشریح این پرسش که فلسفه امروزه چه میتواند انجام دهد، میپردازند. هر دو مرزهای برای اندیشهی فلسفی قائل میشوند و فلسفهی امروزی را با تفاوتهای بسیاری از اندیشهی پیشین فلسفه مطرح میکنند. کتاب با سخنان بدیو زیر عنوان «اندیشدن به رخداد» آغاز میشود،وی معتقد است که باید تصویر غلط، فیلسوف میتواند در همه چیز دخالت کند را کنار نهاد و اذعان میدارد این تصویر عموما" از سوی (فیلسوف تلویزیونی) پدید میآید که در برنامههای تلویزیونی به شکلی کارشناسانه روی همهی مسائل اجتماعی،اقتصادی و سیاسی اظهار نظر میکند. بدیو فیلسوف را شخصی برمیشمارد که خود مسائل خود را برمی سازد و خود مبدع مسائل خود است،«فلسفه- بیش از همه چیز- این است: ابداع مفاهیم جدید»3. به نظر میرسد این گفتهی بدیو ازاندیشهی دلوز نشئت پذیرفته، اندیشهی که مترجمان فارسی کتاب در پیش گفتار خود با قرائت جملهی از دلوز آن را نمایان میکنند، دلوز میگوید: در دورههای فترت،فلسفه به بازتابی از اشیاء تنزل مییابد. فلسفه اگر نتواند چیزی خلق کند،برایش چه میماند جز بازتابی از اشیاء. بدیو میافزید فیلسوف هنگامی در امور مداخله میکند که نشانههای در وضعیت موجود ببیند،نشانههای که برای ابداع ضروری است. در ادامه وی از سه موقعیت یا «وضعیت فلسفی» انتخاب، گسست،استثنا(رخداد) سخن میراند که با مثالهای به تشریع این وضعیتهای میپردازد. در اندیشهی فیلسوف فرانسوی روشن کردن انتخاب یک وضعیت فلسفی ست،انتخابی که مربوط به هستی یا مرتبط با تفکراست. در رسالهی گرگیاسِ افلاطون، آنجا که سقراط با کالیکلس به بحث مینشیدند و مفهوم عدالت را به تفکر فلسفی فرا میخوانند،انتخاب ما،اینکه جانب سقراط را بگیرین یا کالیکلس را،یک وضعیت فلسفی ست،فلسفه در هیئت یک انتخاب ظاهر می شود. وظیفهی فلسفه اینجا روشن نمودن انتخاب من بین دو اندیشهی متفاوت است اینکه باید کدام تصمیم را بگیرم یک چالش فلسفی ست. مثال دوم بدیو پیرامون «گسست» با نقل داستانی از ارشمیدس ریاضی دان سدهی سوم قبل از میلاد یونانیست. ژنرال مارسلوس سربازی را به دنبال ارشمیدس فرا میخواند،ارشمیدس به سخنان سرباز که از وی میخواهد همراهش نزد مارسلوس برود توجهی ندارد،و به سرباز میگوید: بگذار اثباتم را تمام کنم، سرباز که هیچ درکی از ریاضیات و دانشمندی ارشمیدس ندارد با ضربهی شمشیر وی را از پا درمیآرد. این یک وضعیت فلسفی ست چرا که «میان حق دولت و تفکر خلاق» هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد.«در نهایت قدرت همسان خشونت است،در حالی که تنها محدودهای که اندیشهی خلاق به رسمیت میشناسد،قواعد درومن ماندگار خودش است و بس. برا اساس قانون ارشمیدس خارج از حوزهی کنش قدرت قرار می گیرد،زماندمندی درخور امرِ اثبات نمیتواند تابع دستورات فوری فاتحان نظالمی باشد. به همین دلیل درنهایت خشونت وارد ماجرا می شود تا نشان دهد هیچ وجه و گاه شمار مشترکی میان قدرت در یک طرف و حقیقت در سمت دیگر وجود ندارد: حقیقت به مثابهی آفرینش»4. در اینجا فلسفه باید روشن سازی کند باید بر «فاصله بدون معیار» پرتو افکنی کند. آشکار ساخت فاصله و گسست میان قدرت و حقیقت یک وضعیت فلسفی است، اینکه فیلسوف میان تفکر و قدرت گسست میگذارد و مشخص میکند که فاصلهی آنان به چه شکل است.اینجاست که مرزهای فلسفه و سیاست روشنتر میشود،«هدف سیاست تغییر وضعیتهای موجود است،درحالی که فلسفه در پی طرح مسائل نوین برای همگان است»5. استثنا یا رخداد سومین وضعیت فلسفی ست که بدیو بدان اشاره دارد و برای بهتر درک شدن این وضعیت از فیلمی ژاپنی به نام The Crucified Lovers (عشاق مصلوب) شروع میکند. داستان فیلم در مورد زنیست که با وجود همسر،عاشق مرد جوانی میشود و با وی از شهر فرار میکند. قوانین معمول آن روزگار برای زن زنا کار حکم اعدام را گماشته است،اما داستان آنجا جالب میشود که همسر زن در تمام طول فیلم سعی دارد آن دو(زن و مرد جوان) به سلامتی از شهر فرار کنند و دست اهالی بدان دو نرسد. پیش همگان از سفر زنش برای عیادت فامیل صحبت میکند و در تلاش است زن خود را که به شدت عاشقش است بیگناه جلوه دهد.در آخر فیلم دو عاشق دستگیر میشوند و برای اجرای حکم به شکنجگاه برده میشوند.ولی دوعاشق (زن و مردجوان) به ظاهر شاد مینمایند،هر دو میخنند،این درحالی ست که به سوی مرگ قدم برمیدارند. بدیو«لبخند عشاق» را در آسنانهی مرگ یک وضعیت فلسفی به نام رخداد یا استثنا مینامد،«ما یک بار دیگر با چیزی قیاس ناپذیر روبرو میشویم- رابطهای فاقد رابطه.میان رخداد عشق(دگرگونی وجود) و قواعد معمول زندگی( قوانین شهر،قوانین ازدواج و…)هیچ معیار اشتراکی وجود ندارد»،«فلسفه به ما خواهد گفت که باید به رخداد بیندیشیم.ما باید دربارهی این استثنا فکر کنیم.باید یدانیم که دربارهی آنچه مرسوم و معمول نیست سخن بگوییم.ما باید دربارهی دگرگونی زندگی بیندیشیم»6. بدیو اذعان میدارد وضعیت فلسفی چیزی بیش از رابطههای معمولی زندگی ست،در واقع رابطهی که رابطه نیست،و فیلسوف وظیفهاش پرتو افکندن بر وضعیت انتخاب،فاصله و رخداد است.«ژرفترین مفاهیم فلسفی چیزی شبیه این به ما میگویند: اگر میخواهید زندگی شما معنایی داشته باشد،باید رخداد را بپذیرید،باید از قدرت فاصله بگیرید و باید برتصمیم خویش ثابت باشید»7. یعنی پذیرفتن استثناهای زندگی،شناختن فواصل قدرت و حقیقت،و درک انتخابهای درست برای زندگی راستین و معنا دار. فلسفه در اندیشهی بدیو معطوف به آنچه هست نیست،بلکه تفکری درباب آن چیزی که نیست میباشد. وی در ادامهی سخنرانی به هشت تز درمورد امر کلی اشاره میدارد. امر کلی که به گمان او فیلسوف در امری پارادوکسیکال با آنان روبه رو می شود.
سخنرانی ژیژک که با عنوان: فلسفه دیالوگ نیست،میآغازد. بر حسب عادت مالوف وی یک دست و نظام مند (حداقل به نسبت بدیو) موضع اندیشهی فلسفی امروزه را روشن نمیکند،و اشاراتی از رخدادهای سیاسی تا هابرماس و بیوژنتیک در سخنانش پیداست. این نوع خطابههای ژیژک برای خوانندگان ژیژک آشنا است چرا که وی در کتابها و مقالاتش نیز به شکلی فرار و از هر دری سخنی مطلب را به پیش میبرد. پاراگرافی از داستایوفسکی شروع میشود و در انتها به علوم رایانه و زیست ژنتیک میرسد. گرایشات متنوع وی از سینمای هیچکاک گرفته تا ادبیات مارکسیتی، از سیاست و فلسفه تا اقتصاد و بیوژنتیک، از روانکاوی لکانی گرفته تا کاندیدای حزب شدن همه و همه حاکی فراری اندیشهی ژیژک و ساختر گریز بودن وی در یک چارچوبی مشخص است. سخنرانی که در این کتاب آمد این شکل از حجم مطالب گسترده و مبهم اندیشی در آن وجود دارد که البته همیشه به روش خاص خودش یعنی جوک گفتن و به خنده درآوردن حضار به نوعی این پریشان اندیشی را پنهان میکند. «من و بدیو هم دیگر را درآغوش میکشیم اما در واقعیت از هم متنفریم.شوخی معمول ما این است که اگر من قدرت را بگیرم،او به اردوگاه میرود.»8.
ژیژک معتقد است در فلسفه دیالوگی وجود ندارد. وی به رسالههای افلاطون اشاره دارد که طرف مقابلِ سقراط معمولا" با جملاتی انفعالی و نقدهای کوتاه که به نصف صفحه نمیرسد و عموما" از جملاتی مثل،«بله،شما کاملا" درست میفرمائید»، «کاملا" واضح است..»،«همینطور است» بحث را به پایان میبرد و در ادامه ژیژک این سوء تعبیر دیالوگ را به فلاسفه بزرگی چون هگل و کانت و هایدگر نیز میرساند، و معتقد هست که هیچکدام از اینان همدیگر را نفهمیده اند و درواقع دیالوگی صورت نگرفته است. ژیژک نقدهای به فلسفهی هابرماس و مواضع فلسفی چون فلسفهی دولتی نو کانتی،نئوسوفیسم، پست مدرن و انتقاداتی نیز پیرامون دریدا و برشمردن فجایع حاکم بر جهان را برمیشمارد. وی معتقد است بدترین شیوه،اخلاقی کردن بیرونی فلسفه است،«من فیلسوفم و بنابراین نظامهای متافیزیکی بزرگی را طرح میریزم اما هم چنین انسان خوبی هستم و دربارهی فجایع این جهان نگرانم.ما باید علیه این فجایع بجنگیم…»9. وی برای نقش فلسفه در طول تاریخ یک موضع پارادوکسیکال قائل میشود،چرا که معتقد است فلسفه نقشی بهنجار به دان معنی که صرفا" فلسفه است را بازی نکرده. برای خوانش فلسفی به مقدار زیادی ادبیات وجود و در بسیاری موارد کسانی که فلسفه نخواندهاند فیلسوف ازآب درآمدن و یا بلعکس برای درک فلسفهی باید سراغ موضوعی غیر فلسفی رفت،«اگر شما بخواهید هگل یا بدیو را مطالعه کنید،به شیوهای کاملا" پارادوکسیکال باید ادبیات تطبیقی فرانسوی و آلمانی را بخوانید. ازسوی دیگر،اگر بخواهید پژوهشهایی دربارهی مغز موشها و آزمایشهایی دربارهی حیوانات انجام دهید،باید به دانشکدههای فلسفی مراجعه کنید»10. در آخر وی درکی سیاسی از فلسفه ارئه میدهد و معتقد است شاید فلسفه در معنای حقیقی نابهنجار باشد و نباید برای فلسفه معنای نرمال و به هنجار قائل بود. ادامهی کتاب با مباحثهی کوتاهی بین ژیژک و بدیو آغاز میشود که پیرامون مسائل امروزه فلسفی و نقد دیدگاههای کلاسیک و دید همهگرایی فلسفه دارند، در آخر کتاب با سوالاتی از سوی حضار به پایان میرسد.
کتاب فلسفه در زمانهی حاضر میتواند برای خوانندگان حوزهی فلسفه و علاقمندان به تفکر چپ نو حائز اهمیت باشد،چرا که دو متفکری که ما بیشتر در قالب کتاب به دنبال عقایدشان هستیم را در مجلسی سخنرانی میبینیم،و در واقع ازعقاید آنان به شکلی فشرد پیرامون بحث موجود(فلسفهی امروزه) مطلع میشویم. در این کتاب چنان که آمد فلسفه نه دیگر به سوالات پیشا سقراطی و نه سوالات اسکولاستیکی و یا نبرد تجربه گرایی و خرد گرایی معطوف نمیشود،بلکه در جریان و درگیر با سیاست و اندیشههای سیاسی ست. فلسه امروزه باید قدرت انتخاب را داشته باشد،باید به فیلسوف این اجازه را بدهد که خود را از قدرت سیاسی جدا کند و اندیشه را معطوف بر جریانات روزمره زندگی و گذاران زندگی اصیل و تفکر اصیل قرار دهد. نابهجار عمل کند و هر جا دیواری سد راه دید فرود آورد. فیلسوف امروزی هوشیارتر از قبل باید عمل کند چرا جهان با وجود افزایش بهره وری اطلاعاتی و سرعت پردازش آن افسون زدگی بیشتر دارد، و این افسون زدگی تحلیل بیشتر میطلبد.
تفکر چپ نو-New Left-که امروزه در جهان و به موازات آن –البته با تخیر- در ایران با استقبال زیادی چه از سوی خوانندهگان و چه از سوی متنقدین روی به گسترش است، متفکرینی چون بدیو، ژیژک، جورجوآگامبن و رانسیر را گردد هم آورده. چنینی اندیشهای که در زمرهای منتقدان سرمایه داری جایی میگیرد، عطف خود را از نقد «اقتصاد»ی بر « سیاست» نظام سرمایهداری نگاشته است. سرمایه و اقتصاد پولی امروزه مفهومی عالم گیر شده و در هر از نقطهی جهان جوامع برای جذب پول و سرمایه دست به کار شدهاند، از برگزاری فستیوالهای هنری گرفته تا مدیریت توریسم. از آن رو که نحوهی عملکرد سیستم سرمایهداری با تغییراتی همواره بوده و رسانه و اذهان و مدیریت سیاسی را در راس کار خود قرار داده، اندیشهی چپ نو با نقد عملکردهای مدیریتی سیاستی این سیستم را به چالش میکشد. روانکاوی لکانی یکی از ابزارهای اندیشهای انتقادی چپ نو، انسان را در اسارت «زبان» مفروض میگیرد و معتقد است انسان با هر گونه تقلا و امید در چارچوب زبان است که به پیشروی و اندیشه دست میزند. زبان که کارکردی انتقالی و اضمامی را برای آدمی بازی میکند، شیوهای از درک عالم را پیش میکشد. از آن رو که نمود پدیدارها در زبان به معنایی برای ادراک تبدیل میشوند، سیستمی که معنا و شکل نمادها را به اذهان انتقال میدهد بسیار مهم است. جهان امروزی که عشق را از نسبت به رابطه، هنر را از خلاقیت به ابتذال، سیاست را از تدبیر به مدیریت و دانش را از ابداع به یادگیری تقلیل داده است، اندیشهای نو با رهیافت و تحلیل نو میطلبد.
بدیو در برابر هستیشناسیهای کلاسیک – هراکلیتوس و پارمیندیس- هستیشناسی ریاضی(نظریه ی مجموعهها) را مطرح میکند. وی در این نظریه بحث کثرت و وحدت اندیشهی کلاسیک را خاتمه میدهد و از «عضو تهی» به عنوان عضوی همه جا و بدون شمارش یاد میکند تا پروندهی الاهیات کلاسیک را مختومه کند. وی در کتاب «هستی و رخداد»، یادآور میشود که: هستی شناسی من، هستی شناسی یک بخش از ریاضی، و آن هم نظریهی مجموعههاست. در واقع بدیو خوانندگان فلسفهی خویش را از هستی به مثابه ریاضی که دراندیشهای فیثاغورث و افلاطون یافت میشود برحذر میدارد. وی «سوژه» را در محوریتی جدا از اندیشهای دکارتی مطرح کرده و از «عضو تهی» در نظریهای مجموعهها به مفهوم ابداعی خود یعنی «رخداد» میرسد.
از سوی دیگر ژیژک با تمرکز بیشتر بر روی اندیشهی لکان، انسان را نه آنچه بروز میدهد بلکه هرآنچه پنهان میکند برمی شمارد و به تحلیل اعمال و نگرشهای آن میپردازد. «کژ نگریستن» و ترک چشماندازهی که از قبل برما سایه افکنده را مسیری برای درک بهتر و مفهوم انضمامی پدیدارها میداند، درکی، که جهان را نه آنگونه که قبلا" دیدیم بازنمایی کند.
همسخنی این دو اندیشمند راهی نو را به خوانندگان نمایان میکند که خالی از تامل و تفکر نیست. برخورد این دو متفکر با سیاست و اندیشههای بنیادی فلسفی که آنان به شکلی دیگر تعبیر میکنند، جهان را معانی هالیوودی تهی کرده و درصدد ابداع معنا و رهیافتی جدید است.
پی نوشت:
- فلسفه در زمانهی حاضر(آلن بدیو،اسلاوی ژیژک)،(ص ۲۳) ترجمه: فواد حبیبی و کمال خالق پناه،تهران،نشر:روزبهان ۱۳۹۲
- همان:ص ۶۱
- همان:ص ۲۴
- همان:ص ۲۸
- همان:ص ۳۹
- همان:ص ۳۱
- همان:ص ۳۲
- همان:ص ۷۶
- همان:ص ۷۴
- همان:ص۷۶
‘