این مقاله را به اشتراک بگذارید
|
نویسندگی توبیاس وولف
ترجمه: مژده امیری پارسا
توبیاس وولف نویسنده ی عجیبی است که آثارش "کاملا واضح و هیپنوتیزم کننده است؛ به طوری که خواننده خواستار مداخله در متن داستان برای یافتن توضیحی در جواب این سوال که چطور ممکن است داستان به این سلیسی باشد؟!"(توبیاس وولف، زندگی این پسر[پشت جلد]). داستانهای وولف عمدتا بر اساس شرایط و زندگی مردم عادی است اگرچه گاهی اوقات در مکانهایی بیگانه مانند ویتنام اتفاق میافتد. با این وجود، جادوی نوشته ی او اینست که خواننده را در تمامی لحظات درگیر میکند. او اینکار را با مرتبط ساختن شخصیتهای داستان و کشمکش هاشان با خواننده ، حضور کامل در تناقض گویی ها، صفات یا مشکلات و دیگر تکنیک ها انجام می دهد. وولف این مفاهیم را با استایل خاص نوشتنش که همانطور که گفته شد بسیار مخصر و شفاف است عملی میسازد." داستانها در آثار وولف یکپارچه و شخصیتها خستگی ناپذیر اند( جان اسمیت، Spelunking). به واسطه ی تجربه ی شخصی و مشاهده ی دقیق، وولف بینش لازم برای وصل کردن رمانهایی که صریحا با آدم های "معمولی" ، مشکلات، و دستآوردهایشان سرو کار دارد جمع آوری میکند. داستانهای وی جدای از شرایط کسل کننده شان، شامل معاملات بزرگ مواد مخدر و دیگر مضامین هیجان انگیز نمی شود.
بیشتر شخصیتها در آثار وولف خود را در شرایطی میابند که هیچگاه احتمال به وقوع پیوستنش را نمیدادند؛ هرچندکه در موقعیتهای کلیشه ای قرار می گیرند:" شخصیتها در این قبیل داستانها اساسا آدم هایی نجیب اند که به قدرت انجام کارهای دور از انتظار در خود پی برده اند… و هیچگاه نمیتوانند دوباره خود را سزاوار نجیب بودن بدانند. ( چارلز تیلور، نگاههای دزدکی": شبی در سوال"). به عنوان نمونه، در داستان کوتاه " شکارچی ها در برف" گروهی متشکل از سه مرد میانسال در حین شکار در جنگل به مزرعه ای میرسند. دوتا از آنها داخل شده و پس از مدتی بازمیگردند اما، یکی از آنها کمی عجیب رفتار میکند. فرد عجیب میگوید،" از آن درخت متنفرم،" و به درخت شلیک میکند. بعدش، نزدیک سگ کشاورز میشود و میگوید:" از آن سگ متنفرم" و به سگ شلیک میکند. آخر سر، به یکی از دوستانش با نام مستعار" تاب" نزدیک میشود ( بدلیل ملامتهای عمدی) و میگوید" ازت متنفرم تاب". لحظه ای بعد تاب به او شلیک میکند و زخمی عمیق در شکمش پدید می آید. آنها به سرعت به بیمارستان میروند و وقتیکه رانندگی میکردند دوست سوم به تاب میگوید کشاورز از او خواسته بود تا به سگ شلیک کند چون میدانست سگش بد عنق و مردنی است.( توبیاس وولف، "در بوستانی از شهیدان آمریکای شمالی")
بنابراین، مثالِ مذکور نشان میدهد که چطور وولف زمینه ای عادی برای آثارش برمی گزیند (شکار کردن در جنگل) و آن را به اتفاقی غیر عادی برای سه مرد در جنگل بدل میکند. وولف از بکار گیری شوخ طبعی فردی معمولی و شرایطی که آنها باید با آن سروکار داشته باشند لذت میبرد؛ درست مثل داستان Dog Stew.
Dog Stewنام توله سگی بود که وولف از دست سربازان گرسنه ی ویتنامی در طول جنگ نجات داده بود. او از توله سگ مراقبت کرد اما، در آخر معمولا پاسخی ناراحت کننده میگرفت چراکه سربازها رفتار آزار دهنده ای با او داشتند. هر زمان که سربازها او را میدیدند شکمشان را می مالید و لبهایشان را میلیسید.۱ وولف در آخرین شب حضورش در ویتنام، وقتی همراه با دوستانش در جنگ سرگرم شام خوردن بود باکاسه ای سوپ مورد پذیرایی قرار گرفت. او خوشش آمد و پرسید که سوپ را با چه مواد غذایی طبخ کرده اند؟ و دوستانش تنها با مالیدن شکم و صدای ملچ ملوچ لب به او پاسخ دادند.۲ اگرچه شوکه شد ولی قلبا میدانست که این اتفاق پیش بینی شده بود… از این قبیل موقعیتهای کامیک و طعنه آمیز در کتابهای وولف به وفور یافت میشود و خواندن داستانهایش را تسهیل میبخشد. تصویرسازی توبیاس وولف از شرایط زندگی مردم عادی نیروی محرکی در پس توانایی اصلی او به عنوان نویسنده ای است که خواننده را درگیر داستان میکند.
خواننده به هنگام خواندن کتابهای وولف کششی نسبت به شخصیتهای داستان و مشکلاتی که با آن مواجه میشوند احساس میکند. این "کشش" در نتیجه ی ترکیبی از سبک نوشتاری شفافش و انتخاب موضوع( مکانها و مردم کسل کننده) میباشد. این ترکیب طوری در هم تنیده شده که تنها وولف از عهده ی این کار بر میآید. وولف از سه عنصر اصلی برای مرتبط ساختن شخصیت داستان با خواننده استفاده میکند: تناقض گویی، ویژگی های تیپی، و مشکلات.
کتابهایش پر از تناقض گویی میباشد؛ غیرممکن است صفحه ای را ورق بزنید و مثالی از آن را نیابید. بعنوان نمونه صبح هنگامی در ویتنام " گرسنه بودم و ساندویچی درست کردم…به دستانم و آنچه داشتند انجام میدادند دقت کردم. مالوندن سس مایونز چقدر عجیب است.عجیب ترین کاریست که در عمرتان انجام می دهید."( توبیاس وولف، در ارتش فرعون ۱۳۴)
با دور نشدن از موضوع اصلی ، نویسنده ی این داستان با تجارب عجیب و غریب و پیش پا افتاده ای مانند خالی کردن مایونز کاملا آشنا است و از آنها به نحوی بهره می گیرد. اتفاقات واقعا عجیبی اند! با بازگشت به این نکته که تناقض گویی پرتکرارترین تکنیک در نوشته های وولف به شمار می آید و نیروی اصلی برای این است که خواننده را در ماورای تصویر به درون داستان میکشاند.
تکنیک دوم ویژگی های تیپی است. همه ی شخصیتها خصوصیانی دارند اما، وولف خصوصیاتی ویژه را به منظور اینکه خواننده خود را بیشتر درون داستان وارد کند انتخاب میکند. وولف از دامنه ی وسیعی از ویژگی های تیپی استفاده میکند که هدف همگی یکی است: ساختن تصویری واقع گرایانه تر از یک شخصیت در نظر خواننده. به عنوان نمونه وولف پس از اولین دعوای جدی به خانه نزد پدر خوانده ی تاحدی مهربانش، دویت، بازمیگردد. پس از بازگویی کامل ماجرا، اولین کلمه ای که دویت گفت این بود" چه کسی برد"( توبیاس وول، زندگی این پسر۱۱۳ ). با خواندن این نقل قول، احتمال این میرود که خواننده دویت را فردی بی ملاحظه، نابالغ، و حتی بیرحم در نظر گیرد. وولف از تعداد زیادی از ویژگیهای واقع گرایانه و لطیف از این دست برای ایجاد صفاتی قابل قبول که به درگیر کردن خواننده با داستان یاری میرساند، استفاده میکند.
آخرین تکنیکی که وولف برای به نتیجه رسیدن هدفش استفاده میکند شرح مشکلات یا " شرایط سخت " میباشد. به دلیل اینکه بیشتر مشکلاتی که وولف استفاده میکند غریب هستند و خواننده تابحال تجربه ای در موردشان ندارد ( و احتمالا هیچوقت هم نخواهد داشت)، باید آنها را با احساساتی که در قلب داستان اتفاق میافتد، متصل کند. برای نمونه، در اویل مسافرت، وولف بعنوان راهنمای پرش برای سربازان چتر باز آموزش دید. در پرش اول ، وولف تصور میکرد برای پرش باید منتظر دود زرد رنگ باشد. ولی در عوض دودی سیاه را مشاهده کرد ، و چون تنها دود در آسمان بود ، دستور پرش داد. وقتی که به سطح زمین نزدیکتر میشدند، وولف متوجه میشود که دود سیاه در واقع ناشی از تاسیسات زباله سوزانی میباشد. پس از راهپیمایی دو مایلی به سوی محل اصلی سقوط وولف به ویتنام برگردانده شد( توبیاس وولف، در ارتش فرعون ۷۲-۷۴). هر آنچه د در این صحنه به خواننده منتقل می شود میتواند تنفر( بسوی رهبر پرش، وولف)، خجالت ( وولف) و چه و چه باشد.
ناگفته نماند که همه ی این عناصر بدون فن خوب نوشتن بی فایده میباشد. سبک نوشتاری وولف منحصر به خودش میباشد؛ آثارش شاهکاری در درون خود دارند. دو عنصر اصلی سبک او اختصار نویسنده در انتخاب لحن و واژگان و وضوح نوشتارش است که هر دوی آنها تاثیر و اهمیت برابری در نوشته های وولف را داراست. تاثیر نکات ذکر شده بر آثار وولف از نمونه ی لطافت میباشد. این تاثیرات باعث نرمتر جاری شدن جملات و پاراگراف ها میشود و اطلاعات را مستقیم و کوتاه منتقل میکند که باعث تسهیل در خواندن آثارش میشود.
در نوشته های وولف موجز بودن و وضوح هم بسیار حائز اهمیت است چرا که نقش مهمی در درگیری خواننده با داستان ایفا میکند. از نظر من، تمامی سبکها، مفاهیم، و عناصر داستانهای وولف که در این مقاله بحث شد از او نویسنده ای شگرف ساخته است. اما، اگر چه توبیاس وولف را نویسنده ای خارق العاده معرفی کردم و تمام تلاش خود را برای توضیح اینکه چرا وچطور خارق العاده است انجام دادم، به نظر من برای بهتر فهمیدن آثارش باید آنها را مطالعه کنید. بله، من مطمئنم که این در مورد هر نویسنده دیگری صدق میکند اما، از نظر من این خیلی بیشتر در مورد توبیاس وولف صحیح است. او دارای نبوغی ادبی است که به طور کاملل قادر به گنجاندن در کلمات نیست و فقط در احساس خوانندگان نمایان می شود. بنابراین، اگر هر زمان فرصت داشتید لطفا بعضی از آثار وولف را مطالعه کنید.
پی نوشت:
۱- با این کارشان می خواستند او را به خاطر نگه داری و بازی با آن سگ مسخره کنند.
۲- سگ را کشته بودند و با گوشتش سوپ درست کرده بودند.
تیم ترجمه مد و مه زیر نظر امیر حامد دولت آبادی فراهانی