این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی متفاوت به زندگی و آثار آلبر کامو
اودیسه کامو و اسطوره جاودانه سیزیف
کیهان بهمنی
در یک بخشبندی کلی میتوان زندگی آلبر کامو، نویسنده و فیلسوف فرانسوی را به دو بخش با دو سویه متضاد تقسیم کرد. در بخش نخست، کامو در نتیجه مطالعات مذهبی خود و نگارش رساله «متافیزیک و نوافلاطونگرایی مسیحی» به نوعی از پوچی فلسفی رسید و ماحصل این دوران سهگانه پوچگرایانه اوست: بیگانه، کالیگولا و افسانه سیزیف. شاید بتوان این دوران را نمودی از مرحله آغاز کهنالگوی سفر و گرفتاری در دام مصایب خدایان دانست. کامو در سفری اودیسهوار به سوی فروپاشی روان (Disintegration of Psyche) میرود. او در «بیگانه»، که بحق یکی از صد اثر ادبی برتر قرن شناخته شده است، در قالب داستان بخشی از زندگی یک کارمند معمولی را روایت میکند. شخصیتی که شاید بتوان او را نماد یکی از مهمترین تلاشهای نویسنده در جهت بازشناسایی فلسفهای پوچگرایانه دانست. بدون شک در مقایسه با سایر آثار کامو، «بیگانه» اثری است که بیشترین تجربیات زیستی نویسنده در آن انعکاس یافته است. کامو در نمایشنامه «کالیگولا» به سراغ شخصیتی تاریخی میرود و به زندگی گایوس ژولیوس سزار ژرمانیکوس، چهارمین امپراتور روم، میپردازد. کالیگولا امپراتوری فاسد بود که بساط حکومت جمهوری را برچید و خود را خدای جاودان نامید.
در میان آثار متعدد کامو شاید بتوان اثر غیرداستانی «افسانه سیزیف» را یکی از فلسفیترین آثار کامو دانست که در آن نویسنده به دور از داستانپردازیهای فیلسوفانه آثار دیگر خود، همچون «طاعون» و «سقوط»، به طرح موضوع مهم خودکشی و توجیهات پیرامون این فلسفیترین کنش انسانی پرداخته است. این اثر در قالب چهار مقاله تحت عناوین «استدلال پوچ»، «انسان پوچ»، «خلقت پوچ» و «افسانه سیزیف» در سال ١٩۴٢ توسط انتشارات گالیمار منتشر شد.
کامو «افسانه سیزیف» را با این جملات آغاز میکند: «تنها یک مساله فلسفی واقعی وجود دارد و آن خودکشی است. قضاوت در باب ارزش زیستن به یافتن پاسخی برای این مساله بنیادین بستگی دارد.»
به عقیده بسیاری از صاحب نظران کامو در این اثر تلاش کرده است با استناد به اسطوره سیزیف – پادشاه نافرمانی که در پی فریب زئوس و سپس الهه جهان اموات به عقوبت جاودانه غلتاندن تخته سنگ بر روی تپه محکوم شد – و با استفاده از رویکردی فلسفی توجیهی منطقی و مستدل در باب درستی خودکشی بیابد. نظری که بعدها با انتشار آثار بعدی نویسنده تا حد زیادی تغییر یافت چرا که کامو در طاعون و سقوط ضمن برشماری ارزشهای متعدد زندگی، تعریف شخصی خود از ارزش زیستن را ارایه داد.
جدای از این مباحث، نکته قابل تامل در «افسانه سیزیف» بحث پیرامون موضوع روزمرگی و پوچی حیات است که کامو با استفاده از اسطوره سیزیف سعی در تشریح آن کرده است. مفهوم کار سیزیفی که برگرفته از همین داستان اساطیری است در زبانهایی همچون زبان آلمانی به فعالیتهایی اشاره میکند که فرد مجبور است بدون اطمینان از بهبود اوضاع و به شکلی تکراری و دایمی آنها را انجام دهد. کامو در این باره مینویسد: «در روزگار کنونی کارگران در تمام طول عمر خود هر روز کار مشابهی را انجام میدهند و پوچی چنین سرنوشتی از پوچی سرنوشت سیزیف کمتر نیست.»
روانشناس سوییسی، خانم ورنا کست، در اثر خود با نام «سیزیف، رویکرد یونگی به مساله بحران میانسالی» ضمن طرح موضوع اثر کامو به بحث و بررسی روانشناختی عذاب سیزیف و معادل زمینی آن پرداخته است. به اعتقاد کست نمود تکرار و یکنواختی زندگی سیزیف پس از رفتن به دنیای زیرین نمایشی از روزمرّگی زندگی انسانی است که بخش عمدهای از زندگی خود- دوران میانسالی- را صرف انجام امور تکراری میکند و بدینترتیب در گذر از دوران جوانی به پیری مرحلهای ٢٠ ساله و بحرانی را پشت سر میگذارد.
اما کامو در بخش دوم سفر خود سویهای برعکس دارد و با حرکتی معکوس به مرحله بازگشت از کهنالگوی سفر عینیت میبخشد. مرحله بازپیوستگی روانِ (Reintegration of Psyche) نویسنده با سه اثر داستانی همراه است: طاعون، سقوط و عصیانگر. به تعبیری دیگر، نویسنده در شانزده سال آخر عمر خود بار دیگر از فیلسوف شکاک به جایگاه نویسنده اخلاقگرا بازمیگردد.
قهرمان رمان تمثیلی «طاعون» راهحلی فلسفی را پیش پای سیزیفهای روایات گذشته نویسنده میگذارد. دکتر برنارد ریو، برخلاف مورسو، قهرمان نبرد با پلیدی است. مورسو مجذوب خویشتن است اما ریو به رفاه و خوشبختی سایرین میاندیشد. وجه اشتراک دیدگاه سیزیف و ریو مذمت ایزدان و تلاش در معنی بخشیدن به دقایق متوالی حیات است اما برخلاف عملکرد معطوف به انفعال سیزیف، ریو میکوشد تا حد امکان آیندهای درخشانتر و طولانیتر برای سایرین فراهم کند. در برابر قهر ایزدان شر، قهرمان «طاعون» راهی جز عصیان و مبارزه ندارد.
چهار سال پس از انتشار «طاعون» و در سال ١٩۵١ کامو در تلاشی دیگر در جهت بسط عقاید اخلاقگرایانه خود اثر غیرداستانی «عصیانگر» را نوشت. بخش اعظم این اثر به بحث پیرامون منتخبی از قیامها و انقلابهای روشنفکری و سیاسی تاریخ غرب اختصاص دارد. در این اثر کامو به تفصیل در باب آنچه تلاشهای خود در راه تدوین اخلاقیات پوچی مینامد، میپردازد و سپس به دلایل عدم موفقیت خود در این راه اشاره میکند. به اعتقاد کامو تلاشهای او که بر اساس درک پوچی و حس ناامیدی بنا نهاده شده بودند، خاص دوران میان دو جنگ جهانی بودند و از این حیث نمیتوان آن تلاشها را امری جهانی و موضوعی مربوط به کل بشریت دانست. کامو عصیان را به عنوان مقوله رد قدرت مطلق و تثبیت ارزشهای جدید بدین شیوه تعریف میکند: «بردهای که در تمام طول زندگی خود دستور شنیده است ناگهان درمییابد که دیگر قادر نیست از فرامین جدید تبعیت کند.» عصیان تلاشی در راه بازتعریف پوچی است: «من عصیان میکنم، پس هستم.» عصیان مقولهای در تایید موضوع پیچیده فلسفی قتل و تلاش در جهت توجیه منطقی آن است. فرد عصیانگر بر سر دوراهی کشتن یا کشته شدن ناچار به انتخاب گزینه نخست است: «اگر عصیانگران عقبنشینی کنند باید مرگ را بپذیرند. اگر پیش بروند باید کشتن سایرین را بپذیرند. » جالب اینکه نقد نوشته شده بر این اثر پایهگذار اختلاف میان کامو و سارتر و سپس قطع ارتباط میان آن دو بود. منتقدان «سقوط» را هجویهای در رد روشنفکران مغروری چون سارتر میدانند اما از دیدگاهی دیگر میتوان ژان بپتیست کلمانس را تجسم عینی مجموعهای از شرارتها و خباثتهای نسل کامو دانست. درونمایه این اثر ترکیبی از گناه اول و معصومیت از دست رفته است. کامو که پیشتر با تلاش بسیار سعی در درک ریشه شرارتهای بشری کرده بود در این اثر نتیجهای متفاوت از گذشته را ارایه کرد. او در «طاعون» جهل را ریشه این شرارتها معرفی کرد و سپس در «عصیانگر» گناه را به گردن ایدئولوژیهای نادرست انداخت. اما در «سقوط» کامو ذات بشر را عنصری مینامد که از اساس بر پایه خودخواهی است و این خودخواهی نه به معنای انگیزههای درونی بشر در انجام انتخابهای آزاد بلکه به معنای خودخواهی در خدمت منافع شخصی و به بهای سوءاستفاده از دیگران است. بدینترتیب کلمانس به علت همین نوع خودخواهی از نقطه مرتفع آپارتمان خود در پاریس به نقطه پست کافهای در هلند سقوط میکند.
اعتماد