این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم گیتا ساخته مسعود مددی
قدم زدن در مرداب
محسن جعفریراد/ فیلم
ایدهی مرکزی گیتا بارها در سینمای ایران و جهان تجربه شده و توقع میرفت که کارگردان در پردازش آن، تمهیدهای خلاقانهای اعمال کند اما صرفاً به همان کلیشهها آن هم با اجرایی ساده فکر کرده است. اینکه زوجی، پسر یک زن را به فرزندی قبول میکنند و زن بعد از مرگ پسری که حالا سن و سال جوانی را هم طی کرده، دوباره سرو کلهاش پیدا شود؛ کشمکش و تقابل مادری که فرزندی را به دنیا آورده، با مادری که او را بزرگ کرده. در این میان بحران اصلی بهخوبی شکل گرفته؛ اینکه خود پسر قبل از مرگ و چندین سال قبل، از هویت اصلیاش با اطلاع بوده و حالا مرده و این قضیه منجر به تشویش مادر دوم و رازآلودگی روابط میشود اما در جهت قوامیافتگی این ایده با پردازش و اجرایی روبهرو هستیم که بیشتر با ساز و کار تلهفیلم همخوانی دارد. مصداقها فراواناند؛ مادری که با شنیدن خبر مرگ فرزندش غش میکند، مادری که مدام گریه میکند، مادری که نای حرف زدن ندارد، پدر و مادری که با وسایل فرزندشان مدام درگیری عاطفی پیدا میکنند و… خب اینها پیشپاافتادهترین حالتهای مادری است که فرزندش را از دست داده اما به همین شکل و بدون هر گونه پالایش و پیرایشی در فیلم به کار رفته است.
اما مهمترین معضل فیلمنامه، سرگشتگی و بلاتکلیفی نویسنده و پیرو آن کارگردان میان انتخاب قهرمان داستان و باورپذیری آن نزد مخاطب است. واقعاً شخصیت اصلی و قهرمان داستان کیست؟ ابتدا به نظر میرسد پسر است که در خارج تحصیل میکند و از طریق اینترنت مدام با والدینش چت میکند، بعد مادر قهرمان میشود و روایت را پیش میبرد و بعد پدر. در صورتی که فیلم اصلاً پتانسیل تغییر قهرمان و تغییر راوی را ندارد. به خاطر همین تا مخاطب آماده میشود که با یکی از شخصیتها احساس همدلی برقرار کند، تمرکز داستان از او خارج شده و بر پایهی رفتار شخصیت دیگری بنا میشود.
کیفیت اجرا ضعیفتر از فیلمنامه است. در واقع اگر در فیلمنامه چند ایدهی جذاب مثل تقاضای پسر از مادرش برای فرستادن یک فیلم شصت ثانیهای از ایران، بالا رفتن مرد از دکل بعد از مرگ فرزندش و گریه کردن او در ارتفاع، ایدهی شک کردن مادر به شوهرش … به خوبی لحاظ شده و گاهی به فیلم قوام داستانی میبخشد، در ساختار آنقدر همه چیز باری به هر جهت است که میتوان به راحتی به بسنده کردن کارگردان به مصور کردن فیلمنامه از روی کاغد بدون هیچ حذف و اضافهای فکر کرد. هیچگونه تصویرپردازی و فرم بصری خلاقانهای در فیلم قابل شناسایی نیست و دمدستیترین حرکات دوربین به کار رفته است و به نظر میرسد همه چیز به بازی و در واقع بداهه پردازیهای بازیگران متکی بوده است. اما ضعف اصلی در ساختار به همین بازیها مربوط میشود. مریلا زارعی بیشترین تلاش ممکن را در پروراندن شخصت داشته و حتی گاهی فوقالعاده ظاهر میشود. اما مشکل اینجاست که شخصیت او فاقد هر نوع ظرافت و عمقیافتگی بوده و همین باعث شده که بازیاش در بیشتر موارد نمایشی به نظر برسد. در مقابل او بازی حمیدرضا آزرنگ کمتر جذابیت لازم را دارد. او که در این سالها با بازیهای جذابش در فیلمهای ملکه و آسمان زرد کمعمق نشان داد که مهارت لازم را در اجرای نفشهای پیچیده دارد، در اینجا صرفاً حضور فیزیکی دارد و بیشتر از طریق بازی مکانیکی سعی کرده تلاطم روحیاش را انتقال دهد و ناموفق بوده است. البته باید توجه داشت که در فیلمنامه امکان عرضاندام بیشتر برای او طراحی نشده. مثلاً در نظر بگیرید پدری که با خبر دختر بودن بچهاش میخندد و شخصیت در فیلمنامه دقیقاً به همین شکل نوشته شده و بازیگر هم صرفاً میخندد. یا وقتی پدری تابوت پسرش را میبیند و صرفاً دچار بهت میشود و اینجا بازیگر هم عین همین کار را میکند. به طور کلی گیتا بر خلاف اسمش که پیشفرض قهرمان بودن خود گیتا را در ذهن تداعی میکند نه تنها قهرمانی ندارد- چه به معنی کلاسیک و چه به معنی مدرن- بلکه حداقل جذابیت لازم در شخصیتها نیز لحاظ نشده تا به امید خلاقیت بازیگران بشود به نتیجهی آبرومندی رسید و گام اول را در سینمای بلند محکم برداشت. گیتا بیشتر به قدم زدن در مرداب شبیه است که هر چه فیلم به انتها نزدیک میشود عملاً شخصیتها و ماندگاریشان غرق و فراموش میشود.
*****
گفتوگو با مسعود مددی، کارگردان فیلم «گیتا»
«گیتا» ملودرامی با گذر از غم
زهره عزپور
اوایل دیماه سال گذشته فیلمبرداری «گیتا» آغاز شد. این فیلم نخستین فیلم بلند مسعود مددی است. فیلمنامه آن به صورت مشترک توسط میترا تیموریان و مددی نوشته و با تهیهکنندگی مجید شیخانصاری تولید شده است. مریلا زارعی، حمیدرضا آذرنگ، بهناز جعفری، سارا بهرامی، نادر فلاح و رامین افشاری در این فیلم بازی میکنند. فیلم محصولی مشترک از موسسه تصویر شهر و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است که امسال در بخش نگاه نو جشنواره فجر حضور دارد. داستان فیلم روایت زندگی گیتا و همسرش امیر است که دلمشغولیهای ساده خود را دارند. گیتا بعد از گذشت دو سه سال از رفتن پسرش به خارج از کشور هنوز بهشدت دلتنگ است و دوری او را برنمیتابد. فارغ از همه تدابیر و دلخوشیهای ساده آنها، سرنوشت، تغییرات پیچیده و غیرمنتظرهای برایشان رقم میزند. فیلم «گیتا» یک ملودرام شهری و اجتماعی است و به یک رابطه کاملا خانوادگی و آشفتگی که در این خانواده بنا به شرایط زیستیشان پیش آمده میپردازد. گفتوگویی با مسعود مددی درباره «گیتا» داشتیم.
با توجه به سن و سالتان و سوابقی که دارید، بین فیلم قبلی (فیلم بلند ویدیویی- سینمایی) با این فیلم فاصله زیادی وجود داشت و به نظر میرسد وسواس خاصی در این مورد داشتید. چون فیلم اولی بودید و باید زودتر این فیلم را میساختید چطور شد دیر اقدام به فیلم ساختن کردید؟
یک بخش که اسم آن را خیلی نمیتوانم وسواس بگذارم این است که تا الان خیلی الزام نداشتهام هر سال یک فیلم سینمایی بسازم و هنوز خودم را یک فیلمساز نمیدانم. این اتفاق سالها است که برای من نیفتاده است. منتظر بودم یک فیلمنامه بنویسم و آن را دوست داشته باشم. منظورم این نیست که فیلمنامه خوب نداشتهام؛ ولی خب شرایط تولید فیلم، در ایران همیشه مهیا نیست و این هم ممکن است از مواردی باشد که باعث شود وقتی یک فیلمساز بخواهد فیلم بعدی را شروع کند زمان ببرد. برای من مجموعه این دلایل باعث شد به این فیلمنامه برسم.
فیلم گیتا در سینمای ایران، یک داستان کلیشهای است ولی نوع پرداخت به این قصه آن را متفاوت کرده است. به نظرتان این کلیشهها چقدر خودش را در پرداخت نشان میدهد؟
گاهی کلیشهها در یک پرداخت جدید و شاید یک ساختار جدید خودش را نشان دهد. اساسا سینما حول کلیشهها میگردد. اینطور نیست که برای یک فیلمساز کلیشهای دور از کارش باشد. نحوه بهره گرفتن از کلیشهها خیلی مهم است، البته این در صورتی است که فیلم من کلیشهای باشد. در هر صورت داستان فیلم من در خلاصههای دو یا سه خطی پنهان است و اصلا مشخص نیست. جزییاتی در داستان وجود دارد که خیلی قصه را متفاوت میکند و ممکن است با برداشت اولیه ما متفاوت باشد.
حضور سارا بهرامی را که بازیگری را با تئاتر شروع کرده و امسال هم در فیلم شما حضور داشته است چطور ارزیابی میکنید؟
خانم بهرامی جدا از توانایی و استعداد فوقالعادهای که در بازیگری دارند بسیار همراه و دلسوز برای کار هستند و این از ویژگیهای او است؛ واقعا تجربه خوبی با ایشان داشتم. این بازیگر خیلی اهل آنالیز کردن است و خیلی به نقش نزدیک میشد و از سوی دیگر خیلی خوب مشارکت و مشاوره میداد. فکر میکنم که حس خیلی خوبی در نحوه کار و همکاری ما با هم وجود داشت.
انتخاب مریلا زارعی به عنوان مادری که فرزند ١٣،١۴ ساله دارد قدری بعید به نظر میرسد به نظرتان نباید فواصل سنیشان بیشتر میبود؟
خانم خسروی طراح گریم هستند و خیلی مراقب سن خانم زارعی در فیلم بودند که طراحی خوبی روی این بازیگر داشته باشند. به نظرم شرایط سنی خانم زارعی به عنوان یک مادر در این فیلم منتقل و این فواصل سنی هم رعایت شده است.
حمیدرضا آذرنگ جایزه بازی جشن خانه سینما را برای بازی در فیلم « ملکه» به دست آورده است. شما چطور به زوج آذرنگ و زارعی رسیدید؟
در آن لحظهای که فیلمنامه مینویسم همیشه اینطور نیست که بازیگرها را انتخاب کنم. این واقعیت که در کشور ما، بازیگرهای محدود و انگشتشماری داریم و این خیلی کار را دشوار میکند. در مورد مریلا زارعی ما خیلی سریع به این نقش رسیدیم. میترا تیموریان و من که فیلمنامه را مینوشتیم خیلی سریع به این نتیجه رسیدیم که زارعی میتواند این نقش را بازی کند. خوشبختانه او جزو انتخابهای اول بود و وقتی نقش را پیشنهاد کردم با میل پذیرفت که با ما همکاری کند. همیشه این اتفاق نمیافتد؛ بنابراین ناچار هستیم، بنشینیم و بررسی کنیم کدام بازیگران برای کنار هم بودن مناسبترند. ما باید به فردی میرسیدیم که کنار مریلا زارعی ترکیب خیلی خوبی را به وجود بیاورد و حمیدرضا آذرنگ را در مرحله بعد انتخاب کردیم. آذرنگ از بازیگران توانا و خوشایده است. بازیگر خلاق یعنی در لحظه به چیزی برسد و آن ایده پیشنهاد جدیدی باشد و شما به عنوان کارگردان از آن استفاده کنید. آذرنگ جزو این آدمها بود و همیشه پیشنهادهای جدید داشت. این موضوع به من خیلی کمک میکرد که احساس کنم با بازیگران خلاقی کار میکنم و میتوانم از ایدههای آنها کمک بگیرم.
گیتا یک فیلم اجتماعی است، براساس روابط این دوفرد یعنی مادر و فرزند شکل گرفته است و انگار پیام فیلم هم متمرکز بر شکل روابط این دو نفر مطرح میشود؟
به طور مشخص یک درام خانوادگی و اجتماعی است. اما در مورد پیام اینطور نیست که بخواهم چیز مشخصی را به تماشاگر بگویم، واقعا اینطور نیست. شاید یک بخش قصه که موقع نوشتن برای ما جذابیت داشت، مسیری بود که یک مادر معمولی در طول زندگی طی میکند و در برخورد با یک سری موانع این مادر، مادرتر میشود؛ یعنی به بلوغی میرسد که احساس و عاطفهاش نسبت به موضوع فرزند و فرزندی هارمونی پیدا میکند. این چیزی بود که موقع نوشتن برای ما خیلی جذاب بود و شاید یکی از بخشهایی بود که ما بر آن متمرکز بودیم.
گیتا فیلم تلخی است اما به سمت داستانی تلخ نمیرود. در واقع به لحاظ رویدادهای داستان و کنش اصلی آن ممکن است این حس در وهله اول برای تماشاگر به وجود بیاید، به نظرتان این طور نیست؟
مخالفتی با فیلم تلخ ندارم. اصولا یک فیلم میتواند تلخ و یک فیلم میتواند شیرین باشد. ولی در مورد این فیلم، پیشبینیهایی اتفاق میافتد. فیلم گیتا غم دارد و من ترجیح میدهم از کلمه غم، به جای کلمه تلخ استفاده کنم. در هر صورت یک ملودرام است و ملودرامهای داستانی هم بهویژه در این داستانی که من استفاده کردهام همراه خود غمی دارند و این غم تا پایان داستان پایدار نیست. فیلم من فیلم تلخی نیست، بیشتر غم به همراه دارد و میتواند داستان غمانگیزی باشد که هر خانوادهای تجربه میکند. گیتا از این مرحله عبور میکند و به یک شناخت عمیقتر میرسد. برای من مهم است مادر در جایگاه خودش و به معنای واقعی و شأن مادری در رابطه با فرزندش تعریف شود. این غم، گذرا است و رسیدن به چیزی است که در ازای آن چیز دیگری را از دست میدهد.
برخی فیلمنامهها در عرض یک ماه و نیم به نگارش در میآیند، اما شما گفتهاید نگارش این فیلمنامه با بازنویسی نسخه نهایی یک سال و نیم طول کشید و حتی سه بار هم مورد بازبینی قرار گرفت…
بعضیها فکر میکنند نویسندهای که فیلمنامهای را مینویسد، اگر میگوید من یک سال درگیر این فیلمنامه بودم، کل یک سال شبانهروز، سر نوشتن این فیلمنامه بوده است. در حالی که به اعتقاد من روش فیلمنامهنویسی اینطور نیست. ممکن است بعضی از فیلمنامهها کمکار و بعضی از فیلمنامهها پرکار به نظر برسند. یک دلیلی که وجود دارد این است هرچه زمان میگذشت فیلمنامه پختهتر میشد و ضعفها بیشتر خود را نشان میداد. در بازنویسی میتوانستیم با مشارکت بعضی از دوستان که فیلمنامه را میخواندند و ما نظرشان را میپرسیدیم به تدریج این ضعفها را از فیلمنامه حذف و فیلمنامه را قویتر کنیم. دلیل دیگر این است که بعضی از فیلمنامهها به سرعت به مرحله تولید میرسند و فرصتی برای
تجدید نظر و بازنگری برایشان وجود ندارد. برای من این شانس وجود داشت ما وقتی فیلمنامه را نوشتیم بلافاصله به تهیهکننده ندادیم و زمان گذشت و فیلمنامه به پختگی نسبی رسید. در این یک سال ممکن بود یک ماه یا یک ماه و نیم طول بکشد تا بخشی از این فیلمنامه را بنویسیم، بعد بگذاریم کنار و یک ماه دیگر به سراغش برویم به خاطر همین است که این یکسال قدری غلطانداز است.
اعتماد