این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان
تا مرد سخن نگفته باشد…
حمید رضا امیدی سرور
ضایع شدن حق رضا درمیشیان سر فیلم عصبانی نیستم، بستر بسیار مناسبی فراهم ساخته برای برخورد احساسی مخاطب با لانتوری. حتی شده برای دهن کجی به آنها که زورشان را زدند تا جلوی نمایش عصبانی نیستم را بگیرند و دست آخر کاری کردند که تاثیر آن دهها برابر بیشتر از اکران عمومی آن شد!
لانتوری از آن قسم فیلم هاست که راه را برای قضاوت های متفاوت و حتی متناقض باز می گذارد. بنابراین اصلا تعجب نکنید اگر نظرات ضد و نقیض درباره آن شنیدید. اما بی آنکه بخواهم تحت تاثیر مظلوم واقع شدن فیلمساز در مورد فیلم دومش قرار بگیرم و به بزرگنمایی درباره لانتوری بپردازم باید اعتراف کنم لانتوری فیلم خوبی ست. لااقل در متر و ملاک سینمای ایران در این روزگار در میان این همه فیلم زیر متوسط از جوانان کم تجربه و با تجربه هایی که به آخر خط رسیده اند.
برخلاف آنها که می خواهند برچسب ستایش از خشونت و قهرمان سازی از یک زورگیر سانتی مانتال را به فیلم بچسبانند، باید به این نکته اشاره کنم که لانتوری ابدا چنین فیلمی نیست تصویری بسیار زشتی از خشونت به نمایش می گذارد به خصوص از ماجرای اسید پاشی که از محور های اصلی فیلم محسوب می شود. حتی آن پز رابین هود وار این آدمها نیز در ادامه تقبیح می شود. در زمانه هستیم که رابین هود بازی می تواند آخر و عاقبتی همانند این بچه ها داشته باشد.
تصویری که فیلم از پاشا و گروهش نشان می دهد بیشتر از هر چیز حکایت از حضور آدمهایی حقیر و درمانده دارد که راه را به خطارفته اند و به خیالشان حق خود را باید با زورگیری از دیگران بگیرند. تا نیمه اول فیلم که ماجرا بیشتر از نگاه دیگران روایت می شود، از پاشا شمایل یک ضد قهرمان همدلی برانگیز می سازد . به خصوص اینکه بیشتر شاهد سکوت او هستیم اما فیلم در ادامه تصویری که ساخته را خود می شکند که از قضا تلنگری ست به مخاطب که چنین شمایلی از درون چقدر مفلوک و در بهترین حالت ترحم برانگیز است. در نیمه دوم فیلم وقتی ماجرا از دید پاشا و مریم روایت می شود. و شاهد دیالوگها و جزئیات رابطه آنها می شویم این مسئله به خوبی خود را نشان می دهد. همانند آن مثل معروف تا مرد سخن نگفته باشد …. پاشا وقتی به حرف در می آید به خصوص در فصل گفتگوی شان در پارک، بیشتر یک لمپن درمانده و بی مایه جلوه می کند تا ضد قهرمانی که اگر بویی از فرهنگ نبرده لااقل به لحاظ غریزی بارقه هایی از هوشمندی کاریزماتیک داشته باشد.
انتخاب مریم پالیزیان برای نقش مریم ناخودآگاه ما را به یاد فیلم نفس عمیق می اندازد، در آن فیلم نیز او رابطه نامتناسب با پسری از پایگاه فرهنگی پایین آغاز کرده بود. به هر حال آنچه از روایت دیگران به ذهن متبادر شده شکل گرفتن رابطه ای عاطفی میان مریم و پاشاست. اما خوشبختانه قرار نیست دختر روشنفکر عاشق ضد قهرمان بی فرهنگ شود. در ادامه فیلم چنین تصوری شکسته و واقعیت دیگری پیش روی مخاطب گذاشته می شود که کاملا پذیرفتنی ست.
نمیتوان به فیلم اشاره کرد به فرم روایت آن اشاره نکرد. به نظرم این فرم روایت فارغ از میزان تازه بودن یا نبودنش به خوبی در فیلم جا افتاده به خصوص اینکه فیلمسار درباره یکی از وقایع مستند به رخ دادهای جامعه سخن گفته است. با این حال جافتادن این فرم به معنای آن نیست که شااهد فیلمی با ضرب آهنگ دریت و ساختاری قوامیافته هستیم. بلکه غرض این است که با وجود حذف حرکت دراماتیک مخاطب را پس نمی زند و او می تواند با آن ارتباط برقرار کند.
*****
نقد لانتوری
سحر عصر آزاد / اعتماد
«لانتوری» سومین فیلم رضا درمیشیان بعد از «بغض» و «عصبانی نیستم» است که هیاهوی بسیاری برای آن برپا شد اما متاسفانه نتوانست گامی فراتر از تجربههای قبلی در کارنامه او ثبت کند و چیزی جز تکرار یک فرم امتحان پس داده در خط قصهای بیدر و پیکر نبود که حتی یک ساختار دراماتیک نداشت.
فیلم به سبک مستندهای گزارشی که بیش از هر چیز یادآور برنامههای مستند تلویزیونی است، از ورای گفتوگو با شاعر، نویسنده، مددکار، وکیل و… به سابقه اعضای گروه خلافکار جوانی به نام لانتوری میپردازد که چطور شکل گرفته و فعالیتهای خود را انجام دادهاند و در نهایت رویداد ملتهبمحوری که همان اسیدپاشی و درخواست قصاص است، به عنوان هسته دراماتیک فیلم مطرح میشود.
اما واقعیت این است که فیلم ساختاری تکراری و آشنا را برای کار انتخاب کرده به نوعی دیگر در فیلم قبلی فیلمساز مورد استفاده قرار گرفته و با تدوین و برشهای لحظهای و تکیه مداوم بر صدای شاتر دوربین، قصد ایجاد ریتم و میخکوب کردن مخاطب را دارد. فرمی که قرار نیست در هر قصهای جواب بدهد به خصوص وقتی صحبت از یک فیلم بلند سینمایی است نه یک مستند گزارشی تلویزیونی در ذم جوانان خلافکاری که از همیاری با کودکان بیسرپرست به دزدیهای رابین هودوار و اسیدپاشی میرسند.
ای کاش درمیشیان میتوانست خود را از جو و حاشیههای فیلم قبلیاش دور کند و با فراغ بال درصدد خلق یک اثر جدید با دغدغههای جدید و لحن و بیانی تازه باشد که بیانگر یک گام رو به جلو برای او باشد، نه درجا زدن یا متاسفانه عقبگرد برای فیلمساز جوانی که در دو فیلم اول خود خوش درخشید.
*****
نقد فیلم «لانتوری» ساخته رضا درمیشیان
نیره رحمانی / مد و مه
لانتوری یکی از آن فیلمهایی ست که تماشای آنها هم روی تماشاگر تاثیر می گذارد و هم اینکه بعد از خروج از سینما فکر آنها را درگیر می کند. این ویژگی بسیار خوبی برای یک فیلم محسوب می شود. اما نکته آنجاست که هر چه بیشتر درباره لانتوری فکر می کنی و از آن فاصله می گیری احساساتت بدان تغییر می کند. به این ترتیب آن فیلمی که از تماشایش لذت برده ای و اثری تاثیر گذار و در خور اعتنا یافته ای ، رفته رفته جذابیت خود را از دست داده و ضعف های آن خود را نشان می دهند. در اینباره باید مفصل و با جزئیات نوشت که بگذاریم برای اکران عمومی آن اما نمی توان منکر تاثیر منفی توقیف فیلم عصبانی نیستم در این فیلم شد. چه آن بخش از تاثیراتی که به برخی جنبه های محافظه کارانه در فیلم انجامیده و چه آنها که در قالب واکنش هایی احساسی و شعاری در این فیلم نمودی مستقیم پیدا کرده اند.
با همه این ها اشتباه نکنیم لانتوری آنقدر ها هم فیلم بدی نیست، تا امروز جزو آثار قابل تامل جشنواره محسوب می شود بنابراین نباید تحت تاثیر برخی مخالفت ها قرار بگیریم که احتمالا به دلیل واکنش هایی ناشی از گرایش های سیاسی که در آینده درباره فیلم نوشته خواهد شد.
****
چرا «لانتوری» یک از مهمترین فیلمهای جشنواره امسال است؟
یحیی نظری / آی سینما
چقدر خوب که رضا دُرمیشیان توانست «لانتوری» را در سکوت خبری بسازد و نگذارد اطلاعات زیادی در موردش به رسانهها درز کند. اخبار مربوط به این فیلم تا آخرین روزهای منتهی به جشنواره خلاصه میشد در یک گزیده داستان نه چندان توضیحدهنده، عکسهایی که عامدانه اطلاعات زیادی از قصه نمیدادند و گفته و شنیدههایی که فقط کنجکاوی در مورد فیلم را زیاد میکردند. لانتوری قرار است مخاطب خود را درگیر شوکی غیرمنتظره بکند و مطمئنا با درز اطلاعات و توضیح جزئیاتِ ماجرایش بخشی از تأثیرگذاریاش هم کمرنگ میشود. به همین دلیل در روزهای برگزاری جشنواره نباید مسیر این تأثیرگذاری آسیب ببیند و جذابیت فیلم از دست برود. مطمئن باشید هر چقدر در مورد جزئیات «لانتوری» کمتر بدانید شانس لذت بردن از آن را افزایش دادهاید. پس لطفا در این مطلب و در جای دیگر نه دنبال معنای اسم فیلم بگردید و نه سوژه و ساختارش. اجازه دهید فیلم همانطور که فیلمساز خواسته و در فیلمنامه و تدوین برایش برنامهریزی کرده شما را درگیر کند و به تأثیر دلخواهش برسد.
فقط این را بدانید که این بار با درمیشانی طرفیم که نسبت به «بغض» و «عصبانی نیستم» پختهتر شده. حالا فیلمساز نه دیگر در استفاده از یک فرم بصری خاص رویکرد رادیکالی دارد و فیلمنامه را نسبت به آن دست کم میگیرد، و نه واکنشی حساسیتبرانگیز و دردسرساز به موضوع انتخابیاش نشان میدهد. در عوض با فیلمسازی مواجهیم که صبورتر و بالغتر شده و توانسته قطعات پازل فیلمش را با حوصله بیشتری کنار هم بگذارد. ممکن است عدهای این صبر و بلوغ را به محافظهکاری متهم کنند. ممکن است بگویند درمیشیان بیقیدِ «بغض» یا جسورِ «عصبانی نیستم» بهتر از سازنده محاسبهگرِ این فیلم است. اما حسابگری لانتوری نه تنها باعث محافظهکاری فیلمساز نشده بلکه لایههای متعددی برای فیلم خلق کرده که ما را آرام آرام و پله پله به عمق یک فاجعه میبرد و به خاطر تلخی ذاتیاش به شدت تأثیرگذار میشود. اتفاقا فیلم از جهاتی نسبت به بغض و عصبانی نیستم جسورتر است و انتقادهایش را گزندهتر بیان میکند. به خصوص وقتی بحث به نمایش تناقضهای موجود در جامعه یا واکنشهای احساسی مردم به حوادث اجتماعی و فرهنگی میکشد و با چاشنی طنز و دیالوگهای کوبنده و در هم برش خورده ریتم فیلم را هم جذاب نگه میدارد. «لانتوری» با روایت هوشمندانهاش میتواند شخصیتهای درگیرکنندهای هم خلق کند و هر چه فیلم جلوتر میرود ما را نسبت به جزئیات ماجرا و سرانجام آن کنجکاوتر بکند. فعلا در بستر این یادداشت میشود به این نکته اشاره کرد که در سینمایی که فیلمهایی با گرایشهای اجتماعی دمده و تاریخ مصرفگذشته نسبت به جامعه ایران به شدت طرفدار دارند و مثل «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» یا «ناهید» هم برای عدهای از منتقدان محبوب میشوند و هم در جشنوارهها مورد استقبال قرار میگیرند، ساخته شدن فیلمی مثل «لانتوری» یک نعمت بزرگ است؛ فیلمی که سازندهاش میداند اگر قرار است به مضمون یا محتوایی اجتماعی هم بها بدهد چارهای جز انتخاب یک روایت داستانی جذاب و فرم بصری حسابَشده ندارد و با کمک همین تمهیدها میتواند مخاطبِ دلزده از ساختارهای تکراری و بسترهای کلیشهای را سر ذوق بیاورد.
«لانتوری» از طرف دیگر از آن جنسهایی فیلمهایی است که به خاطر جسارت و بداعتش میتواند اعتبار جشنوارهای مثل فجر را هم بالا ببرد. البته نه با این دید که جشنواره قرار است در تعبیری نادرست به ویترینی برای سینمای ایران تبدیل شود و چشماندازی از همه آثار آن ارائه بدهد. جشنواره فجر مثل همه جشنوارههای معتبر دنیا به فیلمهایی گزینششده نیاز دارد که به بستری برای انتقال نگاه تازه فیلمساز و جسارتها و خلاقیتهای او تبدیل شدهاند. مثل «لانتوری» که این ویژگیها علاوه بر کارگردان در سایر عوامل و بازیگران هم مشهود است و کاملا به چشم میآید. حضور تحسینبرانگیز مریم پالیزبان در نقشی دشوار که کاملا برازندهاش است از دیگر برگ برندههای فیلم است که نمیشود آن را نادیده گرفت. به خصوص که کمالگرایی و دقت او در انتخاب نقشهای انگشتشمارش این بار نتیجهبخش بوده و باید امیدوار بود از چشم هیئت داوران هم دور نماند. نقش او در فیلم با جواب مثبت هر بازیگر زنی مواجه نمیشده و البته هر کسی هم از عهدهاش برنمیآمده. نتیجه فعلی اما تا حد زیادی احترامبرانگیز است و به همین دلیل چهره پالیزبان در این فیلم هم به دلایل متنی و هم به دلایل فرامتنی حتما یکی از ماندگارترین چهرههای این دوره جشنواره فجر میشود. سینمای ایران به جای چهرههای تکراری و امتحانپسداده که شاید دیگر نه انگیزهای برای به چشم آمدن داشته باشند و نه حتی دیگر از کارشان لذت ببرند به افرادی مثل درمیشیان و پالیزبان بیشتر نیاز دارد. افرادی که در ساختار متعارف و بیخطر سینمای ایران انگار یک جور لانتوریاند و همیشه به چشم موجوداتی مزاحم به آنها نگاه میشود!
****
"لانتوری" ها با دست خالی به جشنواره آمدند
فرهنگ نیوز:
اما «لانتوری» ملغمهای است از همه چیز و هیچ چیز. فیلمی پوشالی و پر مدعا و دروغین که پز اجتماعی بودن می دهد و کنایه های سیاسی می زند. ولی نه اجتماعی است، و نه جگر و عرضه سیاسی بودن را دارد.
فیلم سینمایی «لانتوری» سومین ساخته رضا درمیشیان در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد.سوژه اسید پاشی «لانتوری» این فیلم را به یکی از کنجکاور بر انگیز ترین فیلم های سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر تبدیل کرده است. «عصبانی نیستم!»، ساخته قبلی رضا درمیشیان با وجود داشتن پروانه نمایش، سه شب قبل از اکران عمومی به درخواست کمیسیون فرهنگی مجلس و وزیر ارشاد از نمایش آن جلوگیری به عمل آمد و تاکنون اجازه نمایش عمومی پیدا نکرده است.
اما «لانتوری» ملغمهای است از همه چیز و هیچ چیز. فیلمی پوشالی و پر مدعا و دروغین که پز اجتماعی بودن می دهد و کنایه های سیاسی می زند. ولی نه اجتماعی است، و نه جگر و عرضه سیاسی بودن را دارد. لانتوری فیلمی است عقیم و بی اصول و غیر انسانی و جشنواره پسند.
فیلمی که ظاهراً درباره بزهکاری است، ولی توان طرح و آسیب شناسی بزهکاری را ندارد. برای همین با گذاشتن چند جمله کلیشه ای و کلی درباره بزهکاری در دهان یک استاد دانشگاه و حقوق دان و … قضیه را ماسمالی می کند. لانتوری تصویری شبه رابین هودی از گروه خلاف کاری به اسم لانتوری نشان می دهد. با گفتن اینکه به بچه ها کمک می کنند، می کوشد همدلی ما را نسبت به آنها برانگیزد. خنده دارترین عضو این گروه بزهکار «پاشا»ست با بازی نوید محمدزاده. از زبان بقیه بزهکارها می شنویم که پاشا یک سوپر خلافکار است، اما آنچه از رفتارها و کنش های او می بینیم یک جوان سانتی مانتال و احساساتی است که حتی بلد نیست سیلی بزند و وقتی عاشق هم می شود، شبیه نوجوان های دبیرستانی رفتار می کند.
قصه فیلم درباره عشق «پاشا» به «مریم» است که یک دختر فعال اجتماعی است و سعی می کند به زندانی ها و محکومین کمک کند. عشق پاشا به او مطلقا ساخته نمی شود. با گفتن چند جمله سانتی مانتال که عشق ساخته نمی شود. آنچه از عشق می بینیم تصویری کلی و مبهم و کلیشه ای و سطحی است که به هیچ وجه ما را به این دو نفر نزدیک نمی کند. عشقی که اگر ساخته می شد قرار بود انگیزه اسیدپاشی در ادامه فیلم شود.
برخلاف ادعای فیلم، پاشا نه خلافکار است، نه عاشق. از خلافکاری اش فقط یک چاقوکشی می بینیم. تازه معلوم نمی شود چرا بی دلیل چاقو را در پهلوی طرف می کند و بعد چرا مثل بچه ها پشیمان می شود و گریه می کند!
از نوع روایت فیلم که گفت و گو محور است به نظر می رسد فیلمساز می خواهد ظاهری شبه مستند و من بی طرفم به خود بگیرد. ادعایی که به وفور توسط فیلمساز نقض می شود. ما قصه را از زبان آدم های مختلفی که نماینده تیپ ها و قشرهای مختلف جامعه هستند. جامعه شناس، روزنامه نگار، حقوق دان و… . سینما بر خلاف ادبیات که مدیوم کلامی است، اساساً با تصویر و نمایش دادن طرف هستیم. ما در سینما هر چیزی را ببینیم باور می کنیم. گفتن «ما دلواپسیم» از زبان مغازه داری که مغازه دار بودنش را فقط با زیرنویس می فهمیم و نوع حرف زدن و استدلال کردن و اطلاعاتش به هیچ وجه معرف یک مغازه دار نیست، یعنی با فیلمساز نابلدی طرف هستیم که می کوشد از جنجال ها و دعواهای سیاسی سوءاستفاده و کاسبی کند. آن هم کاسبی غیرهنرمندانه و مبتذل و فاقد انسانیت.
نشان دادن بی مهابا و عریان چهره اسیدپاشی شده دختری جوان، آن هم در نماهای نزدیک، یعنی فیلمساز فاقد حس انسانی و همدلی است و ما با موجودی طرف هستیم که به بهانه اجتماعی بودن و واقع گرا بودن مخاطبش را عذاب می دهد و اذیت می کند. نشان دادن تصاویر پیاپی از چهره دختر اسیدپاشی شده دفاع از او نیست. توهین و تحقیر و رنج دادن او و مخاطب است. اتفاقا فیلمساز علیه اسیدپاشی نیست. او با سوژه قربانی شده اش همذات پنداری نمی کند. بلکه این برایش ابزاری است برای پز دادن و ژست گرفتن. فیلمساز سراغ اسیدپاشی رفته تا با تحریک احساسات مخاطب و بدون آسیب شناسی جدی ماهی خودش را از آب بگیرد. فیلمساز پشت ظاهر اجتماعی فیلمش می کوشد سیاسی بودنش را پنهان کند. او جگر سیاسی بودن و نقد سیاسی ندارد. برای همین تصویری که از آقازاده فیلم نشان می دهد آبکی، کلی و سطحی است. جوری است که به هیچ آقازاده ای بر نمی خورد. آقازاده ای که بیش از آنکه رانت خواری اش توضیح داده شود، یقه دیپلماتش را می بینیم. فیلمساز جرأت نزدیک شدن و نشان دادن زوایای پنهان او را ندارد. او مرد حرف های جدی نیست. با شوخی و کنایه از کنار همه موضوعات مهمی که ادعای طرح شان را دارد، می گذرد.
تفکر فیلمساز طرفداری از بزهکاری و روسپیگری است. «باران» با بازی باران کوثری بی آنکه انگیزه اش را متوجه می شویم بزهکار و روسپی است. ولی نوع روایت فیلم جوری است که فیلمساز و ما علیه او نیستیم. فیلمساز بی آنکه بدانیم چرا، او را تبرئه می کند و حق را به او می دهد. همه آدم های بد «لانتوری» محصول شرایط هستند. اما کدام شرایط؟ ما که چیزی نمی بینیم!
ما با فیلمسازی طرف هستیم که عرضه و شجاعت طرح ادعاهای سیاسی اش را ندارد. برای همین ژست اجتماعی می گیرد و سعی می کند فرصت طلبانه از یک سوژه تلخ اجتماعی –اسیدپاشی- نان بخورد بی آنکه به طرح و حل آن کمک کند. لانتوری یک دروغ بزرگ است. تنها نکته مثبت فیلم اسم آن است؛ «لانتوری»، که بهترین توصیف برای توضیح فیلم و فیلمسازش است: لانتوری یکی از فحش های رایج در زندان است. این اصطلاح به افراد تازه کار، کارنابلد و ناکارآمدی گفته می شود که بسیار پر مدعا نیز هستند.
گزارش تولید و عوامل فیلم
"لانتوری” را رضا درمیشیان ساخته است؛ کارگردانی که ساخته قبلیاش "عصبانی نیستم” از جمله آثار پرحاشیه جشنواره سی و دوم فیلم فجر بود و البته همین حواشی بودند که باعث ممانعت در اکران این اثر خوش ساخت اجتماعی شدند. درمیشیان فیلم تازه اش "لانتوری” را در سکوت خبری جلوی دوربین برد و سعی کرد با مدیریت اخبار آن از هر گونه بروز حاشیه جلوگیری کند. درمیشیان البته که هیچ خط داستانی سرراستی از فیلمش را هم به رسانه ها ارائه نداده است.
"لانتوری” درمیشیان که نام آن اصطلاحی است مختص به ادبیات زندان که برای افراد تازهکار و پرمدعا به کار میرود مضمونی درباره اسیدپاشی دارد. اسیدپاشی از جمله معضلات اجتماعی است که هرچند در سالهای اخیر شیوع بیشتری داشته است اما هنوز سینمای ایران چنان که باید به تولید محصولات متفاوت با محوریت آسیب شناسی این پدیده دست نزده است.
داستان فیلم…….لانتوری”
داستان "لانتوری” درباره پسر جوانی است از طبقه پایین اجتماع که عاشق دختری از طبقه مرفه میشود و البته که این عشق سرنوشتی تراژیک را برای دختر رقم میزند چراکه پسر جوان و خودخواه که نمیتواند به وصال محبوب برسد بر صورت وی اسید میپاشد و البته همین اسیدپاشی است که ادامه ماجرا را شکل میدهد…
عوامل تولید فیلم:
نویسنده، تهیه کننده و کاگردان: رضا درمیشیان
بازیگران: باران کوثرى، نوید محمدزاده، مریم پالیزبان، رضا بهبودی، مهدی کوشکی، بهناز جعفری، فاطمه نقوی، پریوش نظریه، نادر فلاح، اردشیر رستمی، حسین پاکدل، بهرنگ علوی، ستاره پسیانی، بهرام افشاری، سیاوش چراغی پور، کاظم سیاحی، سجاد تابش، یسنا میرطهماسب، وحید قاضی زاهدی، هادی احمدی، شهریار فرد، امیر حسین طاهری ، امیر رضا رنجبران، میثم نوروزی، علیرضا خاتمی، رضا رباط جزی، حامد اسماعیل زاده، پانته آ غدیریان، محمد حسین پور، نظام الدین کیایی و …
‘
9 نظر
محتشم
شما حدود یک ساعت آن هم سکانس های مختلف نه کل مدت نمی توانید چهره اسید پاشی شده را نگاه کنید و آن را عذاب دادن مخاطب می خوانید، یک لحظه خودتان را جای دختر جوانی که باید آن چهره را تا آخر عمر تحمل و حتی با خود بکشد، بگذارید و سکوت کنید، پس همه هرکاری دلشان خواست بکند و آن را از چشم اظهان عمومی پنهان کنیم تا درک نکنند نتیجه کارشان را؟؟؟ نه! این چیزی که شما می گویید دروغ گفتن به مردم است نه احساساتی بودن. این یعنی فاقد حس انسانیت بودن! کسی که این صحنه را یک بار آن هم درون یک فیلم میبیند ماه بعد یادش میرود اما فرد مورد اسید پاشی قرار گرفته چه؟؟ برای شما کمال تاسف را دارم
ياسمن
تأثیر فوق العاده اشتباه فیلم لانتورى بر جامعه و این که در پس هر کار غلطى احتمال بخشش هست واقعا افتضاح بود ، تنها فیلمى که به شخصه متنفر و با افسوس از سینما خارج شدم
هما
به نظر من فیلم از هر نظر فیلم عالی بود.هم از نظر انتخاب بازیگران خوبی مانند آقای نوید محمد زاده…که واقعا باید ایشون رو برای توانایی بسیار بالایی که دارند تحسین کرد .هم باید از آقای درمیشیان عزیز که توانستند چنین فیلمی روبه تصویر بکشند قدردانی کرد لانتوری و ابد و یک روز و چند فیلم دیگه در طی سالیان اخیر جز معدود فیلمهایی بودند که من رو واقعا میخکوب کردند و ذهن من رو به خودشون مشغول کردند.به تصویر کشیدن چینین موضاعاتی در سینما ایران واقعا توانایی و صدالبته شجاعت می خواهد.نه تنها من بلکه زمانی که از بسیاری از افراد که از سالن خارج میشدند پرسیدم چه در همان روز و چه روزهای دیگر نظری مشابه با من داشتند.شانس دیدن این فیلم رو از دست ندید.و حتما ببینیدش. چون عالیه …به خصوص موضعش نه فقط اسید پاشی بلکه گذر های کوچکی هم که مسائل دیگه مانند بچه های بی سرپرست و کانون اصلاح تربیت میزنه بسیار حائز اهمیت هست.ونظر اقشار متفاوت جامعه رو در برخورد با این افراد و مسائل مطرح میکنه.جای اینگونه فیلم ها در سینما خیلی خالی هست.
مهناز
نظرم بسیار فیلم خوبی بود . نکته بسیار مهم در مورد فیلم روات مستند گونه آن بود که کارگردان کاملا دست مخاطب را برای قضاوت در مورد شخصیت های فیلم باز گذاشته بود. سه شخصیت بسیار مهم فیلم که باد مورد نقد همه جانبه قرار بگیرند: شخصیت باران -پاشا-مریم . شخصیت پاشا یک جوان به سیم آخر زده ی بلاتکلیف تو جامعه امروز که اصلا نمی دونه برای چی داره زندگی می کنه و اصلا داره چیکار می کنه بطوریکه حتی درک درستی از جایگاه خودش در جامعه اش نداره و عاشق دختری میشه از طبقه متوسط رو به بالای جامعه (شاید اثر سریال های جناب رضا عطاران و سعید آقاخانی و فیلم های زیبای قدرت الله صلح میرزایی و… که معمولا دختران رو به ازدواج با سطحی ترین و بی فرهنگ ترین های جامعه تشویق می کنند و باعث می شوند برخی پسران بی جنبه بقول معروف هوا برشون داره) با عرض پوزش از سایر آقایان محترم
شخصیت بعدی : شخصیت بسیار مهم “مریم” است . دختری سی و اندی ساله اهل کار ،مستقل با وضعیت مالی مناسب و از اون تیپ دخترهایی که به دنبال یک پسر بسیار نجیب زاده و باشعور و مستقل و همه چیز تمام میگردد که در جامعه امروز در نود درصد موارد اصلا مقدور نیست. دختری که ازدواج را بسیار مهم میداند و به دنبال کسی است که بسیار شبیه خودش فکر کند و آدم عمیقی باشد ، اما ناکام میماند. آدمی که به دنبال تغییر دادن بقیه است اما از خودش و زندگیش غافل مانده است.
شخصیت مهم بعدی که باران کوثری بسیار زیبا از پس نقش آفرینی اش برآمده است: باران دختری که احتمالا مثل پاشا یک بچه پرورشگاهی است و با یک گروه خلافکار همکاری می کند اما تفاوت باران و مریم در این است که باران اصولا عادت ندارد مثل مریم ادای مردها رو در بیاره یا بگه من بهتر از مردها می فهمم . او پاشا را دوست دارد و این علاقه عاقلانه است چون باران و پاشا زوجی هستند که خیلی بیشتر باهم جور هستند تا مریم و پاشا. اما پاشا این را نمی فهمد و همین باران را اذیت میکند از نظر باران این خیلی غیر عادلانه است که پاشا به جای اینکه شریک زندگیش را از طبقه خودش انتخاب کند بسراغ طبقه بالاتر می رود ، همین بی تناسبی شروع اتفاقات فیلم است. توصیه میکنم حتما این فیلم را ببینید . بسیار هوشمندانه ساخته شده است.
سحر
لانتوری
نقد محتوایی
درمجموع می توانم بگویم این فیلم، فیلمی است سخت که عواطف فرد را در بالاترین آستانه تحمل درگیر می کند. داستان باز هم روایتی است از زنی است فعال و منحصر به فرد که قربانی قضاوتها و تصمیمات دنیای مردانه می شود
ساختار داستان، برایمان روایتی است آشنا از تعطمه شدن دختری در داستانی عاشقانه (با قدری شباهت با یک حادثه واقعی که پیشتر در برنامه ماه عسل شاهد آن بودیم) در یک سوی داستان دختری است که دغدغه وی متفاوت از روابط عاشقانه است و در ارتباط با جنس مخالف بر مبنای عقلانیت و در نهایت عواطف نوع دوستانه عمل می کند.استثانا در این جا کنشهای مریم از نوع کنشهای معطوف به هدف و ارزشی بود. و این بار نقش اول زن به عنوان قربانی، درگیر کنشهای عاطفی نشده بود. و به دور از درگیری های عاطفی عاشقانه است و این مهر تاییدی است بر این که این بار قربانی فعال نبوده است.
از طرف دیگر مجرم مردی است که تمامی داستان درصدد توجیه کردن و آوردن دلایلی است که چگونه در نهایت وی اقدام به این عمل کرده است. زندگی در پرورشگاه، نداشتن خانواده، دوستان ناباب، فقر، عدم آموزش کنترل و مدیریت احساسات و در نهایت بیماری روانی تماما جز عوامل و دلایلی زنجیره واری است که این گونه رفتار را توجیه و به نوعی منطقی خواهد کرد.
در پس این داستان باز هم حسادت دختری دیگر به نام “بارون” مرد را تحریک می کند و روند داستان را به سمت و سویی می برد که پاشا را به این کار سوق می دهد. و باز هم بارون دختری است که با وجود اینکه پاشا عاشق مریم بی چهره است، دیوانه وار پاشا را دوست دارد و برای رهایی او از قصاص تلاش می کند.
نمایش خشونت در این فیلم بسیار زیاد و با جزئیات و به نوعی با ذره بین نمایش داده می شود. آیا این نوع فیلم ها با نمایش دادن پرده پس از خشونت، پرهیز از آن را نمایش می دهد و یا اینکه این نوع خشونت را به عنوان یک شیوه حل مساله به روی افراد می گشاید.
بالشخصه با نمایش دادن خشونت با این میزان و این حد از عریانی مخالف هستم. چرا که بازتولید شیوه کم فراوانی خشونت را شاید تشدید کند. بخشش مریم در انتهای داستان می تواند التیامی باشد به وجدان تخریب شده مجرم، و در نهایت تسکین وجدان جمعی. سرانجامی این چنین برای چنین حد از وحشیگری می تواند بازتولید خشونت را به دنبال داشته باشد. به نظرم کفه های ترازو در این فیلم برای تولید و بازتولید خشونت و از طرفی پرهیز و ممانعت از خشونت در این فیلم یکسان نیست. چنان چه در بخشی از داستان بازیگران فیلم و حتی کارشناسان و ناقدان در قالب بخش مستند فیلم، زورگیری از دختر و پسران پولدار شهر تهران را توجیه می کنند.
نقد بازیگران
بازیگران این فیلم بر محوریت پاشا، مریم و بارون می چرخید. بازی باران کوثری در مجموع بی نقص و زیبا بود چه در شکل دختری پرتوان و فعال در یک گروه مجرمانه، چه در نقش دختری منفعل و محسور در رابطه ای عاشقانه. افت و خیز نقش را به زیبایی به نمایش گذاشته بود.
نوید محمدزاده نقشی مشابه با ابد و یک روز را به نمایش گذاشته بود، البته تا حدی ضعیف تر از بازی قبل خود. شاید بخشی از آن از به دلیل راکد بودن نقش پاشا در فیلم است. اما همچنان به نمایش گذاشتن احساسات در فیلم را تمام و کمال به نمایش گذاشته بود. چه زمانی که می گریید و چه زمانی که مسخ شده به گوشه ای می خزید. ممانعت او در لحظه ریختن قطره در چشمم، ممانعت از رفتن به کمپ در فیلم ابد و یک روز را به خاطر می آورد با این تفاوت که در این جا به سکوت گذشت و در آن جا با فریاد و نعره.
النا
دقیقه ها بود فیلم تمام شده بود اما در پاهایم جانی نبود تا بلند شوم و بروم ….نمیدانم نیاز به نشستن و فکر کردن راجع به داستان فیلم را داشتم و یا ساعتها پیاده روی میخواستم تا بتوانم فاجعه ای به این بزرگی را هضم کنم …..
زندگی کابوسی دارد به نام لانتوری و قلب سپیدی دارد به نام بخشش که شاید با آن پاک شود خاطره تمام این بیرحمی ها …..
سامان
بازیها زیبا،موضوع متاسفانه واقعیت تلخ ،با پرداختی قابل توجه ،
حقیقتا اینهمه شهامت در وجود اندکی بیشتر نیست در میان شاید تمامی جهانیان ،نمیتوانم قضاوت کنم ،منظورم بجز کار سینماییست ،او کیست ،دیوانه ، احمق ، یا انصافا وجودیکه به انسانیت معنی هنوز وجود دارم میدهد ،ایا تنها در برابر این همه ……….که نمیدانم چه نامی میتوان بر ان گذاشت تنها سر تعظیم پایین اوردن کافیست؟
من نیز بر این باورم نام این فیلم اشتباه انتخاب شده ،اما هدف احتمالا ان بوده که پایانش بر ملا نشود وگر نه جز مریم چه نامی شایسته چنین فیلمیست . در اندازه هایم با انکه در تمام زندگیم سعیم آدم بودن بوده اما حقیقتا خودم را حتی قابل ان نمیدانم که بر ان دستان بوسه زنم .سخت است ،باید دانست انقدر این حرکت عظیم است که جایی برای پرداختن به مسببین نمیگذارد ،انان را در بحثی کاملا مجزا باید به تحلیل وبرسی اسیب شناسانه نشست ،زیرا که ابعاد ان عظمت وبزرگی این دومی را انچنان حقیر و فرومایه مینمایاند که علارقم انکه تا سیاهی نباشد سفیدی معنی پیدا نمیکند ،آدمی را از کنارهم برسی کردنش عاجز مینماید
اما بهر صورت باید جهت انچه گفتم اسیب شناسی اجتماعی باید تحلیل شود البته نگاه تیز بین کارگردان را باید تحسین کرد که با طرح یک مورد عاطفی با زیرکی ،بسیاری از مسایل معیشتی و رانت خواریها و به یغما بردن سرمایه های مادی و ملی جامعه را نیز به نقد کشیده ،برسی این فیلم در این مختصر نمیگنجد اما نگاهی کوتاه بود ،بر انچه در فیلم رفته است!.
این نکته نیز قابل ذکر است که فیلم از دو بخش کاملا مجزا تشکیل شده ،بخشی از نگاه بیمار یک قربانی همین جامعه بخش دیگر از نگاه کاملا متفاوت زنی روشنگر که در جامعه ای مرد سالار بدنبال یاری رساندن به باتلاق فرو رفتگان همین جامعه ای است که خود همین مردان هم قربانیان انند و او با تفکر و عملکرد خود به کسانی که رو در روی او قرار میگرد تنها میخواهد بگوید من یک انسانم انهم ازاد نه موجودی که شما جنس مخالف یا زن میپندارید،اما خود در حرکت ناآگاهانه تصور دارد همانگونه که خود هم میگوید میتواند ،ناشیانه به نبرد تفکری هزاران ساله رود و باور میکند میتواند دیگران را از نگاه کردن جنسی به خود باز دارد اما خود قربانی ذهنیت خود میگردد .او نمیداند که با این رفتار هرچند جدی هرگز نخواهد توانست بر ذهنیتی بیمار گونه که تنها محتاج یک لبخند است تا در رویای تصاحب او فرو میرود غلبه کند .
ادامه دارد
مهران
بی شک ارزش مند است که فیلم ساز جوان ایرانی دغدغه ی اجتماعی دارد اما کاملا واضح است که درمیشیان داستان سرای خوبی نیست.
روایت داستان ضعیف است مخاطب قبل از اینکه با کاراکتر ها آشنا شود باید با آنها بترسد گریه کند عاشق شود یا حتی جنون را تجربه کند.
بازیگران بازی نه چندان جالبی دارند والبته که فرصتی هم برای خود نمایی و معرفی کاراکتر به مخاطب ندارند.
انگار که به ما ربطی ندارد که مریم چه جور آدمیست. یا این همه جنون پاشا از کجا می آید چرا پاشا هم به بچه ها کمک میکند هم یک آدم کش و اخاذ حرفه ایست که اتفاقا بعد از به قتل رساندن کسی خودش گریه میکند.
باران کوثری مهره سوخنه ی لانتوری است که هیچ وقت عشق او به پاشا حس نمیشود ولیدر پایان فیلم ما باید باور کنیم که او عاشق پاشا بوده
به قول هیچکاک : سه چیز برای یک فیلم خوب لازم است ۱فیلم نامه ی خوب ۲فیلم نامه ی خوب ۳فیلم نامه ی خوب
که لانتوری هیچ کدام از این سه اصل مهم را نداشت
رضا انصاری
سلام
اولا اینکه فرمودین عرضه سیاسی بودن ندارد و نمیتونه حرفشو بزنه باید بگم دوست عزیز با وجود این همه توقیف فیلمها شما هم بودی نمیتونستی بیشتر از این حرفهای سیاسی بزنی دوما نقد شما خیلی سطحی است و سوال هاتون خیلی بی مورد اینکه میفرمایید چرا پاشا اون کسی رو که خفت کردند با چاقو میزنه؟؟؟ خب خیلی معلومه طرف داشت مقاومت میکرد به خاطر اون یا میگی معلوم نیست چرا باران روسپی و است؟؟؟
خب این حرف مسخره ای است اون به اصلا روسپی نیست فقط سوار ماشین ادمای پولدار هوس باز میشه تا به چنگش بیاره و به کمک اعضای گروه پول و ماشینشو بگیره اصلا هم پز روشن فکری نداره بلکه واقعیت هارو میگه و نشان دادن چهره اسید پاشی شده ربطی به بی احساس بودن و ظالم بودن نداره بلکه میخواد عمق فاجعه را نشون بده