این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
به دنیا آمدن (محسن عبدالوهاب)
سیل و آببند
شاهین شجریکهن
محسن عبدالوهاب فیلم سرراست و ساده و بیادایی ساخته که در عین سادگی، پیچیدگیهای روایی و ساختاری خاصی دارد و جمعوجور کردنش از هر نویسنده و کارگردانی برنمیآید. خط اصلی داستان دربارهی زن و مردی است که بر سر بچهدار شدن یا نشدن اختلاف دارند و همین اختلاف ساده به جنجالی دامنهدار میانجامد که همهی اجزای زندگیشان را در بر میگیرد. کارگردان با طراحی دو قطب متضاد در جهانبینی و انتظاراتی که از زندگی دارند، کشمکشی ایجاد میکند که ناخودآگاه مخاطب را هم به موضعگیری وامیدارد و همین نکته شاید مهمترین دستاورد فیلم باشد.
البته اگر کارگردان روی قصهی اصلیاش متمرکز میماند و قید خردهماجراها و پیامهای جنبی را میزد به دنیا آمدن فیلم بهتری میشد. اشکال نسخهی کنونی در این است که کارگردان اصرار دارد لابهلای روایت قصهاش، گوشههایی هم به اوضاع اجتماعی و فرهنگی بزند؛ مثلاً این اشاره که گروه تئاتری پس از ماهها تمرین و مرارت، اجازه نمییابند که نمایش جدی و آبرومندی را روی صحنه ببرند ولی به یک نمایش سخیف موزیکال مجوز داده میشود، یک کنایهی ژورنالیستی به نظر میرسد که در سطح فیلمی مدعی تعمق و ژرفکاوی نیست. یا اینکه تهیهکننده از مستندساز انتظار دارد واقعیتهای اجتماعی را تصویر نکند و به دورنمایی روشن از تهران برسد، یا حتی اینکه کافهچی باحال فیلم رمانی نوشته و تیراژش هزار نسخه بیشتر نیست. همهی این نکتهها واقعیت دارند و وصف حال امروز جامعهی ما هستند، ولی گنجاندن آنها در فیلمی داستانگو هیچ فایدهای ندارد جز اینکه داستان را از مسیر سرراست و سلیساش خارج کند.
یکی از وجوه مثبت فیلمنامهی عبدالوهاب تصویری است که از بچههای امروز نشان میدهد. عشق پیشرس کیان و گلی، نمونهای از خواستهها و عادات متفاوت نسلی است که دیگر زیر بار محدودیتها و الزامهای قدیم نمیرود و بیتوجه به بایدها و نبایدهای نسل پیش از خودش، سرخوشانه ساز خودش را میزند. بازی خوب بچهها هم به کمک انتقال این معنا آمده و به فیلم طنز ملایمی اضافه کرده که شدیداً به آن نیاز داشت.
به دنیا آمدن دوربین روی دست سادهای دارد که جز در یکیدو مورد که بیجهت از برش تصویر پرهیز میکند و نماهای تعقیبی را به کات زدن ترجیح میدهد، در تناسب با فضا و لحن روایت است. رابطهی زن و مرد بهخوبی با دیالوگها و برخوردهای سادهی روزمره به تصویر کشیده شده و بنمایهی عاطفی ارتباطشان قابلدرک است. اتفاقاً همین انس و الفت میان زن و شهر است که برخورد بعدیشان را تکاندهنده جلوه میدهد و مخاطب را از احتمال فروپاشی این زندگی میترساند. اما از جایی که خواهر بزرگ زن قرآن باز میکند و به آیهای در نکوهش کشتن فرزندان میرسد پیداست که مسیر داستان به کدام سمت خواهد رفت و موضع فیلم چیست. صحنهی رویارویی زن و مرد در یزد هم با اینکه نقطهی اوج تنش و درگیری میان این دو است، اما به طرزی قابلپیشبینی برگزار میشود: مرد که در استدلالهای پیچیدهاش آویخته و سعی دارد زنش را با منطق و دلیل برای سقط جنین قانع کند، ناگهان با یک حرکت انفجاری زن آچمز میشود و به همین راحتی همهی آن دعواها و بحثها و استدلالهای طولانی کنار میروند. زن از حال میرود، زیر گریه میزند، جیغ میکشد و… برنده میشود!
به دنیا آمدن فیلمی خانوادگی است و باید موفقیتش را در اکران عمومی انتظار کشید؛ جایی که اعضای خانواده بتوانند در شرایطی مناسب به تماشایش بنشینند و قصه را با جهتگیری مورد پسند خودشان دنبال کنند و به قضاوتی قطعی دربارهی اختلاف زوج فیلم برسند. عبدالوهاب نشان میدهد که بدون امکانات فراوان و بازیگران ستاره، میتوان با تکیه بر متنی خوب و کارگردانی کاربلد، فیلمی قابلتوجه داشت
*****
نقد فیلم به دنیا آمدن ساخته محسن عبدالوهاب
بیچاره فرهاد!
شاهپور عظیمی
تا پیش از لطفاً مزاحم نشوید! درصد همکاری محسن عبدالوهاب در ساخت آثاری که مشترکاً با رخشان بنیاعتماد ساخته، تقریباً برای ما مشخص نبود و نمیدانستیم که کدام بخش از فیلمهایی مانند خونبازی یا گیلانه ساختهی کدام کارگردان است. اما فیلم اول او نشان داد که تا چه حدی میتوان میان سینمایی موسوم به سینمای اجتماعی و سینمایی (شاید با مسامحه) انسانی موضع داشت و فیلمی دربارهی معضلات انسانی ساخت، بی آنکه فیلمساز صرفاً به روابط اجتماعی نظر داشته باشد. از این منظر به دنیا آمدن حتی یک گام به پیش برای سازندهاش محسوب میشود.
چهقدر خوب است که فرهاد و پری مشکل مالی ندارند یا به عبارت دیگر فیلمساز روی این معضل (دیگر دم دستی) مکثی نمیکند. هرچند دلیل فرهاد برای بچهدار نشدن میتواند به نوعی به اقتصاد خانوادهی کوچک او وصل شود اما فیلم قرار نیست انسان را تا حد یک ابزار تولید پایین بیاورد و به چیزهایی پرداخته که آدمها در زندگی با آنها روبهرو هستند ولی ترجیح میدهند آن را پشت گوش بیندازند. اینکه فرزندی ناخواسته به دنیا خواهد آمد که کسی منتظرش نیست، خبر از فاجعهای بشری میدهد که پژواکش اگر از فاجعههای بزرگ بشری بیشتر نباشد، کمتر نیست. واقعاً چه بلایی بر سر انسان امروز آمده که بچهدار نشدن برایش به یک ارزش بدل شده است؟ نبود سرمایه و امنیت اقتصادی؟ آیا این بهترین بهانه برای خیلیها نیست که از خودشان سلب مسئولیت کرده و نخواهند پدر باشند یا مادر باشند؟ تقریباً فرهاد هیچ استدلال قابلپذیرشی در فیلم ندارد که بچه نخواهد. او به دنبال آرامش است اما نهتنها نقش خودش را در به دنیا آمدن یک بچه انکار میکند، که با لحنی طلبکارانه پری را مقصر میداند.
رفتار پری که سنجیدهتر از فرهاد به نظر میرسد، سرانجام او را به مرز تصمیمگیری جدی میرساند. فرهاد مثل هر مرد دیگری نمیداند ظرفیتهای یک زن چهقدر است. او اصرار میکند و پری با مشتهایی که به شکم خودش میکوبد، در واقع به ماجرا خاتمه داده و بچهاش را حفظ میکند. در پایان این فرهاد است که بازی را واگذار کرده است. هم پری کار تازهای پیدا کرده و هم اینکه نزدیک خانوادهاش زندگی میکند و پیشنهاد میکند که پسرش را همراه ببرد. اما با نجابت هرچه تمامتر قیافهی یک فاتح به خود نمیگیرد. نمای پایانی اما به ما میگوید که ظاهراً مردان حتی بازندههای خوبی هم نیستند. بیچاره فرهاد!
‘
2 نظر
ناشناس
فیلم ضعیف و کسالت آور
رزا
بعنوان یک تماشگر مطلق تضاد دو برداشت را به نمایش گذاشت و به نوعی نشان داد که هنوز این ملت احساساتی به مسله نگاه میکنن و منطق و عقل بازهم تنها میماند و بس