این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتوگو با نرگس آبیار درباره فیلم «نفس»
آرزوهایی که جنگطلبی به بادشان داد
رضا نامجو| نرگس آبیار که در سال گذشته با ساخت فیلم «شیار ۱۴۳» توجه بسیاری از مخاطبان و سینماگران کشورمان را به سمت خود جلب کرد، در جشنواره سیوچهارم فجر با فیلم «نفس» در بخش سودای سیمرغ حضور دارد. این فیلم نیز بر مدار سینمای داستانگو و البته با تکیه بر سوژهای بکر و دستنخورده ساخته شده است. «نفس» داستانی کمتر دیده شده در سینمای ایران را به تصویر میکشد؛ داستانی درباره آدمهایی که تکتک ما میتوانیم یکی از آنها باشیم! آخرین فیلم آبیار، روایتی است از زندگی ۴ کودک با نامهای «بهار»، «نادر»، «کمال» و «مریم»؛ کودکانی که به همراه پدرشان «غفور» و مادربزرگ خود در دهه ۵۰ خورشیدی نفس میکشند! دنیای این کودکان دنیایی است پر از رویاهای زیبای کودکانه که قرار است رنگ حقیقت به خود بگیرد اما… با آبیار درباره «نفس» گفتوگو کردهایم.
«نفس» برداشتی است از رمانی که شما پیش از این به رشته تحریر درآورده بودید. سوال اینجاست که وقتی بنا شد آن رمان به صورت فیلمنامه دربیاید تا چه حد متن را تغییر دادید؟ از سوی دیگر چرا بازیگر نقش اول تا این حد در طول فیلم تکگویی میکند؟
ما در رمان راوی اول شخص داشتیم که در فیلم نریشن میگوید. در کل کتابی که من نوشته بودم، راوی داستان همان دختربچه بود. فکرش را بکنید که وقتی بنا شد آن رمان به فیلمنامه تبدیل شود روایتهای موجود کم شد و تا حد امکان سعی کردیم از ایجاز استفاده کنیم. با این وجود نگاه آن دختربچه و زبان شیرینی که داشت دستنخورده باقی ماند. اساسا شیرینی که در زبان دختربچه بود حفظ شد تا در فیلم «نفس» به صورت نریشن مورد استفاده قرار بگیرد.
با این وجود، عدهای معتقدند میشد بخشی از این روایتها را به صورت دیگری که مراد آنها استفاده غیرمستقیم از تکگوییهای دختر قصه است، اجرا کرد.
اینکه ما عادت کنیم فقط تصویر ببینیم، به گمان من لزوما ایده مناسبی نیست. اصلا بنا نیست همه فیلمها فقط با تصویر ساخته شود. تصویر میتواند با استفاده از نریشن که به نوعی ادبیاتی را در دل خود دارد بهترین لحظات را خلق کند، چنانکه در بسیاری از فیلمهای تاریخ سینما از نریشن استفاده شد؛ بهعنوان مثال فیلم محکوم به مرگی گریخته است (یا باد هر کجا که بخواهد میوزد) فیلم بسیار شناختهشدهای در تاریخ سینماست که از ابتدا تا انتها نریشن دارد. بنابراین به گمان من این میتواند بهعنوان یک پیشنهاد مطرح شود که بیننده ایرانی هم به فیلمهای دارای نریشن عادت کند. این اتفاق میتواند ادبیات و سینما را با هم آشتی دهد.
حرف شما درست است، اما فیلم بیش از ۲ ساعت طول کشید و خب این موضوع باعث شد عدهای با توجه به فشردگی نمایش فیلمها در جشنواره خسته به نظر برسند. آیا نمیشد به نحو دیگری کار را ارایه داد؟
از نظر من اینکه تماشاگر ما عادت کرده فیلم ۹۰ دقیقهای ببیند واقعا اتفاق خوبی نیست. به همین دلیل هم هست که قاطبه فیلمهایی که ساخته میشود، آپارتمانی است، بسیاری از آنها یک یا دو روز زندگی شخصیتهای داستان را بازگو میکنند. سینما درحال تبدیل شدن به نوعی سینمای مینیمال است. بنابراین از شاهکارهای سینما همچون «روزی روزگاری در آمریکا» و «افسانه ۱۹۰۰» خبری نیست چون ساختن این فیلمها مجال میخواهد. وقتی شما میخواهید تاریخی از یک مملکت را در یک فیلم سینمایی بیان کنید، احتیاج به زمان دارید. ما نمیتوانیم به سرعت کار کنیم، آن هم تنها به این دلیل که بیننده خسته نشود و فیلم را در ۹۰ دقیقه ببندیم و تندتند روایت کنیم؛ در چنین شرایطی بیان الکن باقی خواهد ماند.
از نظر شما راه چاره چیست؟
به گمان من فیلمسازها باید بیننده را تا حدودی به کارهای دیگر و بیش از ۹۰ دقیقه در سینما عادت دهند. یکی از مشکلات اساسی سینمای ما وجه اقتصادی موجود در کار است. همین مسأله فیلمسازان را وادار میکند که حتما در عرض ۹۰ دقیقه فیلمشان را بسازند و تمام شود. بنابراین فیلمهای خیلی سطحی و اتفاقات پیش پا افتاده آن چیزی است که بهعنوان محصول کار با آنها مواجه میشویم.
تاکید فیلمسازان به ۹۰ دقیقهای بودن فیلمها به این خاطر است که میخواهند یک یا دو سانس اضافه فیلمشان را نمایش دهند و از همین رهگذر درآمد بیشتری داشته باشند. این مسأله ممکن است اگر ادامهدار شود به سینمای ما لطمه بزند. اگر بناست فیلمی مثل محمد(ص) را بسازیم که قرار است تاریخ زندگی پیامبر اسلام را روایت کند باید فرصت داشته باشیم. نمیشود چنین کاری را در ۹۰ دقیقه به سامان رساند. به همین خاطر هم هست که من معتقدم چنین تلقیهایی باید اصلاح شود.
برخی از منتقدان معتقد بودند بخشی از فیلم را میتوان حذف کرد بدون آنکه به پیکره اصلی آسیبی وارد شود. شما با این نظر موافقید؟
به نوعی بله چون اساسا فیلم «نفس» به نحوی ساخته شده که اگر هر بخشی را برداریم آسیب خاصی به فیلم نمیخورد. دلیلش هم آن است که نفس فیلم زندگی است. فیلم روایت ذهن یک بچه از جهان اطراف است. او دارد به صورت بیشیلهپیله زندگی را روایت میکند، بدون آنکه از گرهافکنیهای رایج در همه فیلمنامهها که ممکن است توسط منتقدان تجویز شود، خبری باشد. «سینما پارادیزو» دقیقا فیلمی است که همین ویژگیها را دارد. یعنی اگر بخشی از فیلم را حذف کنید آسیبی به پیکره اصلی ماجرا وارد نمیشود، چون دارد روایتی از کودکی و نوجوانی ارایه میدهد.
نگاه خود شما به نفس چیست؟ آخرین فیلم سینمایی نرگس آبیار چه چیزی را میخواهد نشان دهد؟
فیلم من ۳سال از بحرانیترین لحظات کشور ما مثل انقلاب و جنگ را از نگاه یک کودک نشان میدهد. از نظر من ویژگی خاص این فیلم کودکانگی و معصومیت او و نگرشش به جهان است. او در بخشی از فیلم دارد کتابی درباره دزدیهایی که در سالهای قبل از انقلاب میشد و دختران را به روسپیخانهها میبردند، میخواند اما برداشتش خیلی معصومانه است. او نمیداند خانم رئیس کیست و حتی او را خانمِ رئیس خطاب میکند. وقتی به شخصیت کتاب داستانش گیلاس میدهند، میگوید گیلاسهایی که من میشناسم له میشوند، نمیشکنند. تلقی او از کلمه دورو، دوزندگی و … که ممکن است خاطرات و نوستالژی همه ما در دوران کودکی ما باشد و به نوعی کودکی معصوم، دستنخورده و بکر همان چیزی است که «نفس» میخواهد نشانش دهد. این فیلم میخواهد تمام تخیلها و آرزوهایی را که قدرتطلبی و جنگطلبی همه آنها را نابود میکند، نشان دهد. رسالت «نفس» همین است.