این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم سیانور ساخته بهروز شعیبی
در جازدن
نیره رحمانی / مد و مه
نمی دانم چه حکمتی ست وقتی زیاد از فیلمی تعریف می کنند تماشای آن اغلب آب پاکی را می ریزد روی دست آدم. شاید بخشی از این ماجرا به خاطر بالا رفتن انتظار آدم و برآورده نشدن آن باشد. اما در مورد سیانور با توجه به آنچه از فیلمساز در سینما و تلویزیون دیده بودم آنقدر انتظارات عجیب و غریب نداشتم. واقعا اینطور نبوده که با انتظار خیلی بالایی پای آن بنیشنم. مخصوصا که فیلم به دوره ای از تاریخ معاصر می پردازد که همواره برایم نوستالژیک و خاطره برانگیز بوده، حالا به این ماجرا زمینه واقعی داستان، چریک بازی های دهه پنجاه و … را نیز اضافه کنید. در چنین مجموعه ای یک فیلم متوسط هم می تواند آدم را جذب خود کند فقط کافی ست سازنده اش در سروشکل دادن به دهه پنجاه کمی هنر و دقت به خرج داده باشد.
اصلی ترین مشکل فیلم همین مسئله است، یعنی فضای آن روزگار درنیامده حالا هر چه در آن بگنجانی باز هم نمی تواند تاثیر زیادی بر روی منِ تماشاگر بگذارد. هر چند که به نظر امکانات خوبی هم در اختیار فیلمساز بوده. فیلمساز باید حسی از زندگی حتی به قاعده فضای خاص فیلم خود، تدارک می دید که آدم باور کند این شخصیت ها پوست و خون دارند، پرداخته شده اند و ملموسند.
فیلمساز بن ساخت یک فیبم سیاسی و یا یک فیمی عاشقانه مردد مانده و حاصل کارش نه این شده و نه آن.بحث قربانی شدن عشق در دل مبارزات سیاسی به خصوص وقتی یا مرام و مسلک های التقاطی در میان باشد موضوع تازه ای نیست اما همچنان جذابیت خود را حفظ کرده فقط کافی ست فیلمنامه ای داشته باشی که از یک بافت دراماتیزه قوی برخوردار باشد که در سیانور وجود ندارد.
از این گذشته گویی فیلم حرکت نمی کند جلو نمی رود، و مدام در حال درجا زدن است. این درجازدن می تواند هم خاص حرکت بیرونی فیلم باشد و هم حرکت درونی آن و به همین خاطر. سیانورفیلمی خسته کننده است که من دوستش ندارم نمی دانم شاید بعضی خوششان آمده باشد.
****
گفتوگو با بهروز شعیبی در مورد سیانور
مهمترین مسوولیتم داشتن صداقت بود
خروجی مورخین فعلی در جامعه دستوری و محدود است
بیتا موسوی
«سیانور» عنوان دومین فیلم بلند سینمایی بهروز شعیبی، کارگردان و بازیگر جوان سینمای ایران است؛ فیلمی که در ژانر سیاسی با تم عاشقانه ساخته شده است. قصه «سیانور» در اواسط دهه ۵٠ میگذرد و درباره موسسین سازمان مجاهدین خلق است. در سینمای ایران آثار انگشتشماری در ژانر سیاسی ساخته شده که در میان آنها نیز اثر موفق کمتر دیده میشود. اما بهروز شعیبی در دومین تجربه کارگردانی خود سراغ این ژانر رفته و توانسته موفق عمل کند. از این رو «سیانور» یکی از آثار شاخص این دوره از جشنواره فجر به شمار میرود که در کنار پرداخت دقیق به آن مقطع تاریخی توانسته از حضور بازیگران حرفهای سینمای ایران در قالب شخصیتهای واقعی این جریان سیاسی در دهه ۵٠ بهره ببرد. یکی دیگر از ویژگیهای این فیلم طراحی صحنه و گریم «سیانور» است که فضای واقعی از آن مقطع تاریخی به مخاطب منتقل میکند. تصویری که کمتر در سینمای ایران دیده شده است. از این رو با بهروز شعیبی درباره تجربه کارگردانی «سیانور» گفتوگو کردیم.
***
فیلم اول شما «دهلیز» یکی از پدیدههای جشنواره فجر در زمان خود معرفی شد و اتفاقا مورد توجه داوران و منتقدان قرار گرفت. پس از آن سراغ ساخت سریال موفق «پرده نشین» رفتید که اتفاقا محبوب مردم و منتقدان شد. اما برای فیلم دومتان سراغ ساخت یک فیلم در ژانر سیاسی رفتید. این ژانر در سینمای ایران بسیار مهجور است و اتفاقا کمتر اثر موفقی هم در این حوزه داریم. چطور شد که به سراغ ساخت «سیانور» رفتید، فیلمی که قطعا به لحاظ تولیدی کار سختی به شمار میرود. چرا فکر کردید در دهه چهارم انقلاب زمان ساخت چنین فیلمی است.
بهروز شعیبی: من متولد یک سال بعد از انقلاب هستم. به همین دلیل تعریف من از فضا و اتفاقات سیاسی آن مقطع، تعریفی است که در بعد از انقلاب دیده یا شنیدهام. پس نمیتوانم بگویم که من با یک جهانبینی متفاوتی از دیدن قبل یا بعد از انقلاب به دنیا نگاه میکنم.
بیشتر از اینکه بگویم در دهه سوم یا چهارم انقلاب فیلم میسازم باید بگویم در دهه چهارم یا سوم زندگی خودم دارم فیلم میسازم. در کارهای قبلی که در حوزه سینما یا تلویزیون ساختم، نگاهم یک شکل دیگری بود و بیشتر به روابط روزمره خودم به آدمها و جامعه برمیگشت. اما در این زمان فکر میکنم که باید کمی قدمهایم را بزرگتر بردارم. البته این قدم بزرگ بیشتر از اینکه به فیلمهای بزرگ و پروداکشن عظیم برگردد به موضوعاتی مربوط میشود که خودم هم درباره آن اطلاعی ندارم. به مسائلی که در جامعه امروز مغفول واقع شده یا اینکه حتی درباره آن صحبت نمیشود.
متاسفانه آن چیزی که خروجی مورخین فعلی در جامعه است، دستوری و محدود است که بعضا برخی از آنها که در تلویزیون صحبت میکنند، با صداقت با مردم روبهرو نمیشوند. ولی اساس ما در «سیانور» بر صداقت بود. دهه ۵٠ بهشدت به لحاظ تاریخی مقطع مهمی است، ما نیازی به سانسور آنها نداریم. همان واقعیت را اگر نشان دهیم مردم هم اعتماد و ارتباط بیشتری با انقلاب و پیرامون آن پیدا میکنند.
من همیشه دوست داشتم قصهای درباره تاریخ معاصر بسازم. بر همین اساس آقای رضوی، تهیهکننده فیلم پیشنهاد قصه «سیانور» را داد. من میدانستم آقای مسعود احمدیان، نویسنده فیلمنامه مدتها روی این قصه تحقیق کرده و چندین سال هم به تهیهکنندههای مختلف آن را ارایه کرده است ولی نتوانسته بودند راجع به آن تصمیم بگیرند. وقتی فیلمنامه را خواندم از احمدیان و رضوی درخواست کردم فرصتی به من بدهند تا تاریخ آن مقطع را بهتر بشناسم. کم کم مطالعاتم را در این زمینه بیشتر کردم. وقتی تاریخ دهه ۵٠ را خواندم حس کردم چقدر مقطع جذابی برای ساخت یک فیلم سینمایی است و مهمترین ویژگی آن زمان، اتفاقات دراماتیکی است که بین آدمها شکل میگیرد. در آن دهه چون سرعت تعدد افکار و عقاید زیاد بود، جوانها دچار چندگانگی شده و این موضوع باعث میشود که آنها در سن بحران جوانی دست به انتخابهای مختلف بزنند. این انتخابها واکنشهای غیرقابل پیشبینی از آنها به وجود میآورد که در دهه ۵٠ جوانها و قصههای بین آنها را جذاب کرده است. چه کسانی که فضای سیاسی و چه کسانی که فضای فرهنگی را تجربه میکردند.
ما در همان مقطع شخصیت سیاسی داشتیم که مخاطب امروزی از آنها شناخت بیشتری دارد یا منابع مختلفی درباره آنها حتی برای تحقیق وجود دارد. چرا از بین همه آن افراد به مجید شریف واقفی رسیدید. شخصیتی که البته بسیار نقش تاثیرگذاری در روند سیاسی آن زمان داشته است اما مخاطب درباره آن کمتر شنیده است. آیا این موضوع کار شما را سختتر نمیکرد.
بستر قصه مسعود احمدیان درباره این موضوع بود. به همین دلیل برای من دریچهای را در ارتباط با این شخصیتها باز میکرد. من بعد از خواندن این قصه و تحقیقی که درباره آن دوران میکردم به این نتیجه رسیدیم که فیلمهای مختلفی میتوان درباره آن مقطع و آدمهای دیگری ساخت. در حال حاضر آدمهایی که میتوان درباره آنها فیلم ساخت یا در ارتباط با آنها تحقیق کرد خیلی بیشتر از محدوده زمان «سیانور» است. خوشبختانه در این مسیر من با شخصیتهایی روبهرو شدم که درباره آنها کتاب خواندم یا با خودشان مواجه شدم که اتفاقا مدام برای من فضای آن زمان را جذابتر میکرد. فکر میکنم مهمترین دلیل این موضوع تحقیقی است که احمدیان درباره این شخصیتهای خاص کرده است.
اما به نظر میرسد که شما خیلی خودتان را محدود به تصویر و نمایش زندگی مجید شریف واقفی در فیلم نکردید.
ما یکسری شخصیتهای واقعی داشتیم و در کنار آنها یک سری شخصیتهایی را داشتیم که در جریان بازنویسی آنها را حذف کردیم چون در محور درامی که در حال شکل گرفتن بود، خیلی مرتبط نبودند یا خیلی قصه ما را گسترده کرده و از اندازه یک فیلم سینمایی آن را خارج میکردند. شخصیتهای دیگری هم بودند که با استفاده از آنها ممکن بود لحظات دراماتیک شکل نگیرد. به همین دلیل ما مجبور بودیم آن شخصیتها را با تغییر اسم و با حفظ برخی خصوصیاتشان در قصه نگه داریم. نمونه شخصیت هما با بازی هانیه توسلی در آن مقطع تاریخی خیلی دیده میشود. ولی میخواستیم شخصیت ما در این قصه مسیری را طی کند که مخاطب از طریق آن بتواند بقیه فضای قصه را دنبال کند. یا شخصیت بهمنش با بازی مهدی هاشمی قطعا در آن مقطع مابهازای بیرونی داشته است، اما ما نمیخواستیم محدود به یک نفر باشند. یا همین طور شخصیتی که آتیلا پسیانی بازی کرد. در کل میخواستیم از همه این شخصیتها بر اساس نیاز قصه استفاده کنیم.
استفاده از شخصیتهای مستند و واقعی در قصه آیا باعث نمیشد شما محدود شوید. چرا که باید بر اساس مستندات عمل میکردید.
این راهی است که ما در این نوع سینما تازه شروع کردیم. در سینمای امریکا، اروپا و حتی کشوری مثل ژاپن وقتی درباره شخصیتی واقعی یا یک مقطع تاریخی فیلم میسازند، از گرهها و فضاهای دراماتیک استفاده میکنند تا این قصه دیدنی شود. بارها قصه درباره هیتلر یا چگوارا ساخته شده است. یا حتی درباره رییسجمهور امریکا. قطعا در چنین قصههایی باید چاشنیهای دراماتیکی را به آن اضافه کنند تا قصه برای مخاطب جذاب شود. یا نقاطی را در چنین فیلمهایی باید پررنگ کنند که به زعم نویسنده یا فیلمساز برای مخاطب عام جذاب باشد. این خصوصیات این نوع سینما است.
وفاداری فیلمساز به واقعیت تاریخی قصه، مسوولیت شما را بیشتر میکند.
مهمترین مسوولیت من به عنوان فیلمساز در این فیلم، داشتن صداقت بود. اینکه به مخاطب دروغ نگویم و شعار ندهیم. این واقعه تاریخی و شخصیتها به تنهایی جذاب بودند اما باید لحظات و جزییاتی را به قصه اضافه میکردیم.
وقتی که فیلمساز سراغ یک قصه عاشقانه بر بستر سیاست میرود، یک خطر مهمی وجود دارد که ممکن است بر اساس نوع درام وسلیقه فیلمساز هر کدام از این وزنهها سنگینتر شود. شما چه تمهیداتی اندیشیدید که این دو وزنه بر دیگری اولویت نداشته باشد.
مهمترین مساله در این قصه برای من روابط آدمها بود و غیر قابل پیش بینی بودن تصمیماتی که آنها در طول این مسیر میگیرند. ما در «سیانور» یکسری روابط سازمانی و فرمایشی را نشان میدهیم، که حتی روی رابطه زناشویی هم تاثیر میگذارد. این جزو مسائل جذابی است که میتواند در قصه مطرح شود. ما از چند زاویه روابط آدمها را در قصه بررسی کردیم. روابط آدمهایی که هممسلک و همپیمان هستند و اختلافی که به لحاظ عقیدتی با هم پیدا میکنند. رفاقتهایی که به اجبار به دشمنی تبدیل میشوند. که مثال این روابط رویارویی مجید شریف واقفی با وحید افراخته یا دیدار مرتضی صمدی با وحید افراخته. بخشی هم روابط عاطفی بین آدمهاست. شخصیتهایی که روابط عاشقانه آنها به دلیل وابستگی به سازمان دچار اختلال میشود. در فیلمنامه اولیه که آقای احمیدان نوشته بودند، روابط عاشقانه خیلی کمرنگتر بود. اما اگر این وجه پررنگ نمیشد جذابیت ساخت فیلم برایم کمتر میشد. در اصل این فضای عاشقانه ما در قصه ترسیم کردیم. از طرفی عشق هما و امیر و عشق مجید شریف واقفی و لیلا زمردیان که البته تفاسیر مختلفی درباره زندگی لیلا و مجید وجود دارد.
متاسفانه نگاه تک بعدی تلویزیونی به آثاری از این دست باعث شده که بهشدت این آثار مخاطبگریز شوند. چرا که شخصیتها کاملا در آثار تلویزیونی سیاسی سیاه و سفید هستند. اما شما این شخصیتها را بیشتر خاکستری دیدید. این وجه تمایز این اثر سینما و با آثار تلویزیونی است.
اعتماد
1 Comment
احمد کمالی
فیلم سینمایی سیا نور ! مجا هدین خلق و پیکا ریها یا کودتا ی درون سا زما نی اپور تونیستها ی چپ! سوژه ای از دهه ها ی ۴۰ و ۵۰ یعنی چهل سا ل پیشتر که فقط کهنه سربازان سیاسی بخا طر دارند وآنهم با کند شدن ذهن و فرار بودن موارد متعد د در این اتفا ق نادر بسختی مو ضا عات چیند مان شده در فیلم بهم پیو ست میخورند. که اگر نبود با زیها ی در حد متوسط وخوب بازیگران جذاب مرد وزیبایی زنان بازیگر دنبال کردن دا ستان فیلم در چشم تما شا چی سینما رو با مشکل روبرو میشد واقبالی برای سازنده فیلم در فروش بیشتر ندا شت. زیر سا خت فیلم که مبتنی بر بیطرفی و دوری جستن از سه جناح در گیر ۱- مجا هدین مسلمان ! بنیان گذاران سازمان ۲- تازه مارکسیستها ی عجول و فرصت طلب_ پیکا ریها ۳ -حوزه ایها ی پدر سالار. سازنده فیلم بخوبی توا نست تا انتها اسقلا ل کا ری خودرا حفظ کند و بهیچ یک از جنا حها با ج ندهد و تما شا چی را نیز روانه باز یا بی این وقا یع تاریخی نما ید . این تنها کاری بود که مرد جوان کا رگردان بهروز شعیبی توا نسته بود با شها مت انجام دهد . یعنی پیش بردن کار خود بدون آلوده شدن به زور حا کم در تصویر روایت . از این جهت اگر تما شا چی فهیم ودانا باشد تفا وت اینگونه کارها را با کا سه لیسان درک میکند وفقط بخا طر این نکته واین قوت ضعفها ی ریز ودرشت یک کار گردان جوان را نا دیده میگیرد واو را تشویق میکند که بازهم اینگونه بساز ! هر آنچه هست بازگو کن ما خود ( تما شا چی ) قدرت تفکیک مسا ئل را داریم . دیدن این فیلم را به دو ستان تو صیه میکنم . احمد کمالی آبان ماه ۹۵