این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
سینمانیمکت (محمد رحمانیان)
پرده برداری
پوریا ذوالفقاری
هر بار یک چهرهی شناختهشدهی تئاتری به سینما میآید همه منتظرند ببینند آیا مثل حمید سمندریان تکفیلمی شده و به تئاتر بازمیگردد یا مثل علی رفیعی گام بعدی را هم برمیدارد. آخرین نمونهی این جریان در جشنوارهی سیام حمید امجد بود که آزمایشگاهاش مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و شباهتی هم به نمایشهای او نداشت. ولی حساب محمد رحمانیان از همهی اینها جداست. دربارهی سینمانیمکت هر نظری داشته باشیم، نمیتوانیم انکار کنیم که این فیلم کاملاً در ادامهی مسیر نمایشهاییست که او در سالهای اخیر روی صحنه برده است. کولاژی از موقعیتهای گاه متفاوت و گاه مشابه بدون هیچ سیر و روندی. اتکا به تیپسازی بازیگران که در تابلوهای چند دقیقهای نمایشی میتوانند از تماشاگر بازخورد بگیرند و بر این اساس در طول اجرا خود را رتوش کنند و کمکم رونق و گرمایی به نمایش بدهند ولی در سینما همین امکان را هم ندارند.
سالهاست که در ساختهها و اجراهای رحمانیان خبری از بازی نیست. در سریالهای نیمکت و توی گوش سالمم زمزمه کن هم در هر قسمت دو بازیگر اصلی تیپی خلق میکردند و بر آن اساس داستانکی را پیش میبردند. همهی اینها در سینمانیمکت هم هست. به مدل بازی و شیوهی سخن گفتن غلام قهوهچی دقت کنید. مبتنیست بر کلیشهای تصوری که از لمپنها و قهوهچیها داریم. به علی عمرانی بنگریم؛ بازی او در سکانسهایی که مشغول اجرای نمایش (فیلم) برای جمعیت است و پشت سر هم تیپ عوض میکند (مثل قسمت اجرای دوازده مرد خشمگین) هیچ تفاوتی با بازی خودش در نقش یک عشق سینما ندارد. شیوهی دیالوگ گفتن یلخی و لمپنی مهتاب نصیرپور پیش از این در نمایشهای همین کارگردان تجربه شده و احتمالاً به نظر کارگردان جواب داده است. تبولرز هومن برقنورد را به یاد آورید که اگزجرهترین شکل ممکن است و قطعاً اگر روی صحنه اجرا میشد، در ترکیب با شیرینی خود بازیگر، تماشاگر را میخنداند. به دیالوگها دقت کنید. اشکان خطیبی میگوید در سرما سیم ساز درمیرود. علی عمرانی جواب میدهد: «حکایت عروسهست. بلد نی برقصه، میگه زمین کجه.» عمرانی در سایر بخشهای فیلم به این شکل حرف نمیزند.
هیچ خبری از انسجام نیست. کولاژی از موقعیتهاست که میتوان ده تای دیگر به آنها افزود یا همین تعداد از آنها کاست بی آنکه اتفاقی بیفتد. دقیقاً مثل نمایشهای رحمانیان که هرگز در آنها کلیتی شکل نمیگیرد. یک سری موقعیت است. یک سری مونولوگ. مثل معرفی مهتاب نصیرپور در این فیلم؛ علی عمرانی روی تخت بیمارستان دراز کشیده و نصیرپور رو به دوربین و پشت به او مونولوگی دربارهی خود و گذشتهاش میگوید. شاید کسانی بگویند این تیپسازیها و این شیوهی معرفی شخصیت ریشه در تئاتر دارد. ولی سال هاست دوران اینها در تئاتر هم گذشته است. اگر این کارها به دل نمینشیند، اگر غلط است، در تئاتر هم غلط است. رحمانیان مثل رماننویسی است که دارد به جای نوشتن رمان، مجموعهی یادداشتهای کوتاه فیسبوکی یا اینستاگرامیاش را منتشر میکند. قطعاً این نوشتههای کوتاه مخاطبان بیشتری را جذب خواهد کرد. نسل بیحوصلهای که دوست دارد به جای دقیق شدن پرسه بزند و از موضوعی به موضوع دیگر برود و عمیق نشود، برای این استاتوسنامهها سر و دست خواهد شکست. اما آنها که رمان خواندهاند، کلاه سرشان نمیرود و تلختر اینکه مهمترین مانع برای نپذیرفتن این استاتوسها به جای رمان روحیهایست که مطالعهی آثار قدیمیتر همین نویسنده در شکلگیریاش نقش داشته است.
رحمانیان کار خوبی کرد که پیش از جشنواره گفت «اگر همهی دنیا بگویند فیلمم بد است، خودم میدانم که خوب است.» چون قطعاً در همهی دنیا هیچ سینماشناس و تئاتردیده و نمایشنامهخواندهای پیدا نمیشود که بگوید این فیلم خوب است. حتی کسانی که نمایشهای اخیر رحمانیان را خوب میدانند و پس از پایانش به جای مفصل نوشتن از آنها در صفحههای شخصیشان عکسی از اجرا میگذارند و نهایتاً یک کلمه مینویسند: WOW! رحمانیان در دههی نود کارگردان محبوب آدمهای این تبار است و در سینمانیمکت حتی از پس جذب اینها هم برنمیآید. این یعنی پردهبرداری از شکستی که سالهاست خودمان را به ندیدنش زدهایم. برای نگارنده این مهمترین و تلخترین نتیجهی تماشای سینمانیمکت است.
*****
نقد فیلم سینما نیمکت ساخته محمد رحمانیان
آویزان در خلأ
محسن جعفریراد
در تکتک پلانهای فیلم عدم شناخت کافی نویسنده و کارگردان از ابزار و مدیوم سینما قابلمشاهده است و روایت در یکسوم ابتدایی عملاً تمام میشود و در واقع به بنبست میرسد؛ قهرمان داستان که یک عشق سینما و صاحب ویدئوکلوب است، به زندان . یک دوبلور در زندان به او پیشنهاد یافتن گنجی میدهد که طبق علاقهمندیهای قهرمان، انباری از فیلمهای ویدئویی است. با یافتن آن گنجینه، او با گردآوری دوستانش فیلمهای معروف را برای مردم بازسازی میکند و به نوعی معرکه میگیرد. مشکل اینجاست که همهی شخصیتها حتی نه در حد تیپهای تکبعدی که صرفاً در حد یک کاریکاتور نصفهونیمه طراحی شدهاند و کارگردان آنقدر هوشمندی به خرج نداده که از لحاظ اجرا به این روایت تکبعدی تشخص ساختاری ببخشد.
نکتهای که باعث میشود این وجه کاریکاتوری شخصیتها و پیرو آن تعریف داستان بیشتر تشدید شود، بازیهای مکانیکی و مصنوعی بازیگران است. با اینکه بازیگران فیلم همگی تئاتری هستد، کمترین باورپذیری ممکن را ارائه میکنند. بهخصوص قهرمان داستان با بازی علی عمرانی که به نمایشیترین شکل ممکن نقش بازی کرده یا اشکان خطیبی که معلوم نیست زیر آن گریم سنگین و لاغرکردن جسم و جانش چه ضرورت و کارکردی نهفته است. سینمانیمکت نمونهای قابلتأمل و هشداردهنده برای کارگردانانی است که به جای «سینمای تجربی» به «تجربهی سینما» به هر قیمت و هر شکل فکر میکنند و عملاً راه را بیهوده طی میکنند، چرا که درکی از روح زمانهی خودشان ندارند. راهاندازی گروه هنر و تجربه اگر به قیمت ایجاد حاشیهی امن برای فیلمها و فیلمسازانی از این قبیل بینجامد و تشویقی برای ساخته شدن هر اثری با هر کیفیتی و هر میزان جاذبهای باشد، ضرری هنگفت نصیب سینمای ایران خواهد کرد که از منفعتش بیشتر خواهد بود.
از لحاظ ساختاری میشود هر حرکت دیگری برای دوربین پیشنهاد داد و از حجم خیلی از صحنهها کم کرد، بدون آنکه به منطق فانتزی مورد نظر کارگردان لطمهای وارد شود و از همه مهمتر ریتم فیلم در میانههای آن عملاً آن را به یک نمایش رادیویی تبدیل میکند. اینجاست که مهمترین آفت یک فیلم اولی آشکار میشود که میتوان به خیلی از فیلمهای اول چند سال اخیر تعمیم داد؛ ساختاری مبتنی بر یک دورهمی خودمانی و «سینمای محفلی» بدون اندیشیدن به تأثیر دکوپاژ و میزانسن و مجموعهی فرم بصری در پیشبرد درام با شیفتگی بیش از حد از پتانسیل ایدهی مرکزی و فقدان نقشهی هدفمند برای بسط و گسترش آن. طبیعیست که حضور این گونه فیلمها دربخش «هنر و تجربه» از اعتبار این نام و شمایل آن کم خواهد کرد اما از سوی دیگر بستر مناسبی نیز فراهم شده که عیار چنین فیلمی در معرض قضاوت قرار گذاشته شود.
*****
نقد فیلم سینما نیمکت ساخته محمد رحمانیان
خاطره بازی با مخاطب خاص
حامد یامین پور / فردا
فیلم ساختار متوسط و قابل قبولی دارد. فیلمساز ادعا های عجیبی ندارد و می کوشد تا با عده ای مخاطب خاص خاطره بازی کند و خوش بگذراند.
فیلم فضای اوایل انقلاب را کاریکاتوری نشان می دهد و می کوشد تا مخاطب نسبت به برخی از رفتار ها و مفاهیم مهم در اوایل انقلاب بخنداند و این گونه شروع مناسبی را رقم بزند و تماشاچی را درگیر کند اما این کار خیلی حرکت پیشروانه ای محسوب نمی شود و فیلم های دیگری بودند که به مراتب بهتر از این فیلم دست به این کار زده اند.
ایده فیلم خوب است و فیلمساز می کوشد تا قصه بگوید. او تا میانه های فیلم نیز موفق به این کار می شود اما خیلی زود در موقعیت ها به تکرار می افتد و دیگر حرف جدیدی نمی تواند بزند.
قطعاً این فیلم از بسیاری از آثار حاضر در بخش سودای سیمرغ بهتر و جلوتر است با این حال باید پذیرفت که نیاز به مخاطب خاص دارد مخاطبی که عشق سینماست و فیلم های کلاسیک را دیده است . از این رو که این فیلم بنای مرور خاطرات این افراد محسوب می شود . پس فیلم مخاطب خود را خاص و تا حدودی محدود کرده اما نه آن قدر که به غیر از عشاق سینما نتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند
‘