این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم یک شهروند کاملاً معمولی ساخته مجید برزگر
مسیو وردو
محسن بیگآقا / فیلم
طبق تعریف مدرن از فرد دیوانه یا روانپریش، چنین فردی ذهن متمرکز ندارد و حواسش به جای یک نقطه، به همهجا هست و البته که به هیچیک نیست. فیلم تازهی مجید برزگر دربارهی اینطور آدمهاست که امروزه در جامعهی ما زیاد شدهاند. از این منظر فیلم یک اثر امروزی با نمایش معضلی اجتماعی و عمومی محسوب میشود. فیلم مثل فیلمهای هنر و تجربهای که خود برزگر مورد حمایتشان قرار داده، کند و دیر شروع میشود. اما با حضور دختر جوان سرعت میگیرد و جذاب میشود.
یکی از فصلهای درخشان فیلم، رقص زیبای مرد مسن با عصاست که انعکاسش را در پیانوی زن مسن هنگام نواختن آهنگ «تولدت مبارک» میبینیم. در این فصل او مانند مسیو وردوی چاپلین در کمال خونسردی و آلت قتاله بهدست کارش را تمام میکند و میرود.ژ
فیلم پایان طنزآمیزی دارد. پس از ماجرای سخنرانی افسر پلیس دربارهی نان سنگک به عنوان نماد ایران، بلافاصله تصادف رخ میدهد و پیرمرد صحنه را بیدردسر ترک میکند. این نوع طنز تلخ و وقوع جنایت، حالا در فیلمهای برزگر تبدیل به یک ویژگی و عنصر تکرارشونده میشود.
*****
نقد فیلم یک شهروند کاملاً معمولی ساخته مجید برزگر
خطر لو رفتن داستان
محمدرضا مقدسیان/ سینما
اثر تازه مجید برزگر روایت گر یک مقطع ناتمام از زندگی آقای صفری و تکرارمدام این مقطع در طول شبانه روز با هدف بروز تاشی رقت انگیز برای رسیدن به نقطه امن و آرامش است.مجید برزگر در «یک شهروند کاملا معمولی» باز همسراغ ترسیم ابعاد مختلف زندگی یک شخصیت ایزوله و جداافتاده از اجتماع اطراف رفته و با محور قرار دادن رفتار و سکنات آقای صفری، پیرمرد تنها و کم حرففیلمش، روایت داســتانش را در پیش گرفته است. گویی مجید برزگر به شخصیت های اثرشبا لنز تله نگاه می کند، با تکیه به این قابلیت که می تواند شخصیت را از محیط اطراف جدا کرده و در قامتی ایزوله به نمایش درآورد. شخصیت های آثار برزگر با دنیای اطرافشان غریبه اند و به همین دلیل جدا افتاده از دنیای اطراف هستند و عجیب وغریب به نظر می آیند. مجید برزگر چه در ساخته پیشینش «پرویز» و چه دراثر تازه ترش یعنی «یک شــهروند کاملا معمولی» جنس مناسبات رفتاری و فکری محیط اطرافش را به چالش می کشــد.
درواقع برزگر در این دو اثر تــاش کرده تا ازدریچه نگاه شخصیت های اثرش به قواعد دنیای اطراف نگاه کند و ضمن نمایش تفاوت های فکری و روانی اینشخصیت ها، قطعیت و درستی مطلق نگاه حاکم بر اجتماعاطراف را به چالشبکشد. شخصیت های آثار برزگر ازنوعی برآورده نشدگی خواسته های روانی رنج می برند و همین برآورده نشــدگی و عدم پذیرش آن شــخصیت ها رابه سمت بروز تراژدی سوق می دهد. برزگر اما ازجایی به بعد همراه شخصیت هایش نیست و تنها در مقام ناظر بیرونی عمل می کند. درواقع از زمانی که شخصیت های به ظاهر نامتعارف اما در عمل طبیعی ولی متفاوت با جریان غالب که در تلاش هستند رفتار درست را به شیوه خودشان در پیش بگیرند، دچار سرخوردگی میشوند و به مرحله بروز خشم می رسند، فیلم ساز هم کناری می ایستد و به تراژدی تبدیل شدن روند عدم پذیرش تفاوت ها را نظاره و تصویر می کند.
آقای صفری پیرمرد تنهای داستان فیلم در یک مقطع از زندگی اش باقی مانده و تمام حواسش صرف برگرداندن شرایط به همان نقطه سکون و ادامه زندگی بعد از حل این مسئله است. صفری از مقطع از دست دادن یا جدایی از همسرش دیگر نتوانسته شرایط عادی زندگی را تجربهکند و گویی در یک توقف کامل به سر میبرد. زندگی صفری به مثابه یک برش چندساعته از یکفیلم است کهمدام در حال تکرار است، با این امید که تغییری حاصل شود و ادامه ای بر این روند مترتب شود. پیرمرد تنهای فیلم تا حدی بر خواسته ذهنی نا آگاهانه اش اصرار دارد که حتی دنیایاطراف را به طرزی غریب با خودش همراه می کند. نقطه اوج این همراهی هم سکانس پایانی فیلم است که به طرزی غریب شرایط ادامه مسیر پیشین برای آقای صفری ایجاد می شود. کما این که او پیش از این سکانس هم از هیچ اقدامی برای جلب رضایت سارا، دخترک سرخوش داستان فروگذار نکرده بود. تمام توجه صفری معطوفبه یک نکته در زندگی است و باقی همه بهانه است.
*****
نقد فیلم یک شهروند کاملاً معمولی ساخته مجید برزگر
نیمهشب اتفاق افتاد
رضا حسینی
سومین فیلم کارنامهی مجید برزگر در جایگاهی پایینتر از دو فیلم قبلیاش قرار میگیرد و از نظر کیفی فاصلهاش به گونهای است که میشود بهنوعی حق را به کسانی داد که پایانبندی ناگهانی و غیرمنتظرهیپرویز را نشانهی خوبی ندیده بودند و زیر بار توجیههای کارگردان و ایدههایش برای چنین پایانی نمیرفتند.
یک شهروند کاملاً معمولی فصل افتتاحیهی ناامیدکنندهای دارد، ایدهی کلیاش حتی روی کاغذهم شکستخورده است (البته در سینمای ایران؛ و همان طور که نمونهی دیگرش را در فیلم نیمهشب اتفاق افتاد به کارگردانی تینا پاکروان دیدیم) و پایانبندیاش واقعاً بیتناسب و تحمیلی است؛ پایانی که هم تحول ناگهانی شخصیت اصلی را در خود دارد و هم تصادف «تقدیرگونه»اش بهشدت از نگاه سفارشی سرمایهگذاران فیلم خبر میدهد.
آقای صفری در پایان داستان درست مثل شخصیت اصلی پرویز، ناگهان مرتکب قتل میشود. اما تفاوت اینجاست که اگر شخصیت پرویز بهتدریج و با محرکهای درست و در یک سیر منطقی دچار دگردیسی میشود و ارتکاب قتل از سوی او و حتی تسویه حساب با پدرش (و همسر جوان او) برای تماشاگر دور از انتظار نیست، در اینجا تحول یکشبهی آقای صفری برای قتل پیرزن همسایه که دورادور هوای او را دارد – آن هم در شبی که شام را با او صرف میکند و برایش پیانو میزند – پذیرفتنی نیست؛ بهخصوص که انگیزهی این جنایت قابلقبول نیست. مگر اینکه آقای صفری را آدم عقبمانده یا کاملاً وابستهای در نظر بگیریم که بر اساس دادههای فیلم و آنچه از زندگیاش میبینیم، نمیتوان به چنین نتیجهای رسید. به عبارت دیگر، محرکهای تعبیهشده در ساختار فیلمنامه برای رسیدن به چنین نقطهای درست و کافی نیستند. بهعلاوه، موقعیت اصلی پیرمرد داستان (دل باختن به دختری که چهرهای شبیه به عشق سالهای دور او دارد) اصلاً برای تماشاگر جا نمیافتد و پذیرفته نمیشود. در این شرایط است که نگاه مرد در آینه پس از اولین مواجهه با دختر، گوش دادن مکرر به صدای ضبطشدهی دختر در تلفن، بیخوابی و بیتابی، رنگ کردن موها، زلزدنهای پیوسته و… نهتنها باورپذیر از کار درنمیآیند و داستان و موقعیت خاص این «شهروند کاملاً معمولی» را پیش نمیبرند، بلکه رقتانگیز جلوه میکنند. از این رو، اتکا به نمایش عکسهای ازدواج صفری با زنی که چهرهاش از میان عکسها درآمده است، هم واقعاً کممایهتر و بیبنیانتر از آن است که پیرمرد داستان را به عنوان یک بیمار روانی مطرح کند.
اما در یک شهروند کاملاً معمولی یک ایدهی درخشان وجود دارد که بهواسطهی این داستان و شخصیتها، تقریباً از دست رفته و فرصت کافی برای جلوهگری نیافته است؛ اینکه عشق زندگی یک مرد که در سالهای جوانی (به هر دلیلی) از دست رفته و سالهاست فقدانش ذهن و روح او را آزرده است، و حالا پس از سالها دختر جوانی با همان شکل و شمایل از راه میرسد و میبینیم که در این سالها ذرهای از احساسات مرد نسبت به عشق ابدیاش کاسته نشده است. هر چهقدر نمایش و ارائهی چنین ایدهای در اینجا فاقد جذابیتهای ذاتی آن است، در درام عاشقانهی انگلیسی ۴۵ سال (اندرو هیگ، ۲۰۱۵) که شارلوت رامپلینگ به خاطر بازی فوقالعادهاش در آن نامزد اسکار بهترین بازیگر شده است، فصل افتتاحیهای تماشایی و بستری مناسب برای فروپاشی یک زندگی زناشویی پایدار و عاشقانه را فراهم آورده است.