این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتهای روزانه تماشاگر صندلی ردیف وسط
حاجابراهیم و داوری مسئلهدار!؟
مهرداد حجتی
«چرا اینقدر شلوغش کردهاید؟ مگر قرار است هرگاه ابراهیم حاتمیکیا فیلم ساخت به او جایزه بدهند؟ حالا جایزه ندادند. اینکه دیگر این همه جار و جنجال ندارد! ماشاءالله تمام امکانات برای جوسازی را هم در اختیار دارید تا حسابی شلوغش کنید. یکی از شما میرود شبکه خبر، یکی دیگرتان میرود شبکه چهار، آن یکی میرود شبکه سه، بقیه هم پخش میشوند در مطبوعات و فضای مجازی تا فضا را سنگین کنند». این حرفهای تماشاگر صندلی ردیف چپ است که خطاب به تماشاگر صندلی ردیف راست میگوید. اختتامیه جشنواره به دقایق پایانیاش نزدیک است و ما تماشاگران آن هم به پایان راه دهه یازدهروزه آن رسیدهایم. اما این دو دوست «راست» و «چپ» من، انگار قرار است همچنان به راهشان ادامه دهند. چون از شواهد و قراین اینچنین برمیآید که حرفهای آنها هنوز تمام نشده است. بحث و مناظره به آنها مزه کرده است، لابد. نوبت تماشاگر صندلی ردیف راست است که حرف بزند. میگوید: «نادیدهگرفتن حاج ابراهیم اشتباه بود. آدم بزرگی است. آدمهای بزرگ را نادیدهگرفتن لوازم دارد. لوازمش را هم باید بپذیرند. وقتی در هیأت داوران تصمیم گرفتند تا آدم به این بزرگی را نادیده بگیرند، باید خودشان را برای لوازمش آماده میکردند. هرچه باشد حاج ابراهیم نزد برادران ما وجهه دارد. چرا شما به اقدام حذفی هیأت داوران اعتراض نمیکنید، اما به اعترض برادران ما در رسانهها معترضید؟» جشنواره مثل برق و باد به آخر میرسد و من نگرانم که مناظره این دو دوست درخصوص «ابراهیم حاتمیکیا» و جنجالهای پیرامونش بینتیجه، ناتمام بماند. به تماشاگر صندلی ردیف چپ رو کردم. منتظر بودم پاسخ دهد، که داد. گفت: «ببین دوست من، شما میگویید «حاجابراهیم» شما، یعنی همان «ابراهیم حاتمیکیا»ی معروف را در داوری نادیده گرفتهاند. شاید حق با شما باشد. اما مگر شما این حق را برای داوران قایل نیستید تا بیاعتنا به جنجالها و هیاهوها کارشان را انجام دهند؟ خوب بگذارید کارشان را بکنند. اینهمه جنجال و هیاهو برای چه؟ نویسنده باسابقه «کیهان» شبی که نامزدها را اعلام کردند به شبکه سه تلویزیون (برنامه هفت) رفت تا در واکنشی تند به هیأت داوران بفهماند آنها اشتباه کردهاند و تا دیر نشده میتوانند رأیشان را تصحیح کنند و حاتمیکیا را به فهرست نامزدها بازگردانند. این رفتار با اصولی که شما مدعی آن هستید سازگاری ندارد. این را که قبول دارید؟». من بهعنوان شنونده از بهکارگیری منطق برای استوارکردن استدلال در اینگونه مباحث به وجد میآیم. چه «چپ» باشد، چه «راست». فرقی نمیکند. باید آن را شنید. این نشانه عقلانیت و خردورزی است و «خرد نقاد» در زمان «نقد» است که به کار میآید. ازهمینرو باید به چنین گفتوگو و مناظرههایی اعتنا کرد و برای امکان آن فضا فراهم کرد. تماشاگر صندلی ردیف راست با نگاهی به اطراف رو به تماشاگر صندلی ردیف چپ میگوید: «ما به اصول خود پایبندیم برادر. لازم نیست شما به ما یادآوری کنید». تماشاگر دست چپی میگوید: «اما گویا یادتان رفته. شما همان کسانی نیستید که معتقد بودید اگر گروهی را به داوری در امری گماردند، باید همه به رأی آنها احترام بگذارند؟» تماشاگر دست راستی میگوید: «اما اینجا فرق میکند. اینجا داوران تحتتأثیر جوسازی گروهی امثال شما حق را ناحق کردهاند و «حاج ابراهیم» را از فهرست نامزدها بیرون گذاشتهاند. اصلا او را نادیده گرفتهاند. ما میگوییم داوری باید از روی انصاف باشد. نباید جناحبندی و گرایشها روی داوران تأثیر بگذارد. اینکه حرف ناپسندی نیست. هست؟» تماشاگر دست چپی میگوید: «نه حرفتان کاملا درست است. به شرطی که در همه عرصهها به آن پایبند باشید. این نمیشود یکجا شما داوران را مقبول بدانید و در جای دیگر خطاکار! یکجا آنها را به عرش ببرید و در جای دیگر به فرش. اینجاست که میگویم شما به اصول خودتان پایبند نیستید. اصولی که در آن باید تجدیدنظر کرد». تماشاگر دست راستی میگوید: «باز هم میگویم اینجا فرق میکند. این داوران را ما نگذاشتهایم». تماشاگر دستچپی میگوید: «معلوم شد چرا داوری آنها را قبول ندارید؟ اگر داورها از خودتان بودند دیگر مشکلی پیش نمیآمد. همه چیز بر وفق مراد بود. هم فهرست نامزدها و هم…» تماشاگر دست راستی حرف تماشاگر دستچپی را قطع میکند و میگوید: «به این غلیظی هم که شما میگویید نیست. اما باید به ما حق بدهید. نادیدهگرفتن حاجابراهیم لوازمی دارد». تماشاگر دست چپی میگوید: «آیا این حرف را باید بهعنوان استدلال از شما بپذیرم؟ به نظر میرسد شما و دوستانتان فقط موافقت با آرای خودتان را نحوه صحیح داوری میدانید و اساسا به کسی «داور» میگویید که نظرات شما را اعمال کند. داور در نگاه شما یعنی کسی که مصلحت را به نحوی که شما و دوستانتان تشخیص میدهید، تشخیص دهد. خوب در این صورت حرفی برای گفتن نمیماند». این را میگوید و رو به سوی صحنه میگرداند. همه کسانی که بر روی صحنه میروند با دست پر پایین میآیند. فقط آنهایی که بیرون صحنهاند دستهایشان خالی است. من هم که تماشاگرم. تماشاگر صحنهای که محل رفتوآمد «برندهها» است. در پایان این دهه یازدهروزه به این میاندیشم که آیا باز هم این دو دوست پر چانه «چپ» و «راست» را خواهم دید؟ تصمیم میگیرم در رویدادهای دیگر با آنها همراه شوم تا روایتگر گفتوگوهایشان باشم. رویدادهای پیش رو.
شرق