اشتراک گذاری
بينبريج؛ فيلمسازي با دوربينِ روي دست
سلما رضوانجو*
«هر كسي به فكر خودش» از رمانهاي دوره دوم نويسندگي بريل بينبريج است كه نويسنده از زندگي شخصياش به تاريخ پل ميزند. در اين مرحله، نويسنده، شروع ميكند به تحقيق دقيق و مطالعه مفصل درباره رويدادهاي بزرگ تاريخي، و درنهايت اين رويدادها را پسزمينه و سوژه رمانهايش قرار ميهد. «هر كسي به فكر خودش» يكي از مطرحترين آثار مرحله دوم نويسندگي بينبريج است كه از فاجعه تايتانيك بهره ميگيرد؛ در اين مرحله، بينبريج با درك اين نكته كه ديگر نويسندگان و مورخان درباره اين برهههاي مهم تاريخي بسيار نوشتهاند و گفتهاند، با نگاهي تا حدودي متفاوت با پيشينيانش، شخصيتهاي گمنام و پرداخته داستانش را كه آدمهايي عمدتا معمولي و ساده هستند، در بطن ماجرا و در ميان شخصيتهاي حقيقي حاضر در رويدادها قرار ميدهد و مثل فيلمسازي كه دوربينش را در دل ماجرا روشن كرده، قصه را از زاويه ديد بشري حاضر در آن زمان و مكان خاص روايت ميكند. او در «هركسي به فكر خودش» نه به اصل حادثه تايتانيك، كه به واكنشها و رابطهها و انگيزهها و غرايز آدمها نگاه ميكند. حرفها و كنشهايي را به رخ ما خوانندگان رمانش ميكشد كه چه بسا در شرايط مشابه ممكن بود از خود ما سر بزند. خواننده رمان «هر كسي به فكر خودش»، مثل مسافري از آينده است. اغلب تا حدودي از سرنوشت محتوم شخصيتهاي داستان با خبر است و اين پيشآگاهي، هنرمندانه ابزار نويسنده ميشود تا از نخستين جملات داستان، پوچي برخي آزمنديها و دغدغهها و تلاشهاي آدمي را بدون نياز به اشاره مستقيم در برابر چشمهاي خوانندهاش قرار بدهد. از سوي ديگر همين ماهيت ناماندگار و بيثبات حيات كه بينبريج اجازه نميدهد از ذهن خواننده فراموش شود، باعث ميشود به اندازه بازماندگان ماجرا براي ما هم رنگ و ارزشي دو چندان پيدا كند: مورگان، شخصيت اول داستان اتفاقات را ميبيند و نميبيند، روابط پيچيده بين آدمهاي اطرافش را هم درك ميكند و هم نميكند. جواني است كه در روايتش سرنخهايي به خواننده ميدهد كه خودش هم هنوز نميداند اصلا معنادار هستند و به جايي ميرسانندش يا نه. نقش مورگان انگار بيشتر اين است كه مشاهدهگر و روايتكننده باشد و درعينحال كه دوربين روايتگري براي خواننده داستان است، خودش درگيرودار تعاملات انساني رشد كند: «اول حس ميكردم انگار به بهشت قدم گذاشتهام… اما بعد ضجه آدمهاي در حال زجركشيدن در اطرافم باعث شد باور كنم كه در قلب دوزخم. پروردگارا! واي از آن صداها!… بعضيها مادرشان را صدا ميزدند، بعضي خدا را و عدهاي هم آرزوي مرگي سريعتر ميكردند و چندتايي كمك ميخواستند. اين شيونها در ميان سرماي هوا طنينانداز ميشد و به ستارههاي آسمان ميرسيد… خدا من را ببخشد، اما آرزوي قطعشدنشان را ميكردم. در آن شب وهمناك ضجه آدمهاي در حال مرگ، از سرما لرزانندهتر بود…»
* مترجم رمان «هركسي به فكر خودش»
*****
بينبريج؛ كارگرداني روي صحنه تئاتر
آزاده فاني*
«وقت هرز» از رمانهاي دوره اول نويسندگي بريل بينبريج است كه سوژهاش به گونهاي الهامگرفته از زندگي شخصي و عاطفي و كودكي خود نويسنده بود و به قول خودش آنها را نوشته تا از اين طريق كودكي خودش را براي خودش حلاجي كند و بهتر درك كند كه در خانواده آشفته و پرتلاطمش چه ميگذشته است. در اين رمان، بينبريج به روزمرگي و دسيسههاي تاحدودي دردناك مردي از طبقه متوسط اجتماع در ميانه آلام و رنجهاي دوره ميانسالياش ميپردازد، كه همچون ديگر آثار بينبريج تحتالشعاع مرگ و تخريب و خشونت قرار دارد. اين ساخت و گسترش تدريجي فضاي داستان كه بهنوعي ترفند نويسنده محسوب ميشود، علاوه برآنكه سرشار از احساس صميميت و نزديكي است، از نوعي پيشامد ناگوار خبر ميدهد. خشونت كه بر تعدادي از شخصيتهاي داستان به تحميل وارد ميشود، اغلب نامنتظره و از سر نوعي خونسردي نويسنده در توصيف چنين صحنههايي است. بينبريج ناظر تيزهوش و شوخطبع طبيعت انساني است. براي مثال، جريان سيال افكار دروني «ادوارد» در ميانه آنچه بعدا گروگانگيري از آب درميآيد، نهتنها بهسبب سبك پراكندهگويي و خونسردانه بينبريج است، بلكه در نوعي حقيقت سرشت انساني ريشه دارد. بينبريج هيچ كلمهاي را به هدر نميدهد و از نوعي مختصرنويسي در عين داشتن لحني برجسته و خاص خود بهرهمند است. «وقت هرز» استعارهاي است از وقت اضافه بازي فوتبال. رماني كه بازي چهار نفره ميانسالان لندني را در قالب نمايشي پرهيجان از نشيبوفراز احساسات و رفتار و گفتار آنان در وقت تنگ يك شب از راه اتفاقاتي خندهآور، هراسناك و هيجانآور به تصوير ميكشد. خانه «بيني»، محمل اتفاقات غريبي است كه چون صحنه تئاتر كساني به آن وارد و از آن خارج ميشود. گفتار اين كسان با طنز و مطايبه گاه تلخ و سياهي همراه است و بهظرافت درون انسانها و تبوتاب آنها را ميكاود. بينبريج كه به نوشتن رمانهايي با مضامين روانشناختي مشهور است، در اينجا نيز زيركانه پرده از نيمههاي تاريك وجود آدمها برميدارد. «وقت هرز» توصيفگر نوعي كژكاريهاي شهري و بهاصطلاح متمدن است. شخصيتهاي اين رمان، با آنكه در جريان داستان رويدادهاي بيمارگونه و رعبآوري بر سرشان ميآيد، هرگز تسليم هر نوع قانع و مجاب شدن نميشوند. اما نكته جالب ديگر در رمانهاي بِينبريج، بهكاربستن نوعي كمدي سياه، يا به تعبير خودش بسيار سياهِ ليورپولي است كه در عين خنده، آدمي را به گريه مياندازد. از عمدهترين دلايل چنين طنز قوي، پيشينه ديالوگنويسي بينبريج در تئاتر و تلويزيون است. ديالوگها سهم عمدهاي در اين طنز ايفا ميكنند و پخته و بسيار خندهآورند و ظرافتها و بذلهگوييهاي موجود درآنها جزو شاخصههاي رماننويسي بِينبريج محسوب ميشود. او با چنان صرفهجويي سنجيدهاي مينويسد كه گويي نمايشنامهاي براي اجرا روي صحنه را به تصوير ميكشد.
* مترجم رمان «وقت هرز»
آرمان