این مقاله را به اشتراک بگذارید
دو ترجمه، یک کتاب
هفده تناقض، هفده تضاد
اینکه از یک کتاب همزمان دو یا سه ترجمه به بازار بیاید در ایران چندان عجیب نیست، اما اصرار بر ناامیدکردن خواننده از خواندن یک کتاب اندکی عجیب مینماید. عارف اقوامیمقدم در سالهای اخیر اصرار عجیبی بر ترجمه کتابهای دیوید هاروی نشان داده و همچنان بر اصرار خود پایدار است. در سال جاری نیز او «راهنمای سرمایه» و «هفده تناقض» را به فارسی ترجمه کرده است. ولی در همان صفحه اول کتاب غلطهایی به چشم میخورد که امید خواننده را از بهبود ترجمه او ناامید و خواندن مابقی کتاب را بر او سخت میکند. با هم سرآغاز بحث هاروی را با عنوان «بحران سرمایهداری و اینبار» از هر دو ترجمه میخوانیم: اولی از ترجمه اقوامیمقدم و دومی از ترجمه خسرو کلانتری و مجید امینی:
بحرانها ذاتی بازتولید سرمایهداریاند. در جریان همین بحرانها با بیثباتیهای سرمایهداری مقابله میشود و برای خلق نسخه جدیدی از آن، سرمایهداری بازمهندسی و بازشکلدهی میشود. همهچیز تخریب میشود و ضایعات راه را برای تمهید سرمایهداری نو باز میکنند. چشماندازهایی که روزگاری مولد بودند به زمینهای بیحاصل صنعتی تبدیل میشوند، کارخانههای قدیمی تخریب میشوند یا به فعالیتهای جدید اختصاص مییابند و واحدهای همسایگی طبقه کارگر با نوسازی به اسکان اقشار فرادست اختصاص مییابند. کشاورزی صنعتی کلانمقیاس یا کارخانههای جدید مجلل، در نقاط مختلف، جایگزین مزارع کوچک و املاک کشاورزی میشوند. پارکهای تجاری، پارکهای تحقیق و توسعه و انبارداری بزرگ مقیاس و مراکز توزیع، اینجا و آنجا در پهنههای مسکن حومهای پراکنده و با بزرگراههای شبدری به یکدیگر متصل میشوند. بخشهای مرکزی شهرها که با برجهای اداری افراشته و بناهای فرهنگی اسطورهای با یکدیگر رقابت میکنند، میتوانند راستههای کلانمقیاس باشند که بهوفور در شهر و حومه تکثیر میشوند و حتی برخی بهسان فرودگاههایی که خیل عظیم گردشگران و مدیران اجرائی شرکتها بیوقفه به جهانی که جهانوطن میشود در آنها گام میگذارند، دو برابر میشوند. میدانهای گلف و همبودیهای محصور را که ابتدا در ایالات متحد پدیدار شدند، اینک میتوان در تعارض با سکونتگاههای سردستی پراکنده و خزنده که به طور رسمی زاغه، فاولا یا مناطق فقیرنشین خوانده میشوند در چین، شیلی و هند شاهد بود.
[…]
در گیرودار بحران، یافتن راه خروج دشوار است. بحرانها رخدادهای منفردی نیستند. با آنکه بحرانها مقدمات و جرقههای آشکار دارند، کارسازشدن آنها در رابطه با دگرگونیهای عظیم که بازنمایی میکنند، سالها طول میکشد. بحران بلندمدتی که با فروپاشی بازار سهام در ١٩٢٩ آغاز شد سرانجام در دهه ١٩۵٠، پس از رکود دهه ١٩٣٠ و جنگ جهانی در دهه ١٩۴٠، رفع شد. همینطور بحرانی که با نوسان بازارهای پولی بینالملل در اواخر دهه ١٩۶٠ و رویدادهای ١٩۶٨ در خیابانهای بسیاری از شهرها (از پاریس و شیکاگو تا مکزیکوسیتی و بانکوک) به غلیان آمد تا میانه دهه ١٩٨٠، یعنی پس از فروپاشی نظام برتون وودز (تأسیس سال ١٩۴۴) در اوایل دهه ١٩٧٠، مبارزات کارگری دهه پرآشوب ١٩٧٠، اوجگیری و تثبیت سیاستهای نئولیبرال به سرکردگی ریگان، تاچر، هلموت کهل، پینوشه و سرانجام دنگشیائوپینگ در چین به پایان نرسید.
بحرانها برای بازتولید سرمایهداری امری ضروریاند. در جریان بحران است که ناپایداریهای سرمایهداری به چالش کشیده میشوند، تغییر شکل مییابند و از نو طراحی میشوند، تا نسخه جدیدی از ماهیت سرمایهداری ارائه دهند. بسیاری متلاشی و ویران میشوند تا راه را برای تازهواردها بگشایند. چشماندازهایی که زمانی مولد بودند به زمینهای بایر صنعتی تبدیل شدهاند، کارخانههای کهنه تخریب میشوند یا برای کاربردی جدید تغییر مییابند، محلههای کارگری بهنشین میشوند. از سوی دیگر، مزارع کوچک و زمینهای دهقانی جای خود را به کشاورزی صنعتی در مقیاس وسیع یا کارخانههای پُرزرقوبرق جدید میدهند. مناطق تجاری، مراکز «تحقیق و توسعه» و انبارهای عمده و مراکز توزیع همهجا، در میان خانههای همشکل پیراشهری پراکندهاند، خانههایی که با بزرگراههایی با تقاطعهای شبدری با هم مرتبطاند، شهرهای مرکزی با هم در رقابتاند: با بلندی و جذابیت برجهای اداری و اسطورهایبودن بناهای فرهنگیشان، با مجتمعهای عظیم و پرشمارِ خریدشان و چگونگی گسترش آنها در شهرها و نیز در پیراشهرها و اینکه چطور برخی از آنها، در دنیایی که اجبارا جهانوطنی شده، برای گذر گروههای بیشمار گردشگر و مدیران عامل شرکتها، حتی فرودگاه خصوصی خود را دارند. زمینهای گلف و محلههای محصورِ ابداعی ایالات متحد را اکنون میتوان در چین، شیلی و هند یافت، در تضاد با محلههای اِشغالی و خودساخته بیدروپیکری که بهطوررسمی با عنوان زاغه، فاولا یا باریوس پوبرس مشخص شدهاند.
[… ]
در بحبوحه یک بحران، تشخیص اینکه راه خروج چه میتواند باشد دشوار است. بحرانها وقایعی منفرد نیستند. هرچند آغازگر مشخص خود را دارند، اما شناخت جابهجاییهای عظیم ساختاریای که به نمایش میگذارند سالها طول میکشد. بحرانِ بسیار کِشداری که با سقوط بازار سهام در ١٩٢٩ آغاز شد، تنها در دهه ١٩۵٠، پس از گذار جهان از رکود دهه ١٩٣٠ و جنگ جهانی دهه ١٩۴٠، بود که سرانجام پایان گرفت. بههمینترتیب، بحرانی که علائم وجودش با ناآرامی در بازار بینالمللی ارز در اواخر دهه ١٩۶٠ و وقایع ١٩۶٨ در خیابانهای بسیاری شهرها (از پاریس و شیکاگو گرفته تا مکزیکوسیتی و بانکوک) نمایان شده بود، تنها در اواسط دهه ١٩٨٠ بود که خاتمه یافت و آن هم با پشتسرگذاردن سقوط نظام پولی بینالمللی برتون وودز – برقرار شده در ١٩۴۴ – در اوایل دهه ١٩٧٠ و پس از یک دهه ناآرام از مبارزات کارگری در سالهای ١٩٧٠ و ظهور و تثبیت سیاست نولیبرالی در دوران ریگان، تاچر، کول، پینوشه و سرانجام دنگ در چین.
شرق
1 Comment
كلنل اسكورتسني
خیلی هم تقصیر مترجمان نیست. فارسی روزبه روز ناتوانتر میشود. دیگر قابلیت رقابت با زبانهای زنده جهان را از دست داده است. خدا میداند فقط برای ترجمه همین یک پاراگراف اول این سه نفر چه زجری کشیده اند.