Share This Article
طنز در مطبوعات دورۀ مشروطيت: معرّفی مجله استبداد
طنز در مطبوعات دورۀ مشروطيت:
معرّفی مجله استبداد
طنز و مشروطهخواهی
علی قيصری*
دورانی كه بلافاصله پس از انقلاب مشروطیت ايران آمد شكوفايی مطبوعات سياسی را نیز به همراه آورد. مطبوعات اين دوره علاوه بردرج اخبار داخلی و بین المللی، نقش مهمی نیزدرطرح و ترويج افکارمشروطه خواهی داشتند. شيوهای كه بسیاری ازاین مطبوعات برای بازتاب انديشههای مشروطه خواهی برمی گزيدند و روشهايی كه برای گشودن فضای جديد بيان عقايد ايجاد می كردند درخور توجه و تحقیق است. به علاوه روزنامهنگاری سياسی به سبكها و قالبهای ادبی نیز تنوع بخشيد و موازین جدیدی برای پيوند دادن ادبيات و سياست پديد آورد. اين نکته همچنين بیانگرتأثير سبكهای نوين نگارش برتاريخ سياسی و روشنفكری ايران است كه به نوبه خود شایان توجه می باشد. اما تنوع ديدگاههای مطبوعاتی همواره نتيجه انسجام نظری يا بلوغ سياسی نبود، بلكه گهگاه ناهمگونی هایی نیز در آن به چشم می خورد. در واقع انقلاب مشروطیت فرصت جدیدی در فضای عمومی جامعه به وجود آورد که این نیز به زودی در خدمت سبكآزمايی و بیان قريحه نویسندگان قرار گرفت.
با اينهمه، شمار درخور توجهی از نشريات سياسی دوران مشروطه به بيان مضامین سياسی و اجتماعی متعهد ماندند. کار نگارش درباره نابساماني هاي سياسي جامعه و ترسيم چشمانداز تغييرات، به اشكال متنوعی ظهور می یافت، مثلا ازانتقاد نسبت به موقعيت عقبمانده ايران در قياس با پیشرفت های جهان در اوائل قرن بيستم گرفته تا نقد مطلقگرايی سیاسی و فساد حكومت قاجار، يا سنت زدگی و جزم اندیشی مذهبی. این مشکلات از ديد منتقدان اصلاح طلب كه اكنون همچون طبيبی براي شفای بدن سياسی جامعه نسخه مينوشتند، تنها بخشي از بيماری های مزمن جامعه ایران بودند. از این گذشته نفی استبداد و فساد و تحجّر از راه ابداع انواع جدید طنزسياسی نيز بيان می گشت.
ادبيات جنبش مشروطه ايران همچون ادبيات بسياري از تحولات و انقلابهای مدرن، رگههای غنی و متنوعی از هجو و طنزسياسی را دراشكال گوناگون دربرداشت: مقالات مطبوعاتی، رمانها، رسالات و اشعار مواضع متفاوتی را در يك موقعيت دوگانه و نادر تاريخی بيان میكردند.(۲) بر اين منوال نگارش هجوو طنزسياسی را میتوان در دوره ای بررسی نمود كه هم مبشر آغازهايی نو بود (مانند گسترش سريع رسانههای جمعی، رشد افكار عمومی ملی و بين المللی، تأثيرات متقابل و وامگيری ها در زمينه هجوو طنز، چه در لحن و چه در شكل آن)، و در عين حال خبر از پايانهايی ميداد (از قبيل پايان پيوستگي ضمني طنز به ادبيات كلاسيك فارسی ونیز اشتمال آن بر كنايات ادبی ظريف در لطيفههای خصوصی كه فهم آنها تنها در جهان خودبسندهای ممكن می شد كه برپايه روابط شخصی و حافظه های مشترك ساخته شده بود)؛ مضامینی که معمولا در ارتباط با مقولاتی کلی مانند سنت و مدرنيته خلاصه و بحث شده اند.
در ادبیات مشروطه شماری از مضامين مشخص انگیزه و محتوابخش طنز وهجو سياسی بودند. در اين زمینه يكی از روشهای رايج درنگارش طنز و هجو اين بود كه گونههای متفاوت و بعضاً متضاد را همنشين كنند و بگذارند تا آن تضاد آشكار مستقيماً با خواننده سخن بگويد. اما درحالیکه دغدغههای سياسی و اجتماعی در جو زمان منتشر و بين بسیاری از نویسندگان مشترك بود نگارش هجو و طنز در گونههای ادبی جديد قرائت های متفاوتی را مطلبید و در قالبهایی نو عرضه می شد. در اين معنا می توان گفت که طنز وهجو هم حالت اطلاع رسانی داشت و هم ارزش ارتباطی.
تعبیرات جالب توجهِ و کنایات تند و تیز نگارخانه طنزآوران و هجوپردازان مشروطهخواه نمونههای خوبی از مضامين اين تقابل ها هستند. از این جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود: اعضای اشرافيت قاجار با دبدبه و کبکبه خود، به صورت جماعتی كاهل و رشوهگير نشانداده ميشوند؛ متجددینی كه باتقلید کورکورانه از رسوم اروپايی مشوق و مروج از خودبيگانگی فرهنگیاند؛ اهل ديوان صرف نظر از منصبی که داشتند، به صورت مشتی افراد مطيع و سربراه تصویر می شوند؛ ملایان مستقل از سواد و پايگاه اجتماعیشان به صورت افرادی متحجر و غافل از اوضاع زمانه مجسم ميشوند، چون راهبرانی گم راه كه جلوی پای خودشان را هم نمی توانستند ببینند؛ زنان هم که غالبا رفتارشان به مانند اطفال به تصویر می آمد، چون کسانی که نه در طوفان حوادثی كه پيرامونشان را دربرگرفته بود درگير می شدند و نه اصلا اهمیت یا تاثیری در آن حوادث داشتند؛ مردم عادی کوچه و بازار هم که هرروزه مجبور به کلنجار رفتن با محروميتها و محدودیت هايی بودند كه از ناحیه مستبدان فاسد داخلی و استثمار و آز بيگانگان بر آنها تحميل شده بود؛ و سرانجام دهقانان كه عمری به مظلومیت سپری می ساختند و از هر تغييری متحیر وسرگردان بودند زیرا حاصل هر تغییر برای آنان جز خرمنی از سختی و سیه روزی نبود.(۳)
در مقابل، مشروطهخواهان درمطبوعات موافق با آن ها چون منادیان پیشرفت وترقی تصويرمی شدند كه ظلمات پيرامونشان را روشن می ساختند و با دميدن روح نیرومند آرمانهای ملی و آزادی خواهانه در تغيير جو راكد جهد می ورزیدند. در این زمینه غالبا استفاده از سبكِ محاوره به طنزنویس اجازه ميداد كه تضادها را برجسته كند و به اين قالبهای ساكن و صامت زندگي بخشد.(۴)
در مورد «هجو» بهعنوان يكي از اقسام طنز می توان گفت که این تعبیری است با معانی متنوع كه بهعنوان كاربست «طعن، ريشخند، تمسخر، يا چيزهايی از اين قبيل، در تشريح، تقبيح، يا استهزاءِ بزهکاری و بی خردی و غيره» تعريف شده است.(۵) گونه ادبی هجو، چه در نثر و چه در نظم، به عنوان نوشتهای فرض ميشود كه در آن «بی خردی ها وندانم بکاری های انسان به قصد تحقيريا تمسخرشان نمایانده ميشوند».(۶) به این ترتيب هجو سياسی مشخصا مترصد است كه با بهره جویی از قیاس، افشاگری، يا اغراق، خطا کاری و بی خردی كسانی كه بنای نقدشان را دارد مسخره كند. با اين ملاحظه، هجو نيز همچون طنز، با ترسيم يك زمينه مفروض ومشترك بيانی و دريافتی، با احساسِ خاصی از آسودگی آنی از فشارونگرانی همراه بوده است.(۷) بنابراين هجو سياسی اغلب به منزله مکمل نقد سياسی به کار رفته است.
همانگونه كه در بالا گفته شد، هجو و طنز سیاسی بهطور كلی به وسيله نويسندگان و شاعرانی به کاربسته می شد كه خواهانِ تغییر و اصلاحات بودند. در واقع علاقه آنها به تحول به ايشان رهيافت و ذهنيتی پويا بخشیده بود، حالتی كه مخالفانشان اغلب فاقد آن بودند. هجوپردازان مهارتی چشمگير در توصیف و ترسیم موضوعات اجتماعی و فرهنگ عوام داشتند و به خوبی می توانستند ادعاهاي پوچ و تأثيرات مخرب موضوعات خود را بر ملا سازند به ریشخند آرند، و از اين راه خوانندگانشان را متحول سازند. همين قضيه در مورد استفاده از کاریکاتوردر طنز و هجويههای مصور هم صادق بود.(۸) در مقابل، كسانی كه مخالف تحول بودند اغلب از طنز پرهيز داشته و در اظهار نظرخود از سر خشم گاه به فحاشی متوسل میشدند، و مستقيماً به تحولخواهان حمله می بردند و آن ها را به بی اخلاقی و تزویر، خیانتکاری سياسی، يا حتی ارتداد متهم می كردند و در نتيجه، ناخواسته بهانه به دست مخالفانشان می دادند.
در مقاله حاضر جهت بررسی طنز سیاسی درمطبوعات دوران مشروطیت تمرکز بحث را برمعرفی نشریه ای نسبتاً ناشناخته موسوم به مجله استبداد قرار خواهیم داد و ضمن شرح مختصری از 34 شماره آن كه بين سالهای 1325 تا 1326 ه.ق (برابر با سال های 1286 تا 1287 ه.ش.و 1907 تا 1908 م) در تهران منتشر می شد، به ذکر جزئيات بيشتری درباره آن خواهیم پرداخت.(۹) از راه بررسی وجوه مختلف اين نشريه (از شکل آن گرفته تا خوانندگانش و تغييرات محتوا و لحن، و تاثیری که مدیرش بر آن داشت) در بستر کلی حوادثِ روز و کشمکش های سیاسی، قادر خواهيم بود كه تنشهای ميان عقايد وايدئولوژی های مخالف را ترسیم نموده ونقش هجوپرداز به مثابه ناظری حساس كه با طنزوكنايه وقايع پيچيده روزگاری آشفته را ثبت میكند در نظر آوریم.(۱۰)
شيخ مهدی قمی و مجله استبداد
مجله استبداد را آقا شيخ مهدی قمی، با امضای «شیخ الممالک»، منتشر مي ساخت که خودش صاحب آن نیز بود. ادوارد براون از مجله استبداد به عنوان ماهنامه ياد ميكند و با ارجاع به فهرست اچ. ال. رابينو از مطبوعات فارسی، تعداد شماره های آن را در كل «۳۱ شماره» قلمداد می کند.(۱۱) در صورتیکه مجله استبداد اغلب به صورت هفتگی منتشر ميگشت و جمعا تا شماره ۳۴ آن توسط این نویسنده گردآوری گردیده که در بررسی حاضرمورد استفاده قرار گرفته اند. همه شمارهها در تهران به چاپ رسیدند، نخست در مطبعه شرقی (شمارههای 1 تا 17)، سپس در مطبعه فاروس (شمارههای 18 تا 33)، و سرانجام در مطبعه حبل المتين (شماره 34 و احتمالاً شماره هايی كه ممكن است پس از آن چاپ شده باشند). قطع مجله برای شمارههاي 1 تا 17، 5/16 در 5/20 سانتيمترو برای شمارههای 18 تا 34 قدری کوچک ترو به قطع 10 در 5/10 سانتيمتر بوده است.(۱۲) نخستين شماره نشریه در 5 جمادي الثاني 1325 (16 ژوئیه 1907)، و آخرين شمارهای كه به نظر نگارنده رسیده ( یعنی شماره 34) درروز شنبه 22 ربيع الاول 1326 (24 آوريل 1908) (تهران، مطبعه حبل المتين) چاپ شده است.(۱۳)
براون همچنین به آشنايی اوليهاش با شيخ الممالك در تابستان1305 ه.ق. (برابر با 1888 م) در كرمان اشاره ميكند. شيخ الممالك هم بعدها «به ياد دوستی قديمی» با براون شمارههای نشريهاش را برای او ميفرستاد.(۱۴) آخرين شماره مجله كه به نظر نگارنده رسیده است (شماره 34) دارای همان تعداد صفحه و همان قيمت شمارههای پيشين است و درست پيش از كودتای ضد مشروطه در جمادي الاول 1326 (ژوئن 1908) كه تعطيلی مطبوعات مشروطهخواه را درپی داشت منتشر گردید. با اينهمه اگر شماره 34 آخرین شماره مجله باشد، هيچ نشانه يا اشاره اي در آن وجود ندارد كه حاكي از تعطيلی قریب الوقوع يا توقف انتشارش باشد. در مورد دوره زمانی انتشار اين نشريه می توان گفت كه روزنامه صور اسرافيل انتشار خود را در 17 ربيع الثانی 1325 (30 مه 1907)، با ستون هجو و طنزمشهور دهخدا به نام «چرند و پرند» آغاز كرد، و مجله استبداد انتشار خود را پيش از معاهده روس و انگليس در ماه اوت 1907، كه به حمایت روس ها از محمدعلي شاه در مخالفتش با مشروطه خواهان انجاميد، آغاز نمود. هجونامه تركی- آذری ملانصرالدين، كه ناظر به اوضاع ایران نیز بود و بهدستِ خوانندگان ايرانی هم می رسيد، در 7 آوريل 1907 در تفليس آغاز به انتشار كرد. در اين زمينه همچنين ميتوان اشاره كرد كه شيوه هجویه های مجله استبداد ونشریه صوراسرافيل اساساً با شيوه ملانصرالدين متفاوت بود، و برخلاف ملانصرالدين اين دو نشريه از كاريكاتور استفاده نمی کردند. همچنين بايد به ياد داشته باشيم كه در حاليكه ملانصرالدين در خارج از ايران چاپ ميشد و بنابراين از آسيب استبداد محمدعلي شاهي به دور بود، مجله استبداد در تهران و در نزدیکی دارالسلطنه منتشر میشد.(۱۵)
يكی از نخستين اشارههايي كه به شيخ مهدي قمی شده را ميتوان در خاطرات سفر سال 1888 براون، یعنی در کتاب يك سال د رميان ايرانيان، يافت. در اين اثر براون اغلب از ذكر كامل نام شيخ مهدي امساك ورزيده است، و در مواردي هم تنها به او با عنوان «آن شيخِ جليل القدر قمی» اشاره كرده، و او را ازلی (بابی) وصف كرده، و شايد از همین رو بود كه نام كاملش را نميآورد.(۱۶)
بنابراين می توان گفت كه شيخ مهدی در اين مقطع از زندگي اش به بابيه علاقمند شده بوده، ولو اينكه پيرو و معتقد به آن هم نشده باشد. براون بر این گمان بود كه شيخ مهدی با ازليه همدلی داشت و از فحوای كلی گفت و گويش با او در سال 1305 ه.ق. نيز همين نکته را می توان استنباط نمود. در واقع شيخ مهدی متعلق به خاندانی از ازليه بود: عموی او ميرزا فتحالله قمی يكی از سه تن بابيانی بود كه در سال 1268 ه.ق. (1852 م) كوشيدند ناصرالدين شاه را ترور كنند.(۱۷) خودِ شيخ مهدی اصليت قمی داشت، و تا سال 1294 ه.ق. ( 1878 م) كه احتياطاً مجبور به ترك قم شد در همين شهرسکونت داشت. در قم او آموزگار زبان يكی دو نفراز كارمندان اروپايی شرکت تلگراف بود، و احتمالاً چندان هم درقید مذهبیات نبود. شیخ مهدی اساسا تحصيلات و گرایشی غير مذهبی داشت و شايد هم ازهمین رو بوده است كه وی سرانجام در کرمان به سلطان حميد ميرزا ناصرالدوله، برادر بزرگتر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، در ايام حكومتش در كرمان (1298 تا 1309 ه.ق. برابر با 1880 تا 1892 م) نزدیک گردید. شيخ مهدی به عنوان مشاور و واسطه ناصرالدوله با خارجيانی که آن جا می آمدند خدمت ميكرد ونیز چند بار وی را در سفرو سركشیاش به بلوچستان همراهي نمود.(۱۸) همچنين ميتوان دريافت كه شيخ مهدي با مشروطهخواهان كرمان هم در ارتباط بوده است. براي مثال «او با خاندان شيخ احمد روحي به خوبي آشنا بود و در اوايل دهه 1890 میلادی هم مستقيماً با استانبول ارتباط داشت واز مشتركان و خوانندگان پروپاقرص نشريه اختر بود، و حتي به براون هم توصيه كرده بود كه اين نشريه را مشترك شود.»(۱۹) چنان كه از شرح براون برميآيد شيخ مهدي شخصي باسواد وبسيار خونگرم بوده است و به روایت او از ديد بسياری از اهالي كرمان شيخ مهدی «فردي آزادانديش بهشمار میآمد.»(۲۰)
نگارنده تاكنون اطلاعات بيشتری درباره سرگذشت شيخ مهدي پس ازسال 1892 و تا زمانيكه در سال 1907 مجله استبداد را در تهران منتشر كرد به دست نياوردهام. نه شاهدی در دست است كه نشان دهد كه او پس از مرگ ناصرالدوله در رمضان 1309 ه.ق. (مه 1892) در كرمان مانده بود، و نه اطلاعی داريم از این كه او پس از اين واقعه به عبدالحسين ميرزا فرمانفرما برادر كوچکتر ناصرالدوله پيوسته باشد. با اين وجود ميتوان گفت كه در سال های بعد شيخ مهدی ارتباط خود را با كرمان و يزد حفظ نمود. براي مثال حتی اگر وصفی که شيخ مهدی از دوران اقامت خود در يزد در مجله استبداد آورده است را ساختگی بدانيم، باز هم می توان به ارتباط وی با یزد و اهالی اش، كه در جای جای مجله با جاهل و متعصب خواندنشان به آنان زخم زبان می زند، اذعان داشت.
مطبعه شرقی و مجله استبداد
سبك مجله استبداد اغلب بين لحن هجوآميز و گزارش بيپرده شايعات سياسي در تناوب بود. درك بهتر اينگونه گزارشها احتمالاً مستلزم آشنايي بيشتر با شيخ مهدی و حلقه آشنايان او و معاشرتهاي اجتماعي و گستردهتر اوست كه نیازمند تحقيق بیشتری است. اما اين واقعيت كه در منابع تاریخ آن دوران، از جمله درآثاري كه درباره مطبوعات نوشته شده است، به ندرت از شيخ مهدي يادي شده نشان ميدهد كه او آدمي محافظه کار بوده وچندان دخالت مستقيمی در وقايع نداشته است.(۲۱)
با اينحال در مورد فعالیت های شیخ مهدی می توان گفت که وی در سال 1907 مطبعه شرقي را خریداری و آن را ازمحل اولیه اش در باب همايون به مقابل شمس العماره منتقل كرد.(۲۲) مطبعه شرقی يكی از فعالترين چاپخانههای تهران در خلال سالهاي 1907 و 1908 بود. اين مطبعه هم قوانين تازه به تصويب رسیده مجلس را چاپ ميكرد و هم بسياری از نشريات و روزنامهها را. گفته شده است که در این دوره مطبعه شرقي حدود سي عنوان نشريه چاپ ميكرده است.(۲۳) از این جمله نشريات آموزگار، الطهران، انصاف، تدين، تنبيه، خرّم، شمس طالع، شوراي بلديه، طبابت، مادي، معارف، معرفت الاخلاق، و نيّر اعظم، منحصراً بهوسيله مطبعه شرقي منتشر ميشدند و نشريات ديگری همچون اتحاد، الجمال، بلديه، فوائد عامه، و كليد سياسی، هم در اين مطبعه به چاپ مي رسیدند.(۲۴) بنابراین حجم این فعاليت حتماً وقت زيادی از شيخ الممالک می گرفته است. بنا به قولی وی به كتابخانه سلطنتی هم وابسته بوده و انتشار مجله برای او بیشترحكم سرگرمي داشته است.(۲۵) همچنین اشاره شده است كه در دوران سلطنت احمد شاه كه در دوازده سالگی (در ژوئيه 1909)، در پی خلع محمدعلی شاه به سلطنت رسید، شيخ الممالک جزو آموزگارانی بود که درمدرسه جديد التأسيس درباربه آموزش شاه جوان گماشته شدند.(۲۶)
مجله استبداد و مطبوعات ایران در عصر مشروطه
در مطبوعات در هجرت ايرانيان، از جمله نشرياتی كه در قفقاز منتشر و در ايران توزيع ميشدند، اشارات مكرری به مطبوعات مشروطهخواه منتشره در داخل ايران و توقيف گاه به گاه آنها وجود دارد. به علاوه، در برخي موارد در مطبوعات انگليس، روسيه و فرانسه هم به كثرت مطبوعات مشروطهخواه در ايران اشاره شده است. براي مثال، مطبوعات بريتانيا، هم آنها كه محافظه کار وموافق سياست های وزارت خارجه اين كشور بودند وهم آنها كه با سياست انگليسي- روسی در ايران مخالفت ميكردند، به اهميت فعاليت مطبوعاتی در ايران اشاره داشتند. آنها همچنين پيش و پس از كودتای محمدعلی شاه اخبار مربوط به توقيف ادواری مطبوعات را منتشر ميكردند، همانطور كه خبر توقيف كامل مطبوعات مشروطه خواه در دوران استبداد صغير (از ژوئن 1908 تا ژوئيه 1909) را هم منتشر ساختند.(۲۷)
در نگاه اول آشكارترين نكته طنزآميز درباره مجله استبداد انتخاب نام آن است. در نخستين شماره آمده است كه اين نشریه «مجله استبداد» نام دارد، اما اگرهزار نامه اعتراضيه از مردم دريافت کند، نام آن را به «مجله مشروطه» بدل خواهد کرد وگرنه آن هم، مثل هزارتاي ديگر، به همين رسم استبدادي اش ادامه ميدهد. سپس براي اين كه انتخاب موضع «استبدادی» مجله را بيشتر توجيه كند استدلال ميكند كه چون بسیاری از مردم مشغول ارائه اصول مشروطهخواهي هستند، و ظاهراً ديگر كسی به صرافت تدوین اصول سنت دیرینه استبداد نمي افتد، مجه استبداد بر انجام اين مهم همت ميگمارد. اگر مشروطيت مشتمل بر اصولي چون حاكميت قانون، حكمراني عادلانه، حقوق فردي، پارلمان، آزادي مطبوعات، پايان حكومت مطلقه و خودسرانه، و دفاع از منافع ملی است، استبداد برپايه فرمانروايی مستبدانه، سودجویی شخصی به هر بهايی، سركوب مطبوعات و از اين قبيل استوار است. بر روي جلد نخستين شماره و در زير عنوان« مجله استبداد» افزوده شده: «حاصل افكار آن فرقه در انجمنهای سری.»(۲۸)
يكي از بخش های مکرر نشریه به شرح مذاكرات «انجمن استبداد» اختصاص دارد كه متناظری خيالی برای انجمنهای مشروطه خواه، يا حتی برای خود مجلس است. انتخاب نام شركت كنندگان در «انجمن استبداد» با توسل به كليشه هایی شناخته شده صورت گرفته است، مانند: «شاهزاده»، «محقق»، «شيخ»، «فكلي»، «جوان آلافرنگ»، يا فقط «جوان»، «امير»(۲۹) و غيره.
شماري از مضاميني كه در بالا اجمالاً به آن ها اشاره رفت در سرمقاله شماره نخست نشریه به وضوح به چشم می خورد:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
ای مستبدین گول نخورید و از خیالات عالیه خویش دست برندارید و از استبداد منحرف و منصرف نشوید. هوشیار باشید که مشروطه طلبان می خواهند ما را از نان خوردن بیندازند و نام نامی ما را از صفحه روزگار براندازند. مگر نه ما بر همه آن ها سروری داشتیم ؟ حالا چه شده که این ها می خواهند با ما لاف برابری بزنند بلکه بالاتر بروند؟] مگر نه ما بودیم که ده خانه آن ها را به دیگی محتاج مینمودیم و هزار نفر را به یک ریسمان می بستیم وگاهی شقه میکردیم و به گچ میگرفتیم و به دهان توپ میگذاشتیم و صدا از احدی بیرون نمی آمد؟ حالا این ها می خواهند به [سبب] بعضی اشتباهات ما را ذایل و گوشه نشین نمایند و حدی برای ما قرار دهند. چرا همت نمی کنید و پا از دائره اتفاق بیرون می کشید و از این هیاهوها از میدان بیرون میروید؟ چرا جمع نمیشوید تا به یک همت مردانه بساط عدالت را برچینیم؟ زیرا که عدالت برای ما جز ضرر نتیجه ندارد.
بیائید و یک دفعه به اتفاق فریاد برکشید که ما مجلس نمی خواهیم، قانون به کار نداریم، ما مسلمانیم و مشروطه بدعت در دین است. ما هزار سال است در راه استبداد زحمت کشیده ایم و از هیچ گونه بذل مساعی مضایقه ننموده ایم تا نام خود را بلند کرده [و] صاحب همه چیز شده ایم. مگر ملتفت نیستید که این ها می خواهند ما را از همه چیز بیندازند و می گویند بیائید و بعد از یک عمر استبداد مشروطه بشوید، و به این تدبیر می خواهند استقلال و عزت و اجلال را از دست ما بگیرند و نام نیکی که در یک عمر تحصیل نموده[ایم] به زشتی تبدیل کنند.
امروز بحمدالله همه نوع اسباب دفاع از برای ما جمع است زیراکه حجت الاسلام داریم، علمای اعلام داریم، طلاب ذوی العزوالاحترام داریم، سادات گرام داریم، حضرت والا داریم، از ایل جلیل قاجار داریم، وزیر و امیر داریم، اعیان و تجار داریم، سرداران رشید و صاحب منصبان شجاع داریم، پول که حلال همه مشکلات است داریم، فقط یک چیز نداریم و از ازل هم نداشتیم و آن «غیرت» است، اگر بود یک دفعه بدون ترس از خدا و خلق بر بساط مشروطه می تاختیم و کار مجلس و عدالت همه را می ساختیم.
«چرا آسوده نشسته اید؟ نزدیک است عدالت بر مملکت غلبه نماید. می دانم که انجمن های سری دارید و کار میکنند لیکن به وضع زنانه نه مردانه».(۳۰)
مجلۀ استبداد در بخشهاي آغازينش و در برخي مواقع كه خوانندگان را مستقيماً مورد خطاب قرار ميدهد براي رساندن پيامش از سبك محاورهاي و غير رسمي استفاده ميكند. چه درسرمقالات و چه در جاهاي ديگر بارها اشاره شده است كه مجله مخصوص گروهي از نخبگان فرهيخته و تحصيلكرده نيست بلكه عموم مردم را در نظر دارد. پيش فرض مهم اين است كه براي جلب مخاطب عام سبك بايد ساده، جذاب و سرراست باشد و از عبارات پیچیده و استعارات دشوار بايد پرهيز گردد. قطعهاي كه تحت عنوان «ندای طفل مشروطه» در شمارههاي 10 و 11 آمده، از چنين سبكي برخوردار است و نيز نمونه خوبي از پيام مشروطهخواهانه نشريه است كه اینک دیگرآن را به وضوح بيان مي کند:
ای یاران! ای برادران! ای هم وطنان! من طفلی هستم چهارده ماهه! اگر مرا نمی شناسید بگویم تا بشناسید. پدرم عدالت الدوله و مادرم ایران الملوک است.(۳۱) پدرم در هر ولایتی [که] رفت یک زنی گرفت. اول زنی که گرفت در انگلیس گرفت. پدرم مسلمان است و مسلمان می تواند زن عیسوی بگیرد. در انگلیس وقتی که پسرش به دنیا آمد بزرگش کردند. [او] حالا مردی شده محترم [و] متشخص [و] مقتدر. هم او خوب به درد انگلیس ها می خورد، هم انگلیس ها قدر او را می دانند. برادرم با اینکه در انگلیس است باطنا مسلمان است اما تقیه می کند. پدرم اصلا ایرانی بود [ولی] از ظلم فرار کرد. هر وقت خواست به وطن برگردد نگذاشتند. تا زمان سلطنت پادشاه مغفور مظفرالدین شاه مبرور [که] عین الدوله صدر اعظم بود [و] خیلی شلوغ شد و پدرم فهمید [دیگر] کسی متوجه او نمی شود زیرا که همه خود مشغول بودند. خودی به ایران انداخت و مرا کاشت و رفت. من در چهارده ماه قبل به دنیا آمدم. مادرم مرا در آغوش کشید. اهل ایران که با پدرم دشمن بودند می خواستند مرا بکشند [اما] دوستان پدرم مرا محافظت کردند تا حالا به این درجه رسیده ام که زبان باز کرده [و] حرف می زنم. می گویم ای همشهری ها من چه تقصیری کرده ام؟ من که با همه برادرم، رفیقم، هم دینم، هم وطنم، گناهی ندارم. ببینید، یک برادرم در انگلیس است، یکی [دیگر] در ژاپون است، بیشتر مملکت ها من برادر دارم. هر کاری آن ها که کافرند با برادرهایم می کنند شما هم با من همان معامله را بکنید.»
ای مستبدین! به خدا قسم من نمی میرم [ولی] چیزی که برای شما باقی می ماند یک بدنامی [است]. پدرم وقتی که می خواست بیاید ایران در روسیه هم زنی گرفت. روس ها هم زن به پدرم نمی دادند. آن جا هم شلوق بود، این بود که [پدرم] مردم را غافل دید [و] زن گرفت. پدرم هرجایی که می بیند خیلی شلوق است خودش را آن جا می اندازد. خلاصه زنش زائید یک پسر، اسمش را «دوما» گذاشت. حالا چند ماه است از ترس دشمن ها قایم شده [و] مستبدین خیال می کنند برادرم مرده [است]؛ خیر، والله آن هم نمرده و نمی میرد. حالا چند صباحی پنهان شده تا ببیند چطور می شود.»(۳۲)
نمونه هائی که در بالاآورده شد ساخت و صورت مردانه نشريه را آشكار ميكند. يعني استفاده از استعاراتی مانند «پدر» و «پسران» برای فکر دموكراسی به منزله پدر و جنبش های مشروطه خواهي مانند فرزندان، و از سوی دیگر وطن مانند زن یا مادر در مقام یک میانجی و آن هم گاه قابل و کاردان و گاه ناقابل (مثلا در مورد روسيه) اما به هرحال منفعل درامر انعقاد نطفه و زایش آزادي. در نقل قول های فوق همچنين اشاراتي هست به امکان و استعداد ظهور مشروطه و مردم سالاری، بهرغم تفاوتهاي تاريخي و فرهنگي ملت ها، و نيز به اين كه مبادلات و آمیزش فرهنگي بر خلاف آنچه مخالفان سنت گرای مشروطه باور داشتند موجب انحطاط نبوده بلکه ميتواند ثمرات مثبتی به بار بياورد. سرانجام میتوان اشاره کردکه هرچند مجله استبداد ستایشگر مشاركت زنان درمبارزات مشروطه خواهانه است،(۳۳) با اين وجود، آنگونه كه در قطعات یاد شده در بالا ديده ميشود، باز هم مانند بسياري از مطبوعات سياسي ديگر، دستخوش برداشت های مرد- محورانه از سياست است.
پایان سخن
مجله استبداد در طیف نشريات دوره مشروطه نمايانگر نوعي پيچيدگی است: این مجله نه نشريهای واقعاً مشروطهخواه بود و نه نشريهای واقعاً استبدادی، بلكه محطاطانه بين مواضع مختلف نوسان می كرد، و شايد به همين دليل هم در ادوار بعد فراموش و گمنام شد. همچنين با وجود همه ظرفيتها و بالقوه گی های موجود در طنز وهجو، جنبه طنزآمیز وهجويه نشريه خيلي زود افول نمود. اين واقعيت كه بيشترين بخش از مطالب مجله تنها يك نويسنده داشت ممكن است معطوف به بيميلي شيخ الممالک براي دخالت دادن ديگران در كار باشد و يا شايد به اين دلیل كه ديگران هم براي پيوستن به او پيشقدم نمي شدند. به هر حال هر كدام از اين دلایل كه درست باشد، باید اذعان داشت كه شخصيتی كه در محور کار مجله قرار دارد تأثيری قطعی بر سبک و سیاق آن ميگذارد. شايد اينكه نشريه تنها يك نويسنده داشته، واغلب به نحو کسل کننده ای میانه روی می کرده، و نويسنده/ سردبيرش در موضعگيري ها دودل بوده، نهايتاً باعث شده كه جنبه طنزآمیز اولیه نشريه به تدریج كمرنگ و سرانجام محو شود، و بنابراين در اين مورد مشخص پروژه طنزآوری و طنزنویسی به شکست بیانجامد.
از این گذشته مورد مجله استبداد نشانگر آن است كه همه نشريات آن دوره الزاما دارای گرايش سياسي مشخص و قابل تعريفی نبودند، و يا موضع مشروطهخواهانه منسجمی ارائه نمی دادند، و شاید اصلا قصد چنين كاری را هم نداشتند. مجله استبداد نويسنده/ سردبيري داشت كه پايبندياش به سبك طنز وهجو در زمانهای مختلف بين تعابیرصریح و مبهم در نوسان بود. بهعلاوه ستايش آن از مشروطهخواهی و رد استبداد نیز از ابتدای کارسؤال انگیز بود، چرا كه برپايه درکی نسبتاً سطحی از الزامات واقعی يك جامعه مشروطه بنا شده بود؛ مثلا در دفاع از مشروطه سهواً آن را با دولتِ كارآمد يكی می گرفت. به اين ترتيب مورد مجله استبداد از اين جهت مفید است كه نشان می دهد طرفداران مشروطه در آن زمان جملگی نه الزاماً «آزادی خواه» بودند و نه اصالتاً «مشروطهخواه»، و نه فهم و درکی یکسان از اين مفاهيم داشتند. در عوض، براي بسياري از آنان آرمان مشروطه خواهی به سادگی عبارت بود از آرزوی يك حكومتِ بهترو کارآمد. در اين زمينه مجله استبداد را ميتوان با نشريات خاص ديگري در اين دوران چون صور اسرافيل و نسيم شمال مقايسه كرد؛ این دو سوای اينكه بهطور حرفهای طنزنویسی وهجو را دنبال ميكردند به میثاق اوليه خود نیز در مبارزه با استبداد پايبند ماندند و این خود عاملي بود كه در تركيب با سبك ادبي و خلاقانهشان، تأثيری مستقيم در زنده ماندن آنها در خاطره جمعي حتي پس از دوران خودشان داشته است. اين مقايسه در عین حال بیانگر تاثیرات چندگانه و ناهمگونی است که انقلاب مشروطیت بر اندیشه سیاسی ایرانیان داشته است.
تاريخ نوين مطبوعات طنز نویس در ايران حاكي از باز و بسته شدن سریع این گونه نشریات بر اثر پیدایش آزادی های نسبی و کوتاه مدت از یکسو و وجود ادواری سانسوراز سوی دیگربوده است. از اين نظر طنز نویسی وهجو سياسي دوران مشروطه را ميتوان با دو دوره بعدي كه مقارن با آزادي های نسبي در تاريخ ايران بودند مقايسه كرد، یعنی فاصله زمانی سال های 1320 تا 1332 شمسی و سپس 1357 تا 1359، دورههايي كه برآیندی ازعوامل به رشد طنزنویسی سیاسی ونشرآن در فضاي عمومي جامعه یاری داده و در عينحال تنشها و تضادهاي آن را نمایان می ساخت، روندی كه گاه خود نیز سرشارازمصادیقی طنز آمیز بود.(۳۴)
____________
* استاد تاریخ در دانشگاه سان دیاگو.
———————————————————————-
پانوشتها:
۱) طرح نخست اين مقاله در سي و ششمين كنفرانس سالانه انجمن مطالعات خاورميانه(MESA) ، در 25 نوامبر سال 2003 در واشنگتن ديسي، در جلسه «طنز و جامعه در ايران» ارائه شد. در اينجا لازم می دانم از بنيادِ آيلكس(ILEX) براي تدارک این جلسه و از لوئيز مارلو(Louise Marlow) برای بحثي كه در مورد اين مقاله ارائه نمود سپاسگزاری كنم. همچنين از محسن آشتياني، منصور بنكداريان، و داريوش رجالي كه پيشنويس مقاله را خواندند و مرا از نظرها و پيشنهادهاشان بهرهمند كردند، از علی معظمی برای همکاری در ترجمه مقاله به فارسی، و از جان گرني(John Gurney) بهخاطر اطلاعات گرانبهايي كه در اختيارم گذاشت سپاسگزارم. برای متن انگلیسی مقاله ن.ک. به:
Ali Gheissari, “Despots of the World Unite!: Satire in the Persian Constitutional Press (Introducing Majalleh-ye Estebdad, 1907-1908),” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, Vol. 24, No. 3, Special Issue on the Occasion of the Centennial of the Iranian Constitutional Revolution, Summer, 2005, pp. 360-376.
۲) براي نمونه ن.ك. به: مقالات طنزآمیز علياكبر دهخدا تحت عنوان «چرند و پرند» که در نشریه صوراسرافيل در فاصله 1907 و 1909 در تهران منتشر ميشد؛ دوره كامل اين نشریه توسط انتشارات نشرِ تاريخ ايران در تهران در سال 1360 مجددا به چاپ رسيده است. برای اطلاع بيشتر از دهخدا و «چرند و پرند» او ن.ک. به:
H. Kamshad, Modern Persian Prose Literature, Cambridge: Cambridge University Press, 1966, pp. 37-40.
براي اطلاع از روزنامهنگاري دوره مشروطه با ارجاع خاص به نشریه حبل المتين ن.ک. به:
E. G. Browne, "The Persian View of the Anglo-Russian Agreement," in Albany Review, Vol. 2, London, 1907, pp. 287-297.
براي يك بررسي کلی ن.ک. به:
E. G. Browne, The Persian Press and Persian Journalism, (A Lecture Delivered to the Persia Society, London, 23 May 1913), The Persia Society Publications, London, n.d. [1913]; and E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, Cambridge, 1914.
و نیز به: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، چهار جلد، چاپ اول، اصفهان، 1327 تا 1331 ه.ش.،تجدید چاپ، اصفهان، انتشارات کمال، 1364 ه.ش.
۳) مطبوعات جدید دوره مشروطه گاه منعکس کننده برخي کنایات و شایعات محلي هم بودند. براي مثال می توان به کنایه تبريزیان به محمدعلي ميرزا (محمدعلی شاه بعدی) در ايام حكومتش در آذربايجان اشاره نمود که از او به عنوانِ «پسرِ امَّ الخاقان» یاد ميكردند و كنايه ميزدند كه وی در واقع فرزند مظفرالدين شاه نبوده بلكه زاده رابطهِ نامشروعِ مادرش با يكي از ملازمان خود (يا بهعبارتي كه ملكزاده بهكار ميبرد «جلودار»انش) بود؛ کنایتی که پس از تاجگذاری محمدعلی شاه و آغاز مخالفتش با مشروطه و مجلس، در ابعادي ملّی در نوشته های هجوآمیز مشروطهخواهان بروز يافت. ن.ک. به: احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، چاپ سيزدهم، انتشارات اميركبير، 1365، صص 341،343؛ مهدی ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطه ايران، جلد دوم، ويرايش چهارم، تهران، 1373، صص 438، 448-449؛ و يحيی دولتآبادی، حيات يحيی، جلد دوم، ويرايش دوم، تهران، 1361، صص 96 و 97 و 99.
۴) از جمله متونی كه به سبك مكالمه بين شخصيتهاي ساختگي نوشته شدهاند، ن.ك. به: ميرزا فتحعلی آخوندزاده، مكتوبات، ويرايش نخست، تفليس، بيتاریخ [احتمالاً 1864]، ويرايش جديد، ويراسته م. صبحدم، آلمان (بی جا.)، انتشارات مرد امروز، 1985؛ بی نام [به احتمال قوی نویسنده این اثر سيد محمدحسن كاشاني، برادر سيد جلال الدين كاشاني (مويدالاسلام) ويراستار نشریه فارسي پرنفوذ حبل المتينِ چاپ كلكته، بوده است]، مكالمه سياح ايراني با شخص هندي، بيجا. [بمبئي]، 1905؛ و شيخ محمد محلاتي، گفتارِ خوشِ يارقلي، ويرايش اول، نجف، بيتاریخ [احتمالاً 1333 ه. ق. (1914)]، ويرايش جديد با مقدمه سيد شهاب الدين مرعشي، تهران: فراهاني، 1383 ه. ق.
۵) ن. ك. به: مدخلِ “Satire” در:
Webster’s New Universal Unabridged Dictionary, New York: Barnes & Nobel, 1996.
۶) ن.ك. به: مدخلِ “Satire” در:
Webster’s New Universal Unabridged Dictionary, New York: Barnes & Nobel, 1996.
۷) براي پژوهشهايي كه در مورد طنز و هجو انجام شده ن.ك. به:
Mikhail Bakhtin, Rabelais and His World, Translated by Hélène Iswolsky, M.I.T. Press, 1968; Ted Cohen, Jokes: Philosophical Thoughts on Joking Matters, Chicago, 1999; Jacob Levine, “Humor,” in International Encyclopedia of the Social Sciences, Edited by David L. Sills, The Macmillan Co. & the Free Press, Vol. 7, 1968, pp. 1-8; John Morreall (ed.), The Philosophy of Laughter and Humor, New York, 1986; Michael Mulkay, On Humor: Its Nature and its Place in Modern Society, Oxford, 1988; Elliott Oring, Jokes and Their Relations, Lexington, KY, 1992; John Allen Paulos, I Think, Therefore I Laugh: An Alternative Approach to Philosophy, New York, 1985; Jon E. Roeckelein, The Psychology of Humor: A Reference Guide and Annotated Bibliography, Westport, CT, 2002.
۸) يكي از هجونامههاي مصور در اين دوران كشكول نام داشت كه در فاصله سالهاي 1286 تا 1287 ه.ش. (1907 تا 1908) در تهران منتشر ميشد. ن.ك. به:
Shiva Balaghi, “Print Culture in Late Qajar Iran: the Cartoons of Kashkul,” in Iranian Studies, Vol. 33, Nos. 3-4, Summer/Fall 2000, pp. 165-181.
بايد اضافه كرد كه فهمِ سبكِ خاص تصاوير كشكول كه حاوي تركيب طرحها و تعابیری که ناظر به گفتهها يا افكار شخصيتهاي مختلف بودند، نیازمند داشتن ذوق و سواد از ناحیه خوانندگانش بود.
۹) براي فهرست شمارههای مختلف مجله استبداد به همراه گزیده ای از محتوای شماره ها، ن.ک. به:
Ali Gheissari, “Despots of the World Unite!: Satire in the Persian Constitutional Press (Introducing Majalleh-ye Estebdad, 1907-1908),” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, Vol. 24, No. 3, Summer, 2005, Appendix, pp. 370-376.
۱۰) تحول هجو و طنز سیاسی در ايران و نيز مضامين و شگردهاي آن مشخصاً تحت تأثير مطبوعات هجويه عثماني و هم چنين موارد مشابهي بود كه از قفقاز و هندوستان به ایران ميآمد. برای پژوهشی در مورد هجوپردازي در مطبوعات عثماني در اين دوره، و مقايسه آن با ايران و روسيه، ن.ك. به:
Palmira Brummett, Image and Imperialism in the Ottoman Revolutionary Press, 1908-1911, New York, 2000.
۱۱) ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, Cambridge, 1914, p. 133.
کتابخانه دانشگاه كمبريج و کتابخانه مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي (SOAS) دانشگاه لندن هم در فهرست موجودی های خود شمارههاي منتشر شده از مجله استبداد را 31 ذكر كردهاند. ن.ك. به:
Ursula Sims-Williams, in Union Catalogue of Persian Serials and Newspapers in British Libraries, London, 1985, p. 77.
سيمز ويليامز هم ظاهرا به پيروی از براون مجله استبداد را ماهنامه ميداند در حالیكه مجله استبداد غالبا به صورت هفتگی منتشر می شد.
۱۲) ظاهرا مجله استبداد نخستين نشريه ايرانی بوده است كه در قطع «رُبعی» چاپ شده است. ن.ك. به: محمد محيط طباطبايی، تاريخ تحليلی مطبوعات ايران، تهران، 1366، ص 145.
۱۳) براي ارجاعات بيشتر همچنين ن.ك. به: ناصرالدين پروين، تاريخ روزنامهنگاری ايرانيان و ديگر پارسی نويسان، جلد دوم، تهران، 1379، ص 524.
۱۴) ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 133.
۱۵) علاوه بر اينها چند نشريه هجويه و طنزآمیز ديگر هم بودند كه در همين زمان در داخل ايران منتشر ميشدند، از جمله نشریه آذربايجان در تبريز به سردبيري عليقلي خان صفراف كه در 1907 منتشر ميشد، ن.ك. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 27.
و یا نشریه حشرات الارض كه این یک نیز در تبريز و به وسيله حاج ميرزا آقا بلوري (که به ناله ملت شهرت و تخلص داشت) در سال 1908 تأسيس شد و خود او هم سردبيرش بود، ن.ك. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 76.
و نشریه نسيم شمال كه در رشت به وسيله سيد اشرف الدين حسيني سردبيري ميشد و در سال 1325 ه.ق. (1907) آغاز بهكارنمود، ن.ك.: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، جلد چهارم، ص 295، و نیز:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 148.
نشریات آذربايجان و حشرات الارض هر دو از كاريكاتور استفاده ميكردند. براي اطلاع بيشتر درباره آذربايجان و نسيم شمال همچنين ن.ك. به:
Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution, 1906-1911: Grassroots Democracy, Social Democracy, and the Origins of Feminism, New York: Columbia University Press, p.120.
۱۶) ن.ک. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, (First published, 1893), New Edition, Cambridge, 1926, (Reprinted, 1927), pp. 477-478.
بدینوسیله از جان گرني به خاطر اطلاعات ارزشمندي كه درباره دوران نخستين زندگي شيخ مهدي در قم و پس از آن در كرمان و نيز ملاقاتش با براون در اختيار نگارنده گذاشت سپاسگزاری می شود؛ ن.ک. به: مكاتبه با جان گرني، به تاریخ 18 نوامبر 2002. خاطرات براون همچنين اطلاعات بيشتر و متأخرتری درباره شيخ مهدی دربردارد، ن. ك. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, pp. 486-487, 495, 519, 542, 551-554, 571-572, 578.
شيخ مهدي سالها بعد كه مجله استبداد را منتشر مي ساخت، در شماره 21، شنبه، 27 ذي الحجه 1325 (1 فوريه 1908)، صص. 9 تا 11، معرفي كوتاه و دوستانه ای درباره براون نوشت و به آشنايی خود با براون در تابستان 1305 ه.ق. اشاره نمود و بخشی از سفرنامه براون را در صفحات 11 تا 13 همان شماره مجله استبداد به چاپ رساند. متعاقبا بخش های ديگري از سفرنامه براون در شمارههاي 22، 23، 24، 26، 28، 29، و 30 مجله استبداد چاپ شد. براي بررسی ارزنده ای از سفرنامه براون، ن.ک. به:
John D. Gurney, “The Shaikh, the Shahzadeh and the Scholar: Edward Browne’s Safarnameh.”
ترجمه فارسي: جان گرني، «شيخ، شاهزاده و شرقشناس»، ترجمه منصورصفتگل، در مصطفي زمانينيا (ویراستار)، سايهسار مهرباني: ستايش ميلاد و كارنامه دكتر منصوره اتحاديه(نظام مافي)، تهران، كتاب سيامك، 1383، صص437 تا 504.
۱۷) برای روايتهای مختلف درباره سوء قصد به ناصرالدين شاه ن.ک. به:
Moojan Momen (ed.), The Babi and Baha’i Religions, 1844-1944: Some Contemporary Western Accounts, Oxford: George Ronald, 1981, pp. 128-146;
همچنين ن.ک. به: عباس امانت، قبله عالم: ناصرالدين شاه قاجار و پادشاهي ايران، ترجمه حسن كامشاد، تهران: نشر كارنامه، 1383، صص 277 تا 300. بنا به گفته شهود سه نفري كه قصد جان ناصرالدين شاه را كردند عبارت بودند از ميرزا محمد نيريزی كه به وسيله محافظان شاه كشته شد، محمد صادق تبريزی، و ميرزا فتحالله قمي كه این دو دستگير وهریک پس از بازجوييهای سخت كشته شدند. شيخ مهدي قمی فرزند ملا علی صحاف و برادرزاده همين ميرزا فتحالله قمي بود. به نقل از مكاتبه شخصي با جان گرني، به تاريخ 18 نوامبر 2002.
۱۸) مكاتبه شخصي با جان گرني، به تاريخ 18 نوامبر 2002. همچنين ن.ک. به: جان گرني، «شيخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص 447.
۱۹) مكاتبه شخصي با جان گرني، به تاريخ 18 نوامبر 2002. اختر هفتهنامهاي بود كه در 1292 ه.ق. در استانبول منتشر ميشد و سردبيرش آقا محمد طاهر تبريزي بود. براي اطلاعات بيشتر درباره اختر نگاه كنيد به: محمد صدرهاشمي، تاريخ جرايد و مجلات ايران، جلد اول، ص 63.
۲۰) ن.ک. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, p. 478.
براون تاريخ نخستين ملاقات خود با شيخ مهدي را چهارشنبه، 5 ژوئن [1888]، ذكر ميكند و او را فردی «آزادانديش» ميخواند، كسي كه «ترديد نسبت به تعصب مذهبی اش او را از شهر مذهبی محل سكونتش به محیط آزادتر كرمانِ رانده بود». ن.ک. به:
E. G. Browne, op.cit., pp. 477-478.
براون سپس متذكر ميشود كه شيخ مهدي در كرمان اعتماد ناصرالدوله حاكم را هم جلب كرده بود و بيشتر اوقاتش را با او ميگذراند. به گفته براون شيخ مهدي شخصی بود «تنومند و خوش مشرب و خوش قلب، با اندکی قداست، که چندان شباهتی به قداست قمی ها نداشت، و معدن ذکاوت و اظلاعات…» ن.ک. به: جان گرنی، «شيخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص 448، و نیز:
E. G. Browne, op.cit., p. 478.
براون می نویسد: «من بعداً چيزهای بيشتری از او ديدم، و فهميدم كه او بابيِ ازلي است، البته اگر اصلاً مذهبي می داشت؛ ليكن در اين نخستين ديدار او هيچ نشانهای از تمايلات مذهبی اش بروز نداد الا اينكه از من پرسيد كه آيا ميخواهم نسخهاي از تاريخ جديد مانكجي درباره باب داشته باشم». ن.ک. به:
E. G. Browne, op.cit., p. 478.
در کل ميتوان او را لامذهب و طبيعي مذهب دانست. از نظر سياسي هم او به چشم براون «شخصیتی میانه رو، دارای سعه صدر، و بی تعصب» بوده است. ن.ک. به: جان گرني، «شيخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص. 449.
۲۱) با اينهمه شيخ الممالك در شماره 26 مجله استبداد، مورخ يکشنبه، 5 صفر 1326، صص 1 تا 5، به تلاش مشترك خود با سردبيران چهار نشريه ديگر، يعني حبل المتين، ندای وطن، صبح صادق، و كوكب دری، براي مصاحبه با سعد الدوله در سفارت هلند، ياد ميكند. از اين مقاله همچنين برمی آيد كه سردبيران آن نشريات ديگر او را بهعنوان يك همكارجدی می گرفتهاند. در مجموع مجله استبداد از حبل المتين و صور اسرافيل تمجيد ميكند. شرح بيشتر درباره ملاقات با سعد الدوله را ميتوان در شماره 28 مجله استبداد، مورخ 19 صفر 1326، صص. 1 تا 11، يافت.
۲۲) به نوشته ناصرالدین پروین، مطبعه شرقي در سال 1324 ه.ق. در تهران در خيابان باب همايون تأسيس شد. ن.ک. به: ناصرالدين پروين، تاريخ روزنامهنگاري ايرانيان و ديگر پارسينويسان، جلد دوم، تهران، 1379، ص 746. يك سال بعد، در 1325 ه.ق. شيخ الممالك كه پروين در اثر یاد شده از او به عنوان «شيخ الممالك كرماني (سيرجاني)» ياد ميكند، چاپخانه را خريد و آن را به همان نزديكي در روبروي شمس العماره منتقل كرد، و در نشریه ندای وطن اعلام داشت که «مطبعه شرقی به اداره بنده تعلق یافت. به کلی حروف و اجزای مطبعه را تغییر داده اصلاح نمودم». ن.ک. به: ندای وطن، شماره 92، 22 رمضان 1325 ه.ق. [برابر با 30 اکتبر 1907 میلادی]، به نقل از ناصرالدين پروين، تاريخ روزنامهنگاري ايرانيان و ديگر پارسينويسان، جلد دوم، ص 746.
۲۳) ناصرالدين پروين، تاريخ روزنامهنگاري ايرانيان و ديگر پارسينويسان، جلد دوم، ص 746.
۲۴) ناصرالدين پروين، تاريخ روزنامهنگاري ايرانيان و ديگر پارسينويسان، جلد دوم، ص 746.
۲۵) محمد محيط طباطبايي، تاريخ تحليلي مطبوعات ايران، ص 145.
۲۶) محمد محيط طباطبايي، تاريخ تحليلي مطبوعات ايران، ص 145. در اين مدرسه که در کاخ گلستان تشکسل می شد شماري از اهل فضل و ادب به آموزگاری حضور داشتند، از جمله «ذكاء الملك فروغي، ذكاء الدوله غفاري، و كمال الملك»، كه ميخواستند «از احمد شاه يك پادشاه مشروطه واقعي بسازند». ن.ک. به:
M. J. Sheikh-al-Islami, “Ahmad Shah Qajar,” in Encyclopaedia Iranica, Vol. 1, London & Boston, 1985, p. 658.
همچنین ن.ک. به: محمد جواد شيخ الاسلامی، سيماي احمد شاه قاجار، دو جلد، ويرايش سوم، تهران: نشر گفتار، 1375، بهطور خاص ن.ک. به: جلد اول، صص 35 تا 39. با اينهمه هيچ اشارهاي به شيخ مهدي قمي در دو منبعي كه شيخ الاسلامي تأليف كرده نيست. برای اطلاع مستند از اسامی معلمین این مدرسه و دروسی که بر عهده ایشان بود، ن.ک. به: جلال فرهمند، «مدرسه سلطنتی»، ماهنامه الکترونیکی بهارستان، شماره 10، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران:
http://www.iichs.org/Baharestan/Bahar10/yeksanad.htm
در سندی هم که در این مقاله معرفی شده نام و نشانی از شیخ الممالک نیست.
۲۷) براي مثال توقيف صور اسرافيل در نشریه انگلیسی The Labour Leader تحت عنوان «مطبوعات در ايران» انعكاس يافت: «به رغم انقلاب مشروطه در ايران، آزادي مطبوعات هنوز محدوديتهاي خود را دارد. به دستور دولت در تهران (بنا به گزارش Courrier Européen) به تازگي نشريه صور اسرافيل توقيف شده است. صوراسرافيل يك هفتهنامه سياسي، تاريخي، اخلاقي، و انقلابي بود. اين نشريه در راه شعارش تلاش ميكرد: حريت، مساوات، اخوت. به عبارت ديگر، صور اسرافيل برنامهای عالي داشت و به اين دليل تعطیل شد كه ميخواست همين شعار را متحقق كند. مباحث سياسي اين نشريه نیروی خاصی داشتند و [این نشریه] تلاشي برای پنهان داشتن هويت كساني كه به آنان انتقاد داشت، نميكرد. قدرت حاکم كه به چنين نقد تیز و برندهای عادت نداشت وجود آن را بيش از حد تحمل خود يافت و به اين ترتيب صور اسرافيل توقيف شد. حاليا كارزار آزادی مطبوعات در ايران ميدانی است كه هنوز می بايد در آن جنگيد». به نقل از:
The Labour Leader, 8 November 1907, p. 510.
نشريهاي كه از آن نقل كرديم ارگان «حزب مستقل كارگر»، شاخهای از «حزب كارگر بريتانيا» بود. مطبوعات بريتانيا به هيچ وجه در رويكردشان به مطبوعات مشروطه ايران متفق القول نبودند؛ برخي از قبيل The Daily News و Manchester Guardian، حهت گیری همدلانهای با مشروطیت ایران داشتند، در حالی كه نشريات ديگر، مهمترينشان The Times، موضعي خصمانه گرفته بودند. همچنين ميتوان به روزنامه نيمه رسمي روسي زبان Novoe Vremya در روسیه اشاره كرد كه سياستهای روسيه در ايران را تأييد و حمايت ميكرد، و نيز به نشريات فرانسوي l' Action و le Siècle كه هوادار مشروطهخواهان ایران بودند. همچنين بايد متذكر شد كه در پي خلع محمدعلي شاه در تابستان 1909 و احياء مشروطه كه فضاي آزادي سياسي جديدی را با خود به همراه آورد، شماری از مليگرايان هندی كه تحت تعقيب انگليسيها بودند به ايران پناهنده شدند و دستكم یکبار و براي مدت كوتاهي روزنامه جديدي در شيراز منتشر كردند. در 1910، نشريه مبارز Indian Sociologist (كه سابقاً در لندن انتشار مييافت اما در آن زمان در پاريس منتشر ميشد و سردبيرش مليگراي هندي مبارزي به نام شيماجي كريشناوارما Shyamji Krishnavarma بود) زير عنوان «ايران تحول يافته چگونه با پناهندگان سياسي رفتار ميكند» گزارشي را كه پيشتر در Trevandrum Swadeshabhimani منتشر شده بود تجديد چاپ كرد؛ گزارش دراین باره بود كه دولت مشروطه ايران چگونه از استرداد دو مليگرای مبارز هندی، اجيت سينگ Ajit Singh و صوفی آمبا پراساد Sufi Amba Prasad، خودداري كرده است كه از تعقيب بريتانيا گريخته بودند و در ايران در شهر شيراز پناهنده شده و در آنجا نشريهاي با نام حيات را منتشرمی ساختند. ن. ك. به: Indian Sociologist, September 1910, p.35. بدینوسیله از منصور بنكداريان براي اطلاعاتي كه در مورد گزارش اخبار نشريات مشروطه در مطبوعات بريتانيا و ساير مطبوعات اروپايي در اختيار نگارنده گذاشت سپاسگزاری می شود. براي اطلاعات بیشتر ن. ك. به:
Mansour Bonakdarian, Britain and the Iranian Constitutional Revolution of 1906-1911: Foreign Policy, Imperialism, and Dissent, Syracuse University Press, 2006.
درمورد نشريه حيات همچنين ن. ك.:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p.79, No. 152.
به نوشته براون نشریه حيات در سال 1328 ه.ق. (برابر با 1910 م) در شيراز با چاپ سنگي منتشرميشده است؛ اين نشريه «در آن جا به وسيله يك وطنپرست آزادیخواه هندی به نام «صوفی» منتشر ميشد كه اخيراً دوباره مجبور شده است براي در امان ماندن از آسيب كنسول انگليس فرار كند، و در نتيجه روزنامه هم تنها پس از انتشار هشت شماره به حال تعليق درآمده است. نام كامل سردبير صوفي آنبابارشا (Sufi Anbabarsha) و از اهالي مرادآبادِ دكن بوده است». ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 79.
براي اطلاعات بيشتر درمورد «صوفي» كه در ايران به نام «آقا صوفي هندی» مشهور بود و فعاليتهای ضد انگليسی او، ن. ك. به: محمدحسين ركنزاده آدميت، فارس و جنگ بين الملل، چاپ چهارم، تهران، اقبال، 1375، صص 329 تا 332؛ و ن. ك. به: عليمراد فراشبندی، تاريخچه حزب دموكرات فارس، تهران، 1359، صص 42 و 43.
۲۸) مجله استبداد، شماره 1، 5 جمادي الثاني 1325 (16 ژوئيه 1907). همچنین بر روی جلد شماره نخستین آمده است:« اگر مطلوب ارباب خرد گرديد جزو دويم نيز بهحليه طبع خواهد رسيد» و «در همهجا جزوی 6 شاهي به فروش ميرسد و هر كس ده جلد خريد يك جلد مجاني به او خواهد رسيد». طنزی كه در اينجا مي توان دید هدف واقعي نشريه است كه ميكوشد با توسل به هوش و درایت خوانندگان استبداد را به نقد آورد.
۲۹) مجله استبداد، شماره 12، [يكشنبه]، 19 رمضان 1325 (27 اكتبر 1907)، صص 1 تا 5؛ مجله استبداد، شماره 18، شنبه، 6 ذي الحجه 1325 (11 ژانويه 1908)، صص 1 تا 10. نگارنده در جاي ديگر مختصراً درباره كاربرد «فكلي» و «فرنگ» در زبان فارسي نکاتی را متذکر شده است، ن. ك. به: علي قيصري، روشنفكران ايراني در قرن بيستم، ترجمه محمد دهقاني، تهران، انتشارات هرمس، 1384، ص 189 یادداشت 70، و همانجا، صص 189 و 190 یادداشت 80.
۳۰) مجله استبداد، شماره 1، 5 جمادي الثاني 1325 (16 ژوئيه 1907)، ص. 3.
۳۱)«عدالت الدوله» و «ايران الملوك» تعابیری هستند كه نویسنده آشکارا براي تأكيد بر مفاهیم عدالت و مليت ساخته است. بايد به ياد داشت كه يكي ازمفاهیم اصلي مشروطيت، چنانكه در شعاردر خواست «عدالتخانه» درمقدمه انقلاب مشروطه بازتاب يافته بود، بر مبناي عدالت فهميده ميشد. از این گذشته در این جا ميتوان نوعی گرایش به نظريه توطئه را نیز دید که زادگاه اصلی مشروطيت را در انگلستان می داند.
۳۲) مجله استبداد، شماره 10، یکشنبه، 20 شعبان 1325 (29 سپتامبر 1907)، صص 13-10.
۳۳) مثلا نشریه لیترری دایجست چاپ نیویورک (1908) ضمن گزارشی درباره «روزنامه نگاری در ایران» از مجله استبداد نام می برد و از آن به خاطر چاپ شعری که توسط یکی از زنان ایرانی در پشتیبانی از مجلس سروده شده بود ستایش می کند. ن.ک. به:
Literary Digest, Vol. 37, No. 20, 14 November 1908, p. 710.
اگرچه در متن مقاله ارجاعي به شماره مشخصي از مجله استبداد داده نشده، شعر مورد اشاره را میتوان در شماره 5 یافت. ن.ک. به: مجله استبداد، شماره 5، سهشنبه، 10 رجب 1325 (20 اوت 1907)، صص 6 و 7:
مجلس شورا که از عرش برین / خواند جبریل از خدایش آفرین
کی روا باشد که این محکم اساس / منهدم گردد ز ظلم ظالمین
این بنائی کز مساوات است و عدل / سرنگون خواهش رئیس مشرکین
شیخ اگر برگشت از مجلس مرنج / او بود نائب مناب ناکسین
عیب مجلس مینماید این عجب / دشمن عدل است انصافش ببین
بهر دفع دشمن ملت ز جان / گشته اطفال چون شیر عرین
هرکه باشد بی پدر منکر بود / حامی مجلس عباد مخلصین
روح استبدادیان از کالبد / رفت در دوزخ بر آتش شد قرین
کوری چشم حسود کم خرد / مجلس شورا شده خلد برین
بهر جشن این اساس معدلت / تهنیت خوان است جبریل امین
۳۴) براي مطبوعات ايران در دوره 1320 تا 1332، ن. ك. به: وليمراد صادقينسب، فهرست روزنامههاي فارسي: 1320- 1332، تهران،انتشارات دانشگاه تهران، 1360. براي مطبوعات سياسي فارسي پيش از انقلاب 1357، ن. ك. به: عبدالرحيم ذاكرحسين، مطبوعات سياسي ايران در عصر مشرو طيت، ويرايش سوم، تهران، 1375، صص 295-121