این مقاله را به اشتراک بگذارید
مهدی غبرایی میگوید: در سال جاری برای کتاب اتفاقهای خوشایندی رخ داده و ممیزی هم به نسبت قبل تفاوت چشمگیری پیدا کرده است.
به گزارش مد و مه این مترجم در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت ادبیات و نشر در سال ۹۴ گفت: ادبیات بسیار گسترده است چون شامل داستان، رمان و داستان کوتاه حوزه تالیف و ترجمه میشود. اگر کتابهای حوزههایی همچون علوم اجتماعی و فلسفه را کنار بگذاریم و بر ادبیات متمرکز شویم، در سال جاری برای کتاب اتفاقهای خوشایندی رخ داده است.
او افزود: در سال ۹۴ کتابهای ادبیاتی منتشرشده از جمله داستان کوتاه و رمان تعداد چشمگیری دارد و کسی وقت نمیکند همه این آثار را مطالعه کند. البته با توجه به اینکه من جزو داوران جایزه مهرگان ادب هستم گلچین این آثار به دستم میرسد و موظف هستم که برترینها را بخوانم. اما اگر نگاه کلی داشته باشیم در حوزه ادبیات داستانی ایران – چنان که گفتم – اتفاق خوشایندی در حال رخ دادن است.
غبرایی جلسههای ادبی را یکی از موثرترین بخشهای ادبیات دانست و بیان کرد: در حوزه دایر شدن جلسات ادبی و نقد و نظر هم وضعیت با سال گذشته و سالهای گذشته بسیار بسیار تفاوت کرده است. درواقع طوری است که وقت نمیشود علاقهمندان در همه جلسات شرکت کنند.
او با بیان اینکه «ممیزی به نسبت قبل تفاوت چشمگیری پیدا کرده است» اظهار کرد: هنوز وضعیت آنطور که باید، نشده است. من به دوره آقای خاتمی چشم دارم. آن زمان یکی از درخشانترین دورهها بود و ما هنوز به آن حد نرسیدهایم. البته با وجود بهبود وضعیت حتی خود من هنوز دو کتاب گیرکرده دارم که هیچ دلیل منطقی برای رد کردن آنها به من ارائه نمیشود.
غبرایی با بیان نمونه شرح داد: با آقای کاوه میرعباسی صحبت میکردم، کتاب «لیلیبازی» ایشان هم همین موقعیت را دارد و دلیل منطقی برایش ارائه نمیشود. علت گیر کردن کتاب «لیلیبازی» را که از کتابهای من کمتر ایراد دارد، نمیدانم. این تغییراتی که در سطح رابطه با جهان رخ داده و در کشور چنان که در انتخابات اخیر مشاهده کردید، نمود پیدا کرد، امیدواریم در سطح داخلی هم ایجاد شود و دیگر کتابهای ما بدون دلیل منطقی معطل نماند.
این مترجم گفت: اگر بخواهم خوشبینانه نگاه کنم، باید در باز باشد و گرفت و گیری وجود نداشته نباشد؛ این وضعیت آرمانی است اما همین که گرفت و گیرها کمتر باشد امیدبخش است و به رشد کیفی هم منجر میشود. البته باید در نظر داشت مثلا همه آثاری که در کشور فرانسه منتشر میشود فاخر نیست، تعداد زیادی کتاب عامهپسندند. از بین این حجم تولید کتاب تعدادی کتاب باارزش هم به وجود میآید.
او همچنین بیان کرد: به احتمال بسیار زیاد، رشد کمی منجر به رشد کیفی میشود. اگر دست نگارنده باز باشد و سانسور بیداد نکند، ادبیات هم میتواند رشد کند. این را هم میتوانم اضافه کنم که ادبیات آینه تمامقد جامعه است؛ وقتی در جامعه فقر، بیکاری، اعتیاد و فحشا هست در ادبیات منعکس میشود. اگر بخواهیم اینها را از ادبیات حذف کنیم نیمی از واقعیت را حذف کردهایم و در این صورت ادبیات در اصلاح جامعه کارآیی ندارد.
غبرایی درباره بسته کتابهای پیشنهادی پایان سال خود گفت: کتاب زیاد است، اما توصیه من درباره داستانهای ایرانی این است که کتابهایی را که برنده جایزه «مهرگان ادب» میشوند بخوانند، زیرا نظر من هم پشت این کارها هست. در حوزه ترجمه هم کتاب زیاد است. اگر بخواهم کمی فروتنی را کنار بگذارم میگویم ترجمههای مرا بخوانند.
او با بیان اینکه «نام مترجم اعتبار اثر است» بیان کرد: بخصوص کسانی که سالها کار کردهاند ترجمههایشان درخور اعتناست. نام آنها باعث میشود به صحت و سلامت ترجمه و به انتخاب اثر اعتماد شود. ما مترجمان برجستهای چون عبدالله کوثری، منوچهر بدیعی، سروش حبیبی، فرزانه طاهری و مژده دقیقی را داریم که اسم این افراد به مثابه اعتبار اثر و ترجمه است و خواننده میتواند بدون اینکه وسواس به خرج دهد آثارشان را بخرد.
این مترجم درباره آثار در دست انتشار و ترجمه خود نیز اظهار کرد: چون پیشتر ترجمهای ابتر و ناقص از کتاب «1Q84» موراکامی وجود داشت و من هم سالهاست با موراکامی اخت هستم خودم را متعهد دانستم این اثر را دوباره ترجمه کنم. این رمان ۱۲۰۰ صفحه در قطع وزیری است که به فارسی ۱۵۰۰ صفحه میشود. من در حال حاضر از نیمه جلد اول گذشتهام و دو جلد دیگر را بعد از آن ترجمه میکنم. کار این کتاب تا سال آینده تمام میشود.
او افزود: رمانهایی در دست انتشار دارم و چهار رمان از عتیق رحیمی نویسنده افغان مقیم پاریس را با نشر ثالث کار میکنم که بناست دو اثر از این چهار رمان تا عید منتشر شود. این چهار اثر شامل کتابهای «خاک و خاکستر»، «هزارتوی خواب و هراس»، «سنگ صبور» و «لعنت بر داستایوفسکی» میشود که «لعنت بر داستایوفسکی» همین روزها منتشر خواهد شد.
غبرایی درباره کتاب «لعنت بر داستایوفسکی» گفت: این کتاب ۲۵۰-۲۴۰ صفحه و بهترین اثر عتیق رحیمی است. در واقع داستایوفسکی کار دست راوی داستان میدهد. اسم شخصیت اصلی داستان رسول است که در روسیه درس خوانده و در افغانستان زندگی میکند. او عاشق کارهای داستایوفسکی است و خودش در داستان به نوعی نقش راسکولنیکف را در افغانستان زمان طالبان بازی میکند. او همچون راسکولنیکفت دست به قتل پیرزنی که نامزدش را به فحشا کشانده میزند.