این مقاله را به اشتراک بگذارید
جنگیدن علیه رکود
گزارشی از وضعیت رمان ایرانی در سال ۱۳۹۴
مهدی یزدانی خرم
سال ۱۳۹۴ برای رمان نویسان ایرانی کم حرف و حدیث تر از سال های قبل تر نبود. در واقع امسال با بحث هایی درباره رمان ایرانی شروع شد که کم کم پای بسیاری را به ماجرا باز کرد و حتی چند جلسه نشست در مدح و ذم و نقد مفهوم و جایگاه رمان امروز ایران نیز برگزار شد. این روند نشان داد که وضعیت ادبیات ایران از حیث بازار چندان مناسب نیست و همین امر کار را به جایی رساند که عده ای معتقد شوند رمان ایرانی صرفا بد و ناپسند است و در بوق کلی گویی و اباطیل نویسی بِدَمند.
این نکته را از آنجا می گویم چون بسیاری از نفی کنندگان رمان ایرانی با مقایسه رمان های یکی دو ساله اخیر با تاریخ ادبیات جهان به این نتیجه رسیدند! هر چند غیر از این نظرهای فکاهی، حرف های انتقادی جدی هم مطرح شد که مهمترین شان به وضعیت رمان ایرانی و نسبت هایش با جامعه مخاطب باز می گشت. سوال بسیار مهمی که باعث شده اقبال و عدم اقبال آثار نویسندگان جوان تر را از این دیدگاه بررسی کند.
امسال تعداد رمان های بیشتری منتشر شدند و ناشرانی چون ققنوس، چشمه، ثالث، افراز، نیماژ، افق، مروارید و نگاه بیشترین سهم را در این روند داشتند. در داوری امسال تجربه ما آثاری را در نظر گرفتیم که از اسفند سال ۱۳۹۳ تا بهمن سال ۱۳۹۴ منتشر شده بودند. بنابراین کتاب هایی که در بهمن ماه یا اسفند منتشر شده یا خواهند شد در سال بعد در داوری این نشریه حضور خواهند داشت.
در این فرآیند و با توجه به آثاری که در دو مرحله خوانده شدند، جهش و تنوع مفهومی در رمان امسال ایران مشخص بود. امسال کارهای متفاوت نسبتا زیادی در ایران منتشر شدند؛ از رمانی چون قوچ نوشته مهدی اسدزاده گرفته تا چهره برافروخته نوشته مرتضی کربلایی لو. از سویی دیگر این نگاه تجربی در بسیاری از این کتاب ها با توجه به خاستگاه های طبقاتی یا زیستی متصور شد. مثلا رمانی چون طلابازی از امیرحسین شربیانی از گسست های تاریخی یک طبقه اشرافی شمال شهرنشین خبر می داد و رمانی مانند آمین می آوریم از امین خداوردی توجه کرده بود به یک فانتزی اخلاقی در طبقه متوسط.
بی تردید فصل مشترک اکثر این رمان ها رئالیسم بود و تلاش برای قصه گویی. این امر به نحوی بود که بیشتر رمان ها تلاش داشتند بتوانند وجه سرگرم کننده خود را بیش از پیش به رخ بکشند. انگار برای نسل تازه تر نویسندگان ایرانی این باور جا افتاده که اثرشان فارغ از ارزش های روایی و زیبایی شناسانه یک کالاست که باید بتواند با بخشی از مخاطب تنبل تر شده و گاه سختگیرتر شده ارتباط برقرار کند.
سقوط تیراژ کتاب به حداکثر هزار نسخه و در نمونه های بسیار زیاد پانصد نسخه نشان از همین بی توجهی داشت. برای همین گاهی رمان های فرم گراتر قربانی این وضعیت شده و نتوانستند علیرغم نقدهای مثبتی که به دست آوردن، فروش خوبی هم داشته باشند.
نکته مهم دیگر به رابطه رمان ایرانی و رسانه های کاغذی بازمی گردد. امسال بیش از پیش شاهد بی تاثیری روزنامه ها در معرفی و نقد کتاب های ایرانی بودیم. انگار دیگر مصاحبه ها و یادداشت های مثبت و منفی چندان خواننده ای ندارند و صد البته کوچ مخاطبان روزنامه ها به فضاهای مجازی باعث شد تا بسیاری از نویسندگان و برخی ناشران به این فکر بیفتند که تبلیغات اصلی کتاب را به فضاهای مجازی ببرند و منتقدان نیز مصر شدند که مقالات و یادداشت های شان باید در این فضا خوانده و دیده شود.
با این روند و با توجه به مرگ تدریجی صفحات ادب و هنر در روزنامه ها که در اواخر دهه هفتاد تا اواخر دهه هشتاد مخاطبان بسیار زیادی داشت، می توان گفت یا باید شکل این صفحات تغییر کند یا همین وضعیت را ادامه دهند.
از طرفی دیگر میل برای دیده شدن و به اصطلاح معرفی کتاب بین نویسندگان ایرانی کار را به جایی رساند که هر کدام از این نویسندگان در جستجوی یکی از این صفحات برای معرفی کتاب شان باشند و اگر این آثار به هر دلیلی در این روزنامه ها یا در مرتبه ای بالاتر مجلات دیده نشوند، آنها را متهم به هر رذیله ای بکنند! گویا رستگاری یک رمانی با یک یادداشت و مصاحبه در این نشریات به دست می آید.
پس این گذار دو وجه داشت؛ نخست تبلیغ کتاب در فضای مجازی و دوم کوچ بسیاری منتقدان جدی به مجلات یا نشریات جدی الکترونیک. اتفاق مهم دیگر پررنگ تر شدن گرایش های فکری این نشریات بود که باعث می شود یک نشریه از بی خاصیتی دربیاید و تنوعی در آراء ایجاد کند.
با این کلیات، رمان ایرانی در سال ۱۳۹۴ بیش از قبل در صفحات و رسانه های مجازی حضور پیدا کرد. هر چند این حضور الزاما باعث پرفروش شدن یک اثر به شکلی منحصر به فرد نشد اما تجربه برخی ناشران نشان داد که در صورت ادامه دادن این روند و باور این نکته که کتاب یک کالاست و باید برایش تبلیغات مناسب انجام شود، می تواند تاثیر خوبی بر فروش بگذارد. یکی از این تجربه ها رمان نسیم مرعشی بود که هر چند جایزه جلال آل احمد را هم از آن خود کرد اما با توجه به تبلیغات بسیار خوبی که در فضای مجازی برایش انجام شد، مخاطبان فراوانی پیدا کرد.
از دیگر مسائلی که در حاشیه رمان ایرانی خودنمایی می کرد، تکرر جلسات رونمایی یا امضاء بود که امسال تعدادشان از جلسات عمدتا ملال آور نقد بیشتر شده بود. جلساتی که بسیاری شان چیزی جز صندلی های خالی نبود و شیرینی ها و قهوه های ماسیده… این قضیه نشان داد که رونمایی برای یک کتاب باید با توجه به ظرفیت آن و میزان اشتیاق مخاطبان در نظر گرفته شود و اصولا هر رمانی نیز به چنین رونمایی هایی ندارد.
شاید بتوان گفت که بسیاری از این جلسات که در کافه ها، کتابفروشی ها یا سالن های کوچک برگزار شدند، شبیه میهمانی های نویسندگان بودند. روندی که بی تردید تاثیری بر فروش و عرضه کتاب ندارد و عکس هایش بیشتر به کار صفحات اینستاگرام یا فیس بوک می خورد. تجربه انبوهی رونمایی که در بیشترشان شاهد حضور آدم هایی ثابت بودیم نشان داد که برعکس فضای مجازی، این شیوه تاثیر چندانی بر معرفی کتاب نداشته و گاه حتی باعث دافعه نیز می شود.
امسال در نگاهی کلی تب رمان های زرد نخبه گرا کمی فرونشست. امری که در چند سال گذشته باعث شده بود چند نویسنده عامه پسند مدعی کلیت ادبیات شوند امسال تا حدی به مکان درست خود بازگشت. این جمله به معنای تحقیر رمان عامه پسند نیست بلکه به این مفهوم است که جایگاه این رمان ها باید برای مخاطبان شان مشخص شود.
از سویی دیگر بی تردید هنوز سوژه های بدنه اصلی رمان نوییسان ایرانی تا حدودی تکراری و شبیه به هم است. غیر از چند رمان که شاخص های امسال بودند، اکثر رمان های منتشر شده در فضاهای نسبتا شهری و دغدغه هایی چون تقابل با جامعه، خانواده یا مهاجرت و از همه مهمتر زنانه گی اتفاق افتادند. هر چند به صراحت می نویسم که در رمان های نسبتا زیادی که امسال خواندم، تلاش برای ایجاد ساختارهای روایی مناسب کاملا مشهود بود و غریزه نویسی نسبت به سال های قبل کمتر به چشم ام می خورد. هر چند این استانداردها مدام تکرار می شدند که بیش از هر چیز به کم دانشی برخی از نویسندگان ایرانی و عدم توجه شان به بسترهای تاریخی و سیاسی بازمی گردد. این امر یعنی توجه به فرآیندهای تاریخی در رمان بیشتر در قالب چند اشاره جزیی صورت می گرفت که عمده این رمان ها در این امر ناموفق بودند. از سویی دیگر میزان رمان هایی که کمی جسورانه تر نوشته شدند در سال ۱۳۹۴ اوج گرفت.
از رمان بیوه کُشی یوسف علیخانی که جان خاص او را تصویر می کند تا رمان دو نفره آراز بارسقیان و غلامحسین دولت آبادی که با نام پل منتشر شد و دغدغه های عمیق ساختار شهر داشت، می توان سیری از رمان های متفاوت دید که در تلاش خود برای ایجاد ساختارهای بدیع تلاش کردند. رمان هایی مانند مجمع الجزایر اوریون از رویا دستغیب یا هر صبح می میریم از سید احمد بطحایی. از آواز داود قاسم شکری تا ماهو نوشته منیرالدین بیروتی.
امسال هم سال بی جایزه ای برای رمان ایرانی بود و غیر از جایزه ادبی هفت اقلیم و جایزه رمان متفاوت، جایزه خصوصی دیگری نامزدهای خود را اعلام نکرد و کاری انجام نداد. این در حالی است که جایزه جلال آل احمد با تغییرات مشخصی که در ساختار خود داشت به آثاری توجه کرد که تا یکی دو سال پیش از خطوط قرمز موکد این جایزه محسوب می شدند و همین امر صدای انبوهی از دلواپسان را در آورد. با این حال و این وضعیت به نظر می آید که بتوان امیدوار بود که در سال های آینده نهادهای جوایز خصوصی دوباره رونق بگیرند. هر چند یکی از این جوایز که با نام «کتون» در حال برگزاری بود بدون اعلام دلیلی روشن ناچار شد تا از ادامه کارش اعلام انصراف کند.
امسال یکی دو جایزه خصوصی در حوزه داستان کوتاه اهدا شد که شاخص ترین شان جایزه ادبی بهرام صادقی بود که بعد سال ها احیا شد. هر چند در حوزه رمان چنین اتفاق نیفتاد و کماکان در نتیجه مهرورزی های دولت نهم و دهم، جوایز ابدی نتوانسته اند کمر راست کنند و صد البته برخی از چهره های سلبی و نفی کننده ادبیات ایران نیز از این وضع خوشحال هستند و با قهرمان های فیس بوکی شان هورا می کشند… بگذریم!
و صد البته شاید مثل همیشه بزرگترین مسئله رمان ایرانی سانسور باشد و راهروهای وزارت ارشاد. امسال شاهد فراز و فرود محسوسی بودیم در روند نسبتا امیدوارکننده ای که از سال قبل شروع شده بود. در نیمه اول سال کتاب های نسبتا زیادی دچار ممیزی شدند و برخی شان هنوز هم نتوانسته اند مجوز انتشار بگیرند.
از سویی دیگر چند کتاب که در دولت قبل ممنوع شده بودند، دوباره مجوز تجدید انتشار گرفتند که مشهورترین شان رمان اول سارا سالار یعنی «احتمالا گم شده ام» بود. با این حال فضای قبض و بسط در ارشاد کاملا محسوس است و صد البته دخالت ارگان های موازی و فشار تندروهای دلواپس بیش از پیش این وزارتخانه را محافظه کار کرده است. با توجه به اقبال در مسئله هسته ای و شکست تندروهای وطنی و غیروطنی باید دید آیا گره های فروبسته سانسور کمی بازتر از قبل می شوند؟ و نوبت به بهار فرهنگ خواهد رسید؟
رمان ایران در سال ۱۳۹۴ با تمام این وضعیت ها به راهش ادامه داد و توانست درصدی از مخاطبان خود را راضی نگه دارد. با این وضعیت و با توجه به عوض شدن شکل عرضه محصول، باید ایستاد و تماشا کرد که آیا در سال ۱۳۹۵ رکود حاکم بر رمان می شکند یا کماکان این رکود که از سال ۱۳۸۸ آغاز شده، ادامه خواهد داشت.
ماهنامه تجربه