این مقاله را به اشتراک بگذارید
ایشروود: لندن، برلین، هالیوود
محمدعلی مهماننوازان*
یکم: کریستوفر ایشروود رماننویس، فیلمنامهنویس، زندگینامهنویس و خاطرهنویس به سال ۱۹۰۴ در شمال انگلستان نزدیک منچستر به دنیا آمد، در ۱۹۴۶ تابعیت آمریکایی گرفت و در ۴ ژانویه ۱۹۸۶ در سانتامونیکای کالیفرنیا دیده از جهان فروبست. ایشروود نوه و وارث اربابی محلی بود و دوران کودکیاش را در رفاه سپری کرد. با این وجود، همواره از فقدان والدینش رنج میکشید؛ در هشتسالگی به مدرسه شبانهروزی رفت و پدرش را در جنگ جهانی اول از دست داد. گویی برای قد علمکردن در برابر شرایط و تمول خانواده، او از کودکی دوستیهای صمیمانهای با افراد طبقات دیگر جامعه ترتیب میداد. به همراه دوست دوران مدرسه و دانشگاهش، ادوارد آپوارد طرح دنیایی خیالی به نام مورتمیر را در سر میپروراندند که فضای طنزآمیز و تاحدی وهمآمیز آن همواره در افکار و اعمال آنها نمود پیدا میکرد. ایشروود به همراه دوست دیگرش، ویستادن اودن، سه نمایشنامه به نامهای «سگی زیر پوست» (۱۹۳۲)، «صعود اف شش» (۱۹۳۶)، و «لب مرز» (۱۹۳۸) نوشتند که دغدغههای سیاسی و روانشناختی آنها در اردوهای پرسروصدای پسران محصل را در بر میگرفت. ایشروود، آپوارد و اودن هسته اصلی نسل ادبی و چپگرای دهه ۳۰ در انگلستان را شکل دادند و به مرور زمان افراد دیگری مثل استفن اسپندر نیز به آنها پیوستند. خود ایشروود در نخستین زندگینامه شخصیاش به نام «شیرها و سایهها» (پرورش در دهه بیست، ۱۹۳۸) به بازگویی قصه این دوستیهای (فرهنگساز) میپردازد.
دوم: در ۱۹۲۵، پس از آنکه او در امتحانات سال دوم بهجای نوشتن پاسخها اقدام به نوشتن جوک و نکات طنزآمیز کرده بود از دانشگاه کمبریج اخراج شد. البته خودش با آغوش باز این اخراج را پذیرفت، چون از آرزوی مشکلساز و مخمصهزای مادرش برای اینکه او استاد دانشگاه شود خلاصی مییافت. بعد از اخراج به کارهای نیمهوقتی تن داد ـ مدتی منشی یک گروه موسیقی بود و زمانی معلم خصوصی ـ سپس برای مدت کوتاهی به دانشکده طب رفت و در خلال همان سالها نوشتن دو رمان اولش «تمام دسیسهچینان» (۱۹۲۸) و «یادبود» (۱۹۳۲) را آغاز کرد. در ۱۹۳۰ به برلین رفت، آنجا به تدریس انگلیسی پرداخت و تفننی به کمونیسم گرایش یافت. تجاربش در آنجا، بهخصوص دوستیاش با جرالد همیلتون مبنای خلق شخصیت آقای نوریس در رمان «آقای نوریس قطار عوض میکند» (۱۹۳۱) و دوستیاش را با جین راس دستمایه خلق شخصیت سالی بوولز در رمان «خداحافظ برلین» (۱۹۳۸) بود که در واقع معروفترین آثار او به حساب میآیند. «خداحافظ برلین» بعدها مبنای نمایشنامه «من دوربین هستم» شد که جان فان دروتن آن را نوشت و سپس با عنوان «کاباره» به فیلمی موزیکال بدل شد که چندین جایزه تونی و سپس جایزه اسکار را برای کارگردانش هال پرینس به ارمغان آورد. ایشروود در برلین رابطه دوستانه مهمی با جوانی آلمانی به نام هاینز ندرمیر را نیز شروع کرد و یک سال بعد یعنی در ۱۹۳۳ که ندرمیر از دست نازیها میگریخت، او هم همراهش آلمان را ترک کرد. ندرمیر اجازه ورود به انگلستان را نیافت و این دو مدتها در گوشهوکنار اروپا زندگی کردند تا اینکه سرانجام گشتاپو ندرمیر را دستگیر کرد.
سوم: در ۱۹۲۸، ایشروود همراه اودن با کشتی به چین رفت و یک سال بعد سفر به جنگ را نوشت که به مناقشه میان چین و ژاپن میپرداخت. این دو با قطار به ایالات متحده رفتند و مواجههشان را فرصتهای حرفهای و آزادی بیقید و شرطی که به نظرشان میرسید آنجا وجود دارد به اقامتشان در آمریکا منجر شد. آدن در منهتن ساکن شد و ایشروود به هالیوود رفت تا به جستوجوی کار فیلمنامهنویسی بپردازد. از سویی به ملاقات جرالد هرد و آلدوس هاکسلی رفت تا درباره مکتب صلحگرایی با آنها مشورت کند و سپس، مثل خود آنها، به یکی از پیروان راما کریشنای راهب، معلم آیین هندو و رئیس جامعه هندویان جنوب کالیفرنیا بدل شد. در خلال جنگ دوم جهانی، او چند ماهی به شرق بازگشت تا به فعالیتهای بشردوستانه بپردازد، و سپس مدتی را بهعنوان راهب کارآموز در صومعه هالیوود سر کرد که حاصل آن ترجمه جدیدی از کتاب آیین هندو بود. از آن پس کریستوفر تا ابد آیین هندو را پذیرفت و همواره در معبد حضور مییافت، در ۱۹۶۵ هم زندگینامهای را با عنوان راما کریشنا و پیروانش به رشته تحریر درآورد.
ایشروود در ۱۹۴۵ «بنفشه پراتر» را انتشار داد که تشریح نخستین شغل او بهعنوان فیلمنامهنویس در لندن در حد فاصل سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴ و در کنار کارگردان اتریشی برتولد ویرتل بود. همسر برتولد، سالکا، که بازیگر و فیلمنامهنویس بود، در هالیوود ضیافتهایی برپا میکرد که محفل مهاجران روشنفکر اروپایی به حساب میآمد و کسانی مثل مکس رینهارت و پسرانش کوتفرید و ولفگانگ، توماس مان و هاینریک مان و خانوادهشان، ایگور و ورا استراوینسکی، چارلی و اوناگ چاپلین، برتولت برشت، و خانواده هاکسلی، و البته گرتا گاربو در آنها شرکت میکردند. این اتفاق سبب آشنایی و ورود کریستوفر ایشروود و فعالیت در عرصه سینما شد. او به مدد نوشتن برای برخی استودیوها درآمد سرشاری به دست میآورد. در ۱۹۶۷ ایشروود رمان دیگری با نام «ملاقات در کنار رودخانه» نوشت که به زندگی دو برادر میپردازد؛ یکی از آنها میخواهد راهب راما کریشنا شود و دیگری قصد منصرفکردن او را دارد. تجارب شخصی ایشروود و خلق رمانهای قبلی رفتهرفته او را صرفا به شرححالنویسی شخصی سوق داد و دیگر به سمت داستان نرفت. در ۱۹۷۱ به انتشار کاتلین و فرانک اقدام کرد که نامهها و یادداشتهای والدینش را در بر میگرفت و نوعی کاوش در پیشینه و شجره خانواده خود او به حساب میآمد. در ۱۹۷۶ او با خلق کریستوفر و همگونههای او به دهه ۳۰ بازگشت تا شرح زندگی و حقیقتهای زندگی خوصوصیاش در برلین و سرگردانیهایش با هاینز ندرمیر را بازگو کند. چهار سال بعد او آخرین اثرش «پیشوای هندی و پیروانش» را نوشت که به واقع با صداقتی مشابه گرایش او به مکتب هندو و دلبستگیاش به پراباواناندا معلم بزرگ آیین هندو را تشریح میکند.
چهارم: منتقدان درباره آثار ایشروود نظرات متفاوتی دارند؛ برخی تمامی آنها را نوعی خاطرهنویسی و ثبت تجارب شخصی نویسنده میدانند و درام و داستانپردازی آن را کمرنگ میدانند. آنچه مسلم است اینکه اکثر آنها داستانهای برلین را عملا تلفیقی غیردقیق از دو رمان کمحجمتر ایشروود یعنی «آقای نوریس قطار عوض میکند» و «خداحافظ برلین» میدانند که هر دو در دهه ۳۰ خلق شدهاند. قطعا هرچقدر هم نقش داستان در «داستانهای برلین» قابل دفاع باشد، اتفاقات آن متأثر از تجارب خود ایشروود در حد فاصل سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ در برلین هستند؛ سالهایی که به جنگ جهانی دوم منتهی میشوند. ایشروود که آوازه برلین را بهعنوان شهری با آزادیهای فوقالعاده شنیده بود، به آنجا مهاجرت کرد و روابط کاری و شخصیاش را به صورت توأمان پیش برد. او در «خداحافظ برلین» راوی را کمابیش دوربینی ارائه میدهد که بدون دخالت در اتفاقات و صرفا به عنوان یک ناظر همهچیز را تحت نظر قرار داد. اگرچه همه شخصیتهای این اثر به روشنی تمام ترسیم شدهاند، اما در کلیت آن نوعی حس بیگانگی و از هم گسیختگی وجود دارد که در لایههای زیرین آن نفوذ کرده است. به نظر میرسد داستانهای برلین بهطور غیرمستقیم بازگوکننده تفاوت بین «اختیار» و «اجازه» است و بهطور ماهرانهای تجسم زوال، فساد و گمگشتگی روح آدمهای پیش از جنگ در آلمان است، در دنیایی که حتی پیش از شروع جنگ نیز در سرازیری افتاده. قصههای نیمه حسبحالگونه ایشروود از برلین قبل از هیتلر بسیار تأثیرگذارند و تشریح عمیقی از درد و رنج و خشونتهای سیاسی و رذالتهای شهری پرازدحام و خشک و بیروح را ارائه میدهد. نگاه ایشروود به آدمها و محیط اطرافش در اکثر آثار او به همین گونه ادامه پیدا میکند. او افرادی را تجسم میکند که در فضایی پر از شرارت و خطر به دنبال تفریحات لذتبخش میگردند، تفریحاتی غالبا شبانه که از دید او رقتانگیزترین و فلاکتبارترین شکل لذت و سرگرمی هستند و همه آنها بهایی دارند که گاه سخت و توانفرسا و گاه کُشنده خواهد بود. مواجهه تخیلات کودکانه نویسنده با حقیقت اتفاقات عذابآور و دلتنگکننده پیرامونش، در دیگر آثار ایشروود نیز نمود بسیاری دارد و میتوان زندگی و آثار او را به دو بخش کلی تقسیم کرد: نیمه اول وقتی او در اروپا زندگی میکند و بخش بعدی دورهای که به آمریکا مهاجرت میکند. قطعا برداشتها و تعبیر او از محیط زندگی خودش، تمام شخصیتهای داستانش را چنان تحتالشعاع قرار میدهند که آثار نیمه دوم زندگی او (یعنی در ایالات متحده) به وضوح فاقد آن تلخی و افسردگی و عذاب نویسنده و شخصیتهایش هنگام زندگی در اروپا است. هرچند، شاید ورود ایشروود به هالیوود و همکاری با استودیوهای فیلمسازی، نوشتن خیلی چیزها را به او تحمیل کرده باشد، اما قطعا نگاه و احساس و قلم نویسنده در آثار خلقشدهاش در ینگه دنیا به نحوی تعدیلشدهتر از آثار اروپاییاش هستند و خیلی جاها زهر حقیقتهای انکارناپذیر و تلخ و چندشآوری که عریان ترسیم میشدند، گرفته شده است. ایشروود در دورهای از زندگی حرفهاش تجارب خود را به صورت داستان مینوشت و شاید در دوره بعدی این تجارب را به کار گرفت تا داستانهای دیگران را نیز بنویسد و خودش را از محوریت بسیاری از اتفاقات داستانهایش حذف کند. اگرچه، هرگز نتوانست در هیچ اثری خودش را نادیده بگیرد. شاید تعریف هر زندگی در همین کمرنگ و پررنگشدن نقش فرد در اتفاقات پیرامونش شکل میگیرد.
* مترجم و داستاننویس
آرمان