این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم خشم و هیاهو ساخته هومن سیدی
روایتی خاص از یک موضوع تکراری
سروش واحد
چهارمین اثر سینمایی هومن سیدی با نام خشم و هیاهو باز هم فیلمی غافلگیرکننده از آب درآمده است. اصولا غافلگیری در آثار سیدی به این معناست که هر بار فیلم جدیدی از او میبینیم فرم و محتوایی تازه را به شیوهای نوین در قاب دوربین و با استانداردهایی فراتر از داخل این مرز تماشا میکنیم. البته این شاخصه در فیلم قبلی سیدی با نام اعترافات ذهن خطرناک من بیشتر محسوس بود تا خشم و هیاهو.
همانطور که اشاره شد تمامی آثار این کارگردان به لحاظ فرم و موضوع و پسزمینه اصلی متفاوت با هم بوده و از یک خط سیر مستقیم با دیدگاهی تک بعدی پیروی نمیکند. این مطلب جسارت و شجاعت این کارگردان
فرم گرا را میرساند. تفاوت در این آثار همیشه از دو جهت قابل بررسی است. اولی تفاوت در نوع موضوع و سبک فیلمسازی هر اثر نسبت به اثر قبلی و دیگری تفاوت در نوع بیان اصل قصه و تم فیلمنامه و پرداختن به آن نسبت به فیلمهای دیگر با موضوعات مشابه است که در خشم و هیاهو مورد دوم را بیشتر میتوان حس کرد.
خشم و هیاهو یک ملودرام جنایی است که در ابتدای فیلم بر خیالی بودن آن تاکید میشود. موضوع اصلی آن حول یک محور خیانت دور میزند که ماحصل کار یک مثلث ارتباطی غیرتکراری از آب درآمده و مخاطب کاملا تفاوت را با موضوعات مشابه لمس میکند. فیلم با مقدمهای کاملا شسته رفته شروع میشود، در میانه راه به نقطه اوج میرسد و در پایان با جمعبندی خشن و بیرحمی تمام میشود.
با توجه به اینکه کل فیلم در پایان به سرانجام میرسد و هیچ گره
باز نشدهای را برای مخاطب باقی نمیگذارد اما نوعی گنگی و گیجی در انتها تماشاگر را آزار میدهد تا مجددا به غیرواقعی بودن موضوع فیلم که در ابتدا به آن اشاره شده بود، تاکید شود.
فیلم روایت زندگی یک خواننده سرشناس به نام خسرو پارسا است که دارای شخصیتی برونگرا بوده و از تازه به دوران رسیدگی زیادی در شخصیتش برخوردار است. خسرو دارای کاراکتری خشن و بیرحم است که هیچ چیز و هیچ کس به جز خودش را نمیبیند و کسی برایش اهمیتی ندارد و در پایان هم برای نجات جان خود و ایجاد یک زندگی جدید و راحت تصمیم به مهاجرت میگیرد. ارتباطات درستی با اطرافیانش در زندگی چه با همکار، چه با همسر و چه با پسر کوچکش و حتی با هوادارانش هم ندارد. تاجایی که حتی در فیلم شاهد هستیم که پسر بچه کوچکش هیچ علاقهای به وی ندارد.
زندگی این خواننده ٣٠ ساله که به قول خودش درآن دچار لغزش شده با ورود دختری به نام حنا (با بازی طناز طباطبایی) دستخوش بازیهایی میشود که در پایان به سیاهی و نابودی کشیده میشود. فیلم دارای دو روایت است که از سوی دو کاراکتر خسرو و حنا برای بازپرس به صورت فلاش بک تعریف میشود.
گنگی و گیجی که در ابتدا به آن اشاره شد از همین دو روایت نشات میگیرد و تا پایان بدون رفع ابهام به اتمام میرسد. به این ترتیب در انتها باز هم مخاطب قادر به قضاوت و مقایسه بین این دو کاراکتر نیست و متوجه نمیشود تا کدام روایت حقیقت داشته است. هر دو روایتی که خسرو و حنا تعریف میکنند به لحاظ موضوع کاملا مشترکند فقط نوع تشریحشان برای بازپرس متفاوت است. هر دو به جرمی مشترک به یک اندازه اقرار میکنند ولی در این میان هر کدام میخواهند خود را تا حدودی کمتقصیرتر در شروع یک رابطه و ادامه آن و در انتها قتل تینا (رعنا آزادیور) نشان دهند. این روند تا حدود ٢٠ دقیقه پایانی فیلم به شکل تقریبا خستهکنندهای ادامه دارد تا اینکه در پایان کارگردان با یک حرکت نه چندان خوشایند جنس مذکر فیلم را با پس زمینهای سیاه و سفید تقریبا با بیرحمی به پایان میبرد.
این گونه اصرار داشتن و سماجت در محتوا و ساختار فیلم با موضوعات و ایدههای خلاقانه باعث میشود تا نتیجه کار فیلم دقیقی با پرداخت درست به جزییات فیلمنامه از آب درنیاید و نظر مساعد مخاطب خاصی که سیدی را کارگردانی خلاق و جسور میداند به طور کامل جلب نکند.
نوع بازی با رنگها در کار سیدی ایده جالبی است که به تازگی شاهد آن هستیم. از ابتدا تا پایان هر چه پیش میرویم رنگ و لعاب فیلم کم کم به خاکستری و در انتها کاملا به سیاه و سفید تبدیل میشود. از دیگر محاسن فیلم سبک بازی بازیگران چه اصلی و چه فرعی در نقشهایشان است. نوع بازجویی که سعید چنگیزیان نقش آن را بازی میکند به مراتب جالب توجه است. بازجویی که احساس میشود خودش از یک مشکل روانی رنج میبرد و هر چه زودتر در پی مختومه کردن این پرونده است.
بازسازی صحنه قتل بدون بازیگر که با اعترافات شفاهی حنا توام میشود هم در نوع خود ایده جدیدی است که مهر تاییدی بر مشخص نشدن قاتل واقعی در پایان فیلم دارد. همان طور که گفته شد فیلمنامه خوب فدای فرم و ساختار شده تا کارگردان فضاهای ناب سینمایی را برای مخاطب به تصویر بکشد. دیالوگهای دلچسبی در طول فیلم به گوش نمیرسد ولی در عوض تا دلتان بخواهد خشم و هیاهو پر از فضاهای زیبا و خاص است. از خانه حنا گرفته تا صحنهای که او در سلول انفرادی پشت به دوربین روی یک تخت ایستاده و دستش را به سمت پنجره بلند میکند.
بازی نوید محمدزاده برای نقش اول همچنان بینظیر است و شباهت بازی طناز طباطبایی به نقشش در هیس دخترها فریاد نمیزنند هم کاملا ملموس است که در هر دو فیلم به خوبی از پس آن برآمده است.
اعتماد
1 Comment
مريم
موضوع تکراری خیانت دیگه خیلی زیاد شده تو سینما. البته خشم و هیاهو همونطور که تو نقد اومده نگاه متفاوتی به این مسئله داشت