Share This Article
از لندن قرمز تا تهران خاكستري
علي مطلبزاده
در روزهاي ابتدايي سال جاري، ٩ مجموعه داستان و رمان ايراني در قالب مجموعه «كتاب بوف» از سوي نشر نيماژ منتشر شد. مجموعه داستانهاي «لندن، شهر چيزهاي قرمز» نوشته نويد حمزوي كه برنده جايزه دوم جشنواره داستاننويسي تيرگان كانادا در سال ٢٠١٥ شده، «سايه تاريك كاجها» نوشته غلامرضا رضايي نويسنده جنوبي، دو رمان «نفرين خاكستري» و «نگران نباش» مهسا محبعلي و مجموعه داستان «پنج داستان از كتاب معجزه» نوشته بهاءالدين مرشدي كتابهاي منتشر شده توسط اين نشر هستند.
«لندن، شهر چيزهاي قرمز»، نويد حمزوي
مجموعه داستان «لندن، شهر چيزهاي قرمز» نوشته نويد حمزوي شامل دوازده داستان كوتاه «يكيشدگي در جامعه يونايتد كينگدام»، «حلزون و نخستين جنگ خليجفارس»، «بنگبنگ»، «تاريخ كوتاه ادبيات انگليسي»، «لندن، شهر چيزهاي قرمز»، «مايند د گپ» (Mind thr Gap)، «رويال ودينگ» (RoyalWedding)، «سنگ توالت مارسل دوشان و موزه هنرهاي معاصر تهران»، «الاغ بوريدان»، «بررسي ساختار يك آينه»، «چندبُعدي» و «گروهان ٢١» است. روايت در داستانهاي اين مجموعه با تكيه بر مركزيت شهر لندن، تلفيقي مابين خاطرهنويسي روزانه و گزارشنويسيهاي خبري است. حمزوي در اين داستانها با استفاده از تاريخها و اتفاقات واقعي آشنا براي مخاطب ايراني در طول اين سالها در نهايت فضايي آشنا و قابل درك را براي مخاطب ايراني ايجاد كرده است. هرچند نويسنده در اين مجموعه داستان، گاهي هم به تاريخ هنر، سرك ميكشد يا با درنظر گرفتن فرضيهها و استفاده از موارد سادهاي مثل «قضيه حمار» شيوه شخصيتري را در اين گزارشنويسيها با توجه به برداشتهاي شخصياش ارايه ميكند. به عنوان مثال ميتوان به داستان «سنگتوالت مارسل دوشان و موزه هنرهاي معاصر تهران» در اين مجموعه اشاره كرد كه در آن نويسنده در كنار اشاره به نام اين اثر و تصورات رايج در موردش كه در طول اين سالها جنبه طنز پيدا كرده، احتمال نمايش آن را در موزه هنرهاي معاصر تهران مطرح ميكند و با توجه به اخبار حاشيهاي اين موزه در طول اين سالها، به تابلوهايي مثل اثر غيرقابل نمايش فرانسيس بيكن در اين موزه و تابلوي «مسابقه اسبسواري در اسپم» تئودور ژريكو در موزه لوور هم اشاره و از آنها صحبت ميكند. شيوه معمول روايت اين داستانها، با توجه به امكانپديري كل آنها به ترتيبي كه در هر داستان است، در نهايت حالتي طنز به خود پيدا ميكند و حمزوي با اضافه كردن توصيفات و توضيحات شخصي به روايتش اين طنز را در كل مجموعه تقويت كرده است.
«سايه تاريك كاجها»، غلامرضا رضايي
«نادر كه ميرود خانه نامزدش تنها ميمانم و هر كاري ميكنم سرگرم نميشوم. از همان صبح هي دلدل ميكنم بروم خيابان يا نه. تا چهارباغ راه زيادي است و دل و دماغش را ندارم بروم آنجا. نادر كه بود پياده ميافتاديم به راه، گپوگفتي ميكرديم تا ايستگاه اتوبوسهاي واحد. حالا اما ميمانم مهمانسرا تا نظافتي بكنم. لباسها را مياندازم توي ماشين لباسشويي و كفشها را واكس ميزنم. دستي به سر و روي اتاقمان ميكشم و بعد برميگردم. دراز ميكشم روي تخت. سعي ميكنم چرتي بزنم. خوابم نميآيد. اينجور وقتها انگار خواب هم از آدم فراري است. پا ميشوم، سيگاري آتش ميزنم و پخشصوت را روشن ميكنم. پنجره كشويي را ميكشم كنار و مينشينم روي تخت پشت پنجره. كنسرتوي چهارفصل ويوالدي فضاي اتاق را پر ميكند. كلاغي روي درخت كاج مهمانسرا نشسته. نوك ميزند به ميوه خشك و پرپري كاج. نگاهش كه ميكنم لحظهاي خيرهام ميشود…» «سايه تاريك كاجها» پنجمين اثر داستاني غلامرضا رضايي كه بهتازگي توسط نشر نيماژ منتشر شده، شامل ٧ داستان كوتاه با نامهاي «هزارمين شب مادامريتا»، «صخرههاي مرجاني»، «ضيافت كوچك شبانه»، «سايه تاريك كاجها»، «دو به هيچ»، «مسافرخانه چهارباغ» و «نوشتههاي شفاهي» است كه تمي اجتماعي و عاشقانه دارند و به گفته خود اين نويسنده نسبت به كارهاي گذشتهاش از فضاهاي متنوعتر بومي و غيربومي استفاده شده است. اين داستانها كه خارج از حيطه جنوب اتفاق ميافتند، بهنوعي با هم مرتبط هستند و المانهاي مشتركي در كل آنها ديده ميشود. آخرين كتاب رضايي مجموعه داستان «عاشقانه مارها» بود كه در سال ١٣٩٣ برگزيده جايزه ادبي هفت اقليم شد. از اين نويسنده جنوبي پيش از اين آثاري چون مجموعه داستان «نيمدري» در سال ١٣٨١، مجموعه داستان «دختري با عطر آدامس خروس نشان» در بهار ١٣٨٧ و رمان «وقتي فاخته ميخواند» در زمستان ١٣٨٧ هم منتشر شده است.
«نگران نباش» و «نفرين خاكستري»،
مهسا محب علي
«نگران نباش»، نوشته مهسا محب علي، بعد از ٤ سال و با تغيير ناشر، اينبار توسط نشر نيماژ منتشر شده است.
اين رمان روايتي از تهران آشوبزده حاصل از يك زلزله مهيب است كه بعد از فاجعه توسط گروهي از جوانان مرفه فتح ميشود و با اين حساب در دستهبندي رمانهاي اجتماعي قرار ميگيرد كه با پرداختن به مشكلات عدهاي از جوانهاي درگير اختلافات خانوادگي و جوِ پر تنشي كه در آن خانوادهها حاكم است اين گروه سني از مخاطبان را به عنوان خوانندگان اصلياش در نظر گرفته است.
محبعلي ايده نوشتن رمان را از روزهاي پاياني سال كه براي خريد به تجريش رفته بوده گرفته و در مواجهه با هرج و مرج جمعيتي كه شتابان خريد ميكردهاند با اين فكر كه چه اتفاقاتي در صورت رخ دادن زلزلهاي در تهران خواهد افتاد داستان خود را ساخته و پرداخته است. ماجراي داستان طي يك شبانهروز و از شروع پيشلرزههاي كوتاه از خانه راوي آن يعني «شادي» آغاز ميشود. شادي دختر جواني است كه به علت بيمهريهاي پدر و مادرش معتاد و خانوادهگريز است. اين رمان در ادامه با فرار شادي از خانه در نهايت به خيابانهاي شهري ميرسد كه به خاطر زلزله به هرج و مرج كشيده شده است.
اما شادي در اين شلوغيها نگران زلزله نيست و بدون استرس مرگ به مشكلات خاص خودش و تهيه مواد مخدر فكر ميكند؛ «كام ميگيرم و دود را توي دهانم ميچرخانم، ماهيچههاي فكم باز ميشوند. كام ميگيرم و دود را توي سينهام
فرو ميدهم، رگهاي گردنم باز ميشوند. چشمهايم را ميبندم و كام ميگيرم و دود را توي دماغم ميكشم، رگهاي پيشانيام باز ميشوند. كام ميگيرم… كام ميگيرم… كام ميگيرم… الان سلولهاي خاكستري راه ميافتند… آنوقت ميتوانم فكر كنم… ميتوانم به اين دو تا جنازه فكر كنم… ميتوانم…» با وجود نقدهاي مثبتي كه در زمان انتشار اين رمان نسبت به آن وجود داشت و مهمترين آنها انتخاب درست موقعيت سني يا توصيفات اجتماعي موجود در آن بود، ايرادهايي مثل انتخاب نادرست برخي از تلفظها يا بدآموزيهاي موجود هم در مورد اين رمان مطرح شد.
«نگران نباش»، نخستينبار در زمستان سال ١٣٨٧ بعد از دو مجموعه داستان «صدا»، «عاشقيت در پاورقي» و نخستين رمان محبعلي با عنوان «نفرين خاكستري»، توسط نشر چشمه منتشر شده بود.
نشر نيماژ در كنار انتشار «نگران نباش»، «نفرين خاكستري» نخستين رمان مهسا محبعلي را هم به تازگي منتشر كرده است. اين رمان براي نخستينبار در سال ١٣٨١ توسط نشر افق منتشر شد. در «نفرين خاكستري»، «دختري به نام «ايشا» به تشويق پزشكش سايكو رماني مينويسد و به همراه نامهاي براي همسرش امير ميفرستد. او در اين رمان از رازي پرده برميدارد و خود را از «عفريته»ها معرفي ميكند، اما پزشكش اعتقاد ديگري دارد. نامه دوم را مادر ايشا به امير مينويسد و پردههاي ديگري از راز او كنار ميزند و اين رازهاي تودرتو با ماجراهايي از وقايع تاريخ امروز ايران گره ميخورد.
«پنج داستان از كتاب معجزه»، بهاءالدين مرشدي
مجموعه داستان «پنج داستان از كتاب معجزه» نوشته بهاءالدين مرشدي يكي ديگر از مجموعه داستانهاي ايراني است كه به تازگي نشر ايماژ منتشر كرده است. اين مجموعه شامل پنج داستان با زمينهاي مشترك راجع به مشكلات زن و شوهرها با نگاهي فانتزي است. «دارم اينجا تجزيه ميشم»، «شما حتما به نتيجه ميرسيد»، تك و تنها زندگي ميكنم»، «همينجا خوبه» و «اي ديوارها فرو بريزيد» پنج داستان اين مجموعه هستند كه به گفته نويسنده يك داستان از آن طي روند مجوزگيري حذف و او بعدا مجبور شده يكي از داستانها را به دو بخش تقسيم كند. شيوه روايت در داستانهاي اين مجموعه هم يا يكديگر مشابه است. داستانها به روايتهاي كوچكتري كه با شماره از يكديگر تفكيك شده تقسيم ميشوند و با يك مقدمه يا بلافاصله به ديالوگهايي ميرسند كه مابين دو شخصيت داستان شكل گرفته و با كمك همين ديالوگها موقعيتي نمايشي را در ذهن مخاطب ايجاد ميكنند. استفاده از بازيهاي كلامي، مونولوگهاي ابتداي بعضي از داستانها و مواردي از اين دست در نزديكي و تبديل داستانهاي اين مجموعه به يك موقعيت نمايشي تاثير زيادي داشته است. مرشدي رمانهاي «خرشيفتگي» و «مرا زمين فرض كن» و مجموعه داستانهاي «ما جماعت چاپليننديده» و «استهبان در صداي باد و خاك» را هم آماده چاپ دارد كه به گفته خودش با توجه به طولاني شدن زمان صدور براي چاپ مجموعه داستان «پنج داستان از كتاب معجزه» انگيزهاي براي به چاپ رساندن آنها ندارد.
اعتماد