این مقاله را به اشتراک بگذارید
درباره کارنامه لیلی گلستان
نام پدر!
مجتبی گلستانی*
یکم: لیلی گلستان
لیلی گلستان در شناخت فارسیزبانان از ادبیات معاصر جهان و اختصاصا ادبیات فرانسوی سهمی آشکار و انکارناشدنی داشتهاند؛ در مورد او البته باید به این سابقه ادبی، سابقه کار ترجمه متون هنری ـ و گاهی فلسفی ـ را نیز بیفزاییم، یعنی کتابهایی که ایشان در معرفی هنرمندان بزرگ جهان از جمله پیکاسو و روتکو و ونگوگ به فارسی ترجمه کردهاند و ترجمهای از فیلسوف بزرگ اتریشی ـ انگلیسی، لودویگ ویتگنشتاین، «درباره رنگها». و باز گفتوگوهای درخشان ایشان با احمد محمود که باید اعتراف کرد یکی از بهترین یادگارهای این نویسنده فقید است. خانم گلستان در کتاب «حکایت حال» با عنوان فرعی «گفتوگو با احمد محمود» پرسشهای بنیادین و مهمی را با این نویسنده در میان میگذارد: خلاقیت ادبی، تعهد و مسئولیت، اندیشیدن به مخاطب و واکنشهای او به هنگام نوشتن، نقد ادبی، فرهنگ و نظیر اینها. پرسشهایی کوتاه که احمد محمود را وادار میکند از خود سخن بگوید. و دو تالیف گرانبها درباره علی حاتمی و سهراب سپهری. این فهرست را میتوان همچنان ادامه داد. غرض از ذکر و یادآوری کارها و یادگارهای ارزشمندی که به همت لیلی گلستان عزیز برای هنر و ادبیات ایرانیان به جای مانده است، این بود که من دوست ندارم از ایشان صرفا در مقام مترجمی منفعل یاد کنم که در بهترین حالت، واسطه دو زبان یا دو فرهنگ بوده است. فارغ از نامهایی چون اوژن یونسکو و گابریل گارسیا مارکز و رومن گاری و ایتالو کالوینو، نفس انتخاب یک متن در کار یک مترجم گویای نکتههای مهمی است و به جهان درونی و دانش شخصی وی بازمیگردد. غرض دیگر این بود که لیلی گلستان به عنوان یک شخصیت فرهنگی و ادبی، نهتنها توانستهاند خود را از سیطره نام ابراهیم گلستان رهایی بخشند، که خود فراتر از این نام و اقتدارمندیاش، به شخصیتی مستقل و اثرگذار در فرهنگ و هنر ایرانزمین تبدیل شدهاند؛ آن هم در زمانهای که خودبودن، مستقلبودن و رهاشدن از معیارهای تحمیلشده از جانب نظم مردسالار بیهزینه نبوده است و هنوز هم پرهزینه و پر از رنج است.
دوم: به نام پدر
خانم گلستان خود در کتاب «لیلی گلستان» (از مجموعه تاریخ شفاهی ایران) از «پدر» ـ با کاربرد فعل ماضی ـ چنین یاد کردهاند: «پدرم مرد بافرهنگ و آگاهی بود. دائم به ما چیز یاد میداد. جذاب بود و خیلی فعال. سالم و ورزشکار بود. قبولش داشتم و تا سالیان سال، هر کاری میکردم و هر تصمیمی که میگرفتم، از خودم میپرسیدم او این کار را قبول دارد یا نه؟ تایید میکند یا نه؟ بکنم یا نکنم؟ بسیار زیر سلطه او بودم. تا آرام آرام خودم شدم. عیب بزرگ او خودپسندی و «تافته جدابافته»بودنش بود. هیچکس را قبول نداشت. خودش را خیلی قبول داشت!» آنچه در سراسر گفتوگوها هویدا است، البته احترامی است که لیلی گلستان برای پدر – ابراهیم گلستان- قائل هستند، احترامی که با برخی انتقادات و حتی مخالفتها با گرایشهای سیاسی و اجتماعی پدر توام شده و در برخی خاطرات ایشان در لفافه و به آرامی ذکر شده است، از جمله ماجرای روز مرگ استالین: «یادم می آید در دورانی که آبادان بودیم یک روز صبح پدرم با چشمانی اشکآلود به من گفت: «الان رادیو خبر داد که عمو استالین مرده!» و هر وقت یاد آن روز می افتد خنده ام میگیرد.» از همین چند جمله کوتاه به سادگی میتوان دریافت که نزد لیلی گلستان، پدر تمام حقیقت نبوده است، تمام حقیقت را نداشته است و تمام حقیقت را نگفته است و کمتر پیش میآید کسی بتواند چنین باشد و چنین کند و چنین بگوید. و بزرگترین توهم این است که حقیقتی را در تملک کسی فرض کنیم یا کسی را حقیقت بدانیم و گمان کنیم که حقیقت صرفا به زبان آن کس سخن میگوید و او آن کس نباشد. برای رهایی از اینگونه توهمها شاید بهتر باشد که به توصیههای راوی رمان «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» (نوشته ایتالو کالوینو، ترجمه لیلی گلستان) برای آغاز راه ـ سفر بیپایان روایتـ گوش فرا دهیم: «آرام بگیر! حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده است در پس ابر نهان شود. از آن سو مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو: نه، نمیخواهم تلویزیون تماشا کنم! اگر صدایت را نمیشنوند، بلندتر بگو!» و اگر از هر کجا خواستند که به تو حقیقتی را القا کنند و اقتداری بیافرینند، مقاومت کن!
سوم: ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان، چه دوست بداریم و چه نه، یک پدر ادبی است؛ پدر است: هم به معنای کسی که بزرگ (تر) است و هم به معنای دارنده اقتدار؛ و ادبی است: به معنای کسی که نامش در گفتمان غالب و تاریخ رسمی ادبیات داستانی فارسی تثبیت شده است و در گفتمان مسلط در نقد ادبی مولفمحور ادبیات به شدت تکریماش کردهاند (و همچنان چنین میکنند)، به نثرش به عنوان یک نثر معیار داستانی اشاره میکنند، از جهان داستانی «گلستان» نام میبرند یا حتی به داوریهایش درباره فلان و بهمان شخصیت (غیر) ادبی استناد میجویند و چهبسا برای اثبات خود به نفی ویژگیهای ادبی و غیرادبی وی تمسک میجویند؛ و البته چه بسیارند کسانی که به اینگونه اقتدارمندیها تسلیم میشوند یا غبطه میخورند و دست آخر، خواسته و آرزویی جز رسیدن به همینگونه اقتدار ندارند. هرچه هست، چرخهای است ناتمام و البته پایانناپذیر از تولید و بازتولید نام پدر. حالا فرض کنیم که اینگونه اقتدارمندی و این شخص، یا بگذارید بگویم این جایگاه اقتدار، رسما نام پدر یک نویسنده یا مترجم باشد. حتی برای من که نامم با یک «یا»ی نسبت به ابراهیم گلستان منسوب میشود، و البته هیچ نسبتی با ایشان ندارم، بسیار پیش آمده است که در گردهمایی یا نشستی از من بپرسند با این نویسنده نامدار چه نسبتی دارم. جوانتر که بودم، با دریغ پاسخ میدادم: «متاسفانه هیچ» و این سالها فقط به گفتن «هیچ» اکتفا میکنم. این بزرگترین درسی است که میتوان از لیلی گلستان آموخت.
* منتقد و پژوهشگر فلسفه
از آثار: واسازی متون جلال آلاحمد: سوژه،
نهیلیسم و امر سیاسی