این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک فنجان چای تلخ با لیدیا دیویس
فریما مویدطلوع*
«اگر کسی ازم بپرسد که رمان درباره چیست، میگویم درباره یک مرد گمشده، چون نمیدانم چه بگویم». رمان «آخر داستان» لیدیا دیویس از دو جنبه برای من جذاب بود و به همین دلیل هم تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم؛ اولا با وجودی که محوریت داستان یک ارتباط عاشقانه است، روایت به سانتیمانتالیسم و کلیشههای عاشقانه تن نداده و ثانیا خود شکل روایت که با روایت چگونگی نوشتن کتاب توأم است. البته، واقعا به قدری از این دست داستانها خوانده و شنیدهایم، منظورم از آن نوعی است که مراحل نوشتن خودش را هم در بردارد، که دیگر چندان لطفی برایمان ندارند، ولی به نظر من اتفاقی که در «آخر داستان» پیش میآید متفاوت است. چون این پروسه نوشتن به خودی خود، بخشی از رابطه را میسازد، حسوحال راوی را، چه در طول رابطه و چه بعد از تمامشدن آن. مثلا راوی سرتاسر کتاب نام معشوقش را نمیگوید و «او» خطابش میکند، و «او» کمکم شخصیت میگیرد. یکی از گرفتاریهای من موقع ترجمه همین مساله بود، که به کلمه «او» همان تشخصی را در طول رمان بدهم که he در نسخه اصلی داشت. مثلا اینکه چطور جاهایی که صحبت از آدمهای دیگری هم هست، سعی کنم کلمه «او» را چندان برای شخصیتهای دیگر خرج نکنم، به خصوص وقتهایی سختتر میشد که همزمان با «او» یک شخصیت زن دیگر هم حضور داشت و در نسخه اصلی این تفکیک به راحتی با she و he انجام شده بود. دوست داشتم و سعی کردم کاری کنم که خواننده بعد از خواندن چند صفحه به این کلمه حساس شود و هرجا که آن را دید برایش فقط یک ضمیر جایگزین اسم نباشد و تشخص خود اسم را داشته باشد. و البته، در جایی از داستان میخوانیم «دلم نمیخواست دیگر اسم او را به زبان بیاورم. این کار او را زیادی به اتاق میکشاند. میگذاشتم مادلین اسمش را ببرد و خودم با او جواب میدادم.» بهاینترتیب برای این کار علیالظاهر فرمی، دلیلی پیدا میشود و آن را از شکل یک بازی صرفا فرمی خارج میکند. روایت نوشتن این داستان، درست مثل روایت یک رابطه عاشقانه، منطق خاصی را دنبال نمیکند. نوشتنش از جایی شروع میشود که راوی میخواهد و نه لزوما از جایی که به اصطلاح، شروع رابطه بوده و جایی هم تمام میشود که راوی میخواهد چون حس میکند آنجا پایان ماجرا بوده، «حتی با وجودی که داستان بعد از آن باز هم ادامه داشت» و هرچند که پایان ماجرا یک فنجان چای تلخ و نامرغوب است. تجربه ترجمهکردن چنین اثری بسیار لذتبخش بود و درعینحال بسیار آموزنده. بخشی از آن برمیگشت به اینکه چطور میتوان به یک داستان عاشقانه پرداخت و از احساسات گفت، از ناراحتیها، ناکامی، از عشق، از طلب، از فراق، از همه احساسات درگیر گفت ولی گرفتار سانتیمانتالیسم نشد.
* مترجم «آخر داستان»
آرمان