این مقاله را به اشتراک بگذارید
محتوای جنگ سرد تمامشدنی نیست
«صحنه را مجسم کنید: فصل بهار در شرق اروپا، ظهر است، دو گروه از مردان و زنان جوان در ساحل رود به دیدار یکدیگر آمدهاند و مشغول گفتوگو و شادنوشی هستند. با آهنگ آکاردئون میرقصند، یکدیگر را در آغوش میکشند و عهد دوستی میبندند. آیا جشن روستایی دلپذیری برپاست؟ خیر. این حکایت دیدار سربازان آمریکایی و روسی بر ساحل رود البه در نزدیکی اشترلاست که در ٢۵ آوریل ١٩۴۵ اتفاق افتاد. این ملاقات دو روز بعد در شهر تورگائو و در مقابل دوربینها تکرار شد. باوجود مزاحمت خبرنگاران، همقطاران جوان ساعاتی را در فضایی سرشار از نشاط و رفاقت در کنار یکدیگر گذراندند… چه کسی در آن جشن صلح و دوستی تصور میکرد که چندی بعد این دو کشور به دشمنان ابدی یکدیگر تبدیل شوند و چهلوپنج سال آتی را در چنان بنبست یخزدهای سپری کنند که تاریخ نیمه دوم قرن بیستم تحتتأثیر آن شکل بگیرد». (صص ١٨-١٧) تحتتأثیر عصر جنگ سرد؛ جنگی که شاید هیچگاه تمام نشود.
به گواه تاریخ معاصر نیمه دوم قرن بیستم را میتوان «عصر جنگ سرد» نامید؛ اصطلاحی که معمولا در توصیف روابط خصمانه ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه ١٩۴٠ به کار میرود. جهان پس از جنگ دوم در حد فاصل سالهای ١٩۴۶ تا ١٩٩١ بحرانهایی را تجربه کرد که نتیجه همین جنگ بود. در طول بیش از پنجاه سال این دو کشور دست به تقویت قوای نظامی خود زدند، در عرصه سیاسی نمایش قدرت دادند و برای همپیمانان و کشورهای اقماری خود کمکهای نظامی ارسال کردند. در این عصر سیاست، اقتصاد و فرهنگ کاملا تحتتأثیر رقابت میان آنها بود. البته جنگ سرد قدرتنمایی صرف نبود. اگرچه این دو کشور هرگز در میدان نبرد با یکدیگر نجنگیدند، تخاصم میان آنها به کشورهای دیگر نیز سرایت کرده بود. شاید به این دلیل که باوجود بمب هستهای، هیچ کشوری تمایل نداشت خطر جنگ داغ را به جان بخرد. دولتهای آمریکا و شوروی میکوشیدند از طریق حمایت از کشورهای اقماری خود، رقیب را از میدان بهدر کنند. وقوع چندین جنگ نیابتی زنگ خطر نبرد رودررو میان دو کشور بود که هیچگاه به صدا درنیامد. ازجمله محاصره برلین و امداد هوایی، جنگ دو کره، بحران موشکی کوبا، جنگ ویتنام، تهاجم به افغانستان و فعالیتهایی تحت عنوان مسابقه تسلیحاتی و عملیات جاسوسی. در دسامبر ١٩٨٩ بوش پدر و گورباچف رسما به این جنگ پایان دادند؛ اما تنش میان آنها تا امروز ادامه داشته است. کتاب «جنگ سرد» اثر کرل براین جونز که اخیرا از سوی نشر جاوید به فارسی ترجمه و منتشر شده، یکی از مجموعه آثار تاریخی دراینباره است که میکوشد با زبانی ساده و روایی این وقایع را شرح دهد. در زمانهای که خاورمیانه بار دیگر به محل رقابت این دو کشور تبدیل شده، شاید بتوان اهمیت این کتاب را بیشتر دریافت.
مورخان بر سر تاریخ آغاز جنگ سرد اختلاف نظر دارند. آیا این جنگ پس از انقلاب اکتبر روی داد یا در سال ١٩۴۵ که متفقین بر سر سازوکار حاکمیت بر آلمان دچار اختلاف شدند یا پس از سخنرانی چرچیل در شهر فولتن میزوری در ١٩۴۶ که اصطلاح «پرده آهنین» را به زبان آورد؟ در نظر جونز هریک از این پاسخها مزیت خاصی دارد. مورخان همچنین بر سر معرفی کشور آغازکننده جنگ سرد و دلیل آن نیز اختلاف نظر دارند. بر مبنای باور رایج در دهه ١٩۵٠ تجاوز شوروی به اروپای شرقی عامل بروز جنگ سرد بود. در دهه ١٩۶٠ دیدگاه متفاوتی مطرح شد که اقدام مداخلهجویانه آمریکا را در گسترش تجارت و نفوذ سیاسی در اروپای شرقی و بخشهایی از خاورمیانه مشکل اصلی معرفی کرد. این گروه از مورخان معتقدند که روسیه صرفا دست به اقدامی زد که رویه هر قدرت دیگری است؛ ارجحیتبخشیدن به حفظ منابع ملی با تسلط بر اروپای شرقی. جریان مقابل نیز چنین داعیهای داشت: حفظ منافع ملی ذیل سیاست امنیت خارجی. دستهای دیگر از مورخان هم هستند که هر دو دیدگاه را رد میکنند و هر دو طرف را مقصر میدانند. فارغ از اینکه کدام کشور آغازکننده جنگ سرد بود، در نظر جونز مسلما هیچیک از دو طرف تمایلی به وقوع جنگ داغ نداشتند. آنها به جای جنگ مستقیم و رودررو – با توجه به اینکه هر دو طرف مسلح به سلاحهای کشتار جمعی بودند- درگیر منازعات بینالمللی در سراسر دنیا بودند و میکوشیدند جنگ را به کشورهای دیگر بکشانند و یا با ابزارهای تبلیغاتی بتوانند ایدئولوژی مطلوب خود را حاکم میدان کنند؛ ازاینرو، سه فصل اول کتاب به آغاز مناقشه شرق و غرب میپردازد و توضیح میدهد که چگونه استالین بهعنوان همپیمان غرب در جنگ دوم جهانی پس از پایان جنگ تلاش خود را صرف بسط سیاست خارجه شوروی در کل اروپا کرد. نویسنده در این فصول میکوشد نخست معنای جنگ سرد را در متن تاریخ معاصر توضیح دهد و با مرور وقایع اروپا در جنگ جهانی دوم از نقش مفهوم بازدارندگی در کشورهای اروپای شرقی بگوید. کتاب در ادامه سراغ تحولات جنگ سرد در سراسر دنیا میرود و جوانب متعدد منازعه را باز میکند. ازجمله این امور میتوان به جنگافزارهای هستهای، مسابقه تسلیحاتی، رقابت فضایی، تبلیغات و جاسوسی اشاره کرد. در نظر جونز جنگ سرد همواره مایه سوءتفاهم افراد بسیاری شده و درعینحال به جامعه و نهادهای ما شکل داده که تبعات آن تا به امروز باقی مانده است. در نتیجه همین مناقشه بود که کامپیوتر و جنگافزار و فضاپیماها ساخته شدهاند؛ ابزارهایی که اکنون اهمیت آنها را به معنای واقعی کلمه درک نمیکنیم. او به نهادها و سازمانهایی مانند اتحادیه اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در غرب و پیمان ورشو در شرق اشاره میکند و به تشریح آنها را توضیح میدهد که به منظور رسیدگی به امور مربوط به جنگ سرد تأسیس شد. به باور او تروریسمی که ردپای آشکار آن را در جامعه امروز خود شاهدیم، ریشه در تاکتیکها و شگردهایی دارد که دو طرف منازعه به قصد تضعیف و تحقیر طرف مقابل در جریان جنگ سرد اتخاذ کردند. او در این کتاب نشان میدهد که درک و فهم میراث جنگ سرد چگونه در شناخت جهان مدرنی که امروز در آن زندگی میکنیم، نقش دارد. نتیجه یک چیز است: محتوای جنگ سرد تمامشدنی نیست، فقط قالبهای ظهور و بروز آن تغییر میکند.