این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
دوئل در ساحت ترجمه
ترجمه های بسیار از یک شاهکار
حمید رضا امیدی سرور
کریم امامی مترجم بزرگ و تاثیر گذاری در زمان خود بود و تا سالها تنها همین ترجمه امکان بهره مندی مخاطب فارسی زبان را از این رمان سترگ فراهم می ساخت. سرکله زد با ترجمه تازه گتسبی بزرگ که به بهانه نوشتن معرفی این کتاب با ترجمه رضا رضایی برای الف کتاب، فرصتی را فراهم آورد برای قیاس دو ترجمه که به گمانم حاصل کار رضا رضایی به شکل محسوسی مقبول تر به نظر می رسد البته این به معنای نادیده گرفتن خدمتی که کریم امامی انجام داده نیست. اما به هر حال آن کتاب ۵۰ سال خوانده شده وو حالا فرصت تازه ای برای خواندن ترجمه بهتر بدست آمده.
ترجمه نیز همچون ادبیات میدانی برای زور آزمایی است. البته به سبک خود و به شکلی فرهنگی . شاید چند دهه دیگر ترجمه دیگری از این رمان به بازار آمده و پشت ترجمه رضا رضایی را به خاک برساند اما چه باک همین که چند دهه میدانداری کرده خود موفقیت کمی نبوده. چنانکه سالها ترجمه کریم امامی میدان دار این میانه بود و حتی با بیرون امدن ترجمه هایی دیگر توسط ناشرانی گمنام و یا غیر گمنام نتوانست به این میدانداری خاتمه دهد . رضایی به درستی گفته هر ترجمه خود نقدی برترجمه قبلی ست. جالب اینکه سه ترجمه دیگر که من از گتسبی بزرگ در بازار دیدم حتی در حد نام بردن نیز نبودند چه رسد به نقد ترجمه کریم امامی.
به رضا رضایی باید تبریک گفت که معمولا هر کاری می کند به شکلی اساسی انجام می دهد. گاه حسرت می خورم از این که ای کاش بیشتر به سراغ شاهکارهایی از این دست می رفت .
مد و مه
****
«گتسبی بزرگ» و دو ترجمهاش
از تفاوت روند «ترجمه» در سالهای دور، دستکم بیش از دو سه دهه پیش بسیار گفتهاند. اینکه در دورانی ترجمه بیش از هر چیز در نسبتش با حالوروز جامعه مقصد سنجیده میشد و «انتخاب» مترجم یا صاحبنظر هنوز معیار کلیدی در ترجمهها بود. حالا در فاصلهای قریب به نیمقرن از ایندست ترجمهها ایستادهایم. در دورانی که غالب ترجمهها بهواسطه مقبولیتشان در بازار نشر و فلان یا بهمان جایزه معتبر و نامعتبر ادبی صورت میگیرند. «گتسبی بزرگ» یکی از همان ترجمههاست که از پسِ نیمقرن از زمان ترجمهشدنش اینک ازسوی نشر علمیوفرهنگی بازنشر شده است. ترجمهای از کریم امامی، مترجم بنام ادبیات ما که خود ایدههایی نیز در باب ترجمه داشت و آن را در «از پست و بلند ترجمه» مکتوب کرد.
این رمان نخستینبار در ١٣۴۴ با عنوان «طلا و خاکستر» منتشر شد و در سال ١٣۴٧ سرانجام با نام اصلیاش درآمد. کریم امامی مینویسد این رمان بهعقیده اهل فن بهترین اثر نویسندهای است که شرححالش در جهان و حتی در وطنش امریکا تا مدتی شناختهتر از کتابهایش بود. «حالا بعد از بیستوپنج سالی که از مرگ اسکات فیتسجرالد میگذرد و تکلیفش در تاریخ ادبیات معاصر امریکا روشن شده است، آثارش مخصوصا جدیترین آنها بیشتر جاذب توجه شده است تا شرح زندگی پُرحادثهاش. دیگر نه از آن شور و هیجان اول که هنگام انتشار نخستین آثارش بهوجود آمد و سخنگوی نسل جوان و ملکالشعرای عصر جاز لقب گرفت، برایش وجود دارد و نه آن بیاعتنایی بعد برای یک آدم شکستخورده». همزمان با بازنشر ترجمه کریم امامی ترجمهای دیگر نیز از این رمان در نشر ماهی منتشر شد با ترجمه رضا رضایی. این مترجم در مقدمهای ترجمه خود را نوعی نقدِ ترجمه کریم امامی خواند: «ترجمه هر اثر ادبی شاید نقدی ضمنی بر ترجمههای قبلی نیز محسوب شود. من هم به ترجمه شادروان کریم امامی انتقادهایی داشتم و تصورم آن بود (و هست) که در آن ترجمه حق مطلب ادا نشده و خطاهای قابلتوجهی نیز چه در درک متن اصلی و چه در انتقال معنا به فارسی به چشم میخورد».
بعد با فاصلهگذاری بین ترجمه ازآبدرنیامده امامی با ترجمههای اخیر مینویسد: «با دیدن ترجمههایی که چهلواندیسال بعد از ترجمه کریم امامی به بازار آمدهاند، متقاعد شدم که ترجمه کریم امامی در مقایسه با آنها سربلند از کار درآمده است. در ترجمههای جدید شاهد خطاها و بدفهمیهای عجیبی هستیم که کافی بود مترجمانشان نگاهی به ترجمه کریم امامی بیندازند تا از آنها اجتناب کنند و بعد به تفاوت در حدود پنجاهسال پیش کریم امامی با متن دشواری دستوپنجه نرم کرد و از پس آن برنیامد، اما این مترجمان جدید اصلا دستوپنجهای نرم نکردهاند و هرچه دلشان خواست نوشتهاند و ناشرانی هم این متنها را تولید کردهاند و به بازار فرستادهاند».
شرق
‘