این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
زیباییشناسی از منظر هایدگر
نسیم آصفزاده
«زیباییشناسی هایدگر» عنوان کتابی است از ایئن تامسون که بهتازگی با ترجمه سیدمسعود حسینی در نشر ققنوس منتشر شده است. این کتاب، جزء مجموعه «دانشنامه فلسفه استنفورد» است، دانشنامهای که اجرای آن در سال ١٩٩۵ در دانشگاه استنفورد شروع شد و همچنان نیز ادامه دارد. «زیباییشناسی هایدگر» در چهار بخش تدوین شده و عناوین فصلها عبارتند از: «مقدمهای بر زیباییشناسی هایدگر: برگذشتن از ناسازواری»، «نقد فلسفی هایدگر بر زیباییشناسی: مقدمه»، «دفاع هایدگر از هنر، مقدمه: سه رکن دریافت هایدگر از هنر» و «نتیجهگیری: حلوفصل مناقشه در باب تفسیر هایدگر از ونگوگ». در بخش نخست کتاب مروری مختصر بر موضعگیری فلسفی هایدگر در برابر زیباییشناسی و در دفاع از هنر صورت گرفته است. در بخش دوم نقد فلسفی هایدگر بر زیباییشناسی تبیین شده و ضمنا نشان داده شده که چرا هایدگر «بر این اندیشه است که زیباییشناسی پیامد سوبژکتیویسم مدرن است و به جهانبینیهای هیئتبخش (یا چهارچوببخش) تاریخی متعلق به مقطع متأخر عصر مدرن منتهی میشود، جهانبینیهایی که او میکوشد- تأ اندازهای از طریق تفسیرهای پدیدارشناسانهاش از هنر- از درون آنها از آنها برگذرد». در بخش سوم، این کوشش که ناظر به برگذشتن از زیباییشناسی مدرن از درون آن است، تبیین شده و بر این امر تمرکز شده که هایدگر چگونه میکوشد «از یک اثر هنری موجودشناسانه جزئی به قلم ونسان ونگوگ به حقیقت وجودشناسانه هنر به طور کلی، پلی پدیدارشناسانه بزند. چنانکه مشاهده خواهیم کرد، هایدگر بدین طریق درصدد برمیآید که نشان دهد چگونه هنر میتواند ما را به عصر پسامدرن حقیقتا بامعنایی رهنمون شود». در بخش چهارم که بخش پایانی کتاب هم هست، نشان داده شده که چگونه این دریافت از طرح هایدگر به ما مجال میدهد مناقشه قدیمی درباره تفسیر او از نقاشی ونگوگ را حلوفصل کنیم. در بخش دوم کتاب درباره رساله مشهور هایدگر درباره هنر آمده: «سرآغاز اثر هنری –رسالهای که هایدگر (درسگفتارهای آن را) بارها در فاصله سالهای ١٩٣۵ تا ١٩٣۶ ایراد کرد و آنها را در قالب سه درسگفتار بازنویسی کرد و گسترش داد (این درسگفتارها مبدل به سه بخش اصلی صورت طبعشده این رساله شدند که هایدگر بعدها، اواخر دهه ١٩٣٠، مؤخرهای مجمل و در سال ١٩۵٧ تکملهای اندکی طولانیتر به آن افزود)- به مراتب مهمترین منبع برای فهم کوشش او جهت تشریح بدیلی بهجای فهم زیباییشناسانه از هنر است، اگرچه چند اثر دیگر (چه مقارن با این اثر و چه مؤخر از آن) نیز سررشتههای مهمی درباره دیدگاه او به دست میدهند.»
جنسیت و زیباییشناسی
«زیباییشناسی فمینیستی» عنوان کتاب دیگری از مجموعه دانشنامه فلسفه استنفورد است که این نیز بهتازگی و با ترجمه نوشین شاهنده در نشر ققنوس به چاپ رسیده است. این کتاب در هفت بخش با این عناوین نوشته شده: «هنر و هنرمندان: پسزمینه تاریخی»، «خلاقیت و نبوغ»، «مقولات زیباییشناختی و نقدهای فمینیستی»، «شیوه عمل فمینیستی و مفهوم هنر»، «بدن در هنر و فلسفه»، «زیباییشناسی و زندگی روزمره» و بخش پایانی که نتیجهگیری مباحث مطرحشده در کتاب است. در درآمد کتاب برای ورود به مباحث کتاب، نخست به شیوه مواجهه فمینیستها با زیباییشناسی پرداخته شده و به این نکته اشاره شده که فمینیستهایی که در حوزه زیباییشناسی کار میکنند این موضوع را میکاوند که جنسیت از چه راههایی بر شکلگیری ایدههایی درباره هنر، هنرمندان و ارزش زیباییشناختی تأثیرگذار است. به این اعتبار این مسائل در این حوزه مطرح میشود که: هنر چگونه شکلگیری اجتماعی جنسیت، امور جنسی و هویت را بازتاب میدهد و درعینحال تداوم میبخشد، و اینکه چگونه تمامی این خصوصیات را عواملی مانند نژاد، خاستگاه ملی، وضعیت اجتماعی و موقعیت تاریخی شکل میدهند و تنظیم میکنند. بخش اول کتاب به پسزمینه مواجهه نظریههای فمینیستی با زیباییشناسی پرداخته و اشاره کرده که چشماندازهای فمینیستی در حوزه زیباییشناسی ابتدا در دهه ١٩٧٠ از دل ترکیبی از فعالیتهای سیاسی در زمینه دنیای معاصر هنر و نقادی سنتهای تاریخی فلسفه و هنرها پدید آمدند. در بخشی از این فصل میخوانیم: «غنیترین آماج تاریخی نقادیهای فمینیستی در حوزه فلسفههای هنر، مفهوم هنر زیبا بوده است، مفهومی دال بر هنری که در اصل برای لذت زیباییشناختی خلق میشود. هسته هنر زیبا شامل نقاشی، موسیقی، ادبیات و مجسمهسازی است، و صنایعدستی، هنر مردمپسند و سرگرمی را در برنمیگیرد. ایدههایی درباره نبوغ خلاقانه هنرمند، که اغلب تصور میشود بینشی منحصربهفرد دارد که در آثار هنری بیان میشود، ارتباط نزدیکی با مفهوم هنر زیبا دارد». در بخشی از فصل چهارم کتاب، به این موضوع پرداخته شده که جنبشهای ضدهنر و آوانگارد که بهکرات مورد بررسی فلاسفه تحلیلی معاصر قرار گرفتهاند همانقدر زیر سلطه مردان بودهاند که موسیقی کلاسیک یا مجسمهسازی رنسانس چنین بودند. «افزون بر این، ارزشهای پیرامون نبوغ هنری مثل همیشه پرزور بودند. بنابراین، شیوههای عمل هنر فمینیستی به صورت جنبشهایی طرفدار عمل آغاز شدند (مانند دختران چریک نیویورک) تا زنان را در دنیای هنر رؤیتپذیر کنند و باعث شوند که آنها را به رسمیت بشناسند. هنرمندان فمینیست نهفقط خواستار این بودند که کارهایشان جدی گرفته شود، بلکه در آثار خود نقدی بر تفکر سنتیای اقامه میکردند که در پس مطرودسازی ایشان از مراکز قدرتمند فرهنگی قرار داشت.» ازاینرو، هنر فمینیستی خود مجهز به نمونههای زیادی است که الگوهای قدیمیتر هنر زیبا را واژگون میسازند، اما با افزودن لایههایی از معنا که آن را از جنبشهای بتشکنانه پیشتر متمایز میسازد. به ایناعتبار فمینیسم آنطور که لوسی لیپارد میگوید، تمامی ادراکات ما را از هنر آنچنان که میشناسیم زیر سؤال میبرد. مباحثی که تحت عنوان زیباییشناسی فمینیستی قرار دارند از میان فلسفه، تاریخ، رشتههای انتقادی و شیوههای هنری بسط پیدا میکنند.
شرق
‘