این مقاله را به اشتراک بگذارید
حمید رضا امیدی سرور/ مد و مه
وب سایت های مخالف دولت روحانی و البته از سنخ اصول گرایان احمدی نژادی که در این ایام همه زور خود می زنند هر طوری شده اسطوره زوال یافته پوپولیسم احمدی نژادی را زنده کنند و از هرچه که بگویید با ربط و بی ربط استفاده ابزاری می کنند؛ بعد از درگذشت حبیب آن نامه منسوب به خواننده درگذشته را رو کردند و امروز هم نامه ای را که در سال ۱۳۸۴ عباس کیارستمی نوشته بود.البته این نامه سر گشاده بود و چندان برگ آسی نبود چراکه در زمانی نوشته شد که هنوز برخی از بزرگالن نظام ماهیت احمدی نژاد را درک نکرده بودند چه رسد به فیلمسازی غیر سیاسی چون عباس کیارستمی.
نامه ای که در زمانی توسط کیارستمی نوشته شد که او نیز همانند بسیاری به ماهیت واقعی احمدی نژاد و جریان حامی او پی نبرده بود بنابراین در رقابت میان هاشمی و احمدی نژاد گفت احمدی نژاد را دوست دارد اما به هاشمی رأی می دهد.
وحالا طرفداران دولت به اصطلاح خدمتگزار که از هر چیزی برای زنده کردن احمدی نژاد رفته بهره می گیرند این نامه را منتشر کرده اند. بی آنکه بیندیشند چرا باوجود آنکه احمدی نژاد هنوز شمایل ساده زیستی داشت کیارستمی می گفت او و آرمانگرایی انقلابی اش را دوست دارد به دیگری رای داد ؟
پاسخ روشن است آن را باید در واپس گرایی و روش های متقابل فرهنگ و اندیشه این جریان دانست.
بگذریم که از این اسطوره توخالی چند سال بعد حتی همان پُزهای ساده زیستی و راست گویی نیز دورغین از کار در آمد و حنای احمدی نژاد و اطرافیانش به طور کامل رنگ باخت.
با این حال این خبر جالب و متن نامه کیارستمی را بخوانید که تاریخ عبرت آموز است:
عباس کیارستمی پیش از انتخابات ۸۴ به احمدینژاد چه نوشت؟
تو درستتر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پیچیدهی سیاستگذاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس «اکنون کسی لازم است که قاعدههای بازی این جهان را آموخته باشد.»
به گزارش مشرق عباس کیارستمی فیلمساز کشورمان روز گذشته بر اثر بیماری سرطان در فرانسه درگذشت. به این بهانه نگاهی داریم به نامه این کارگردان به نام کشور به رئیس جمهور سابق که پیش از انتخابات ۸۴ خطاب به محمود احمدی نژاد نوشته شد.
عباس کیارستمی در نامهای خطاب به محمود احمدی نژاد نوشت:
پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بیسکویت بود، دوستی از او بیسکویت خواست و من هم از او خواستم که بیسکویتی به من بدهد. اما بهمن یک بیسکویت بیشتر نداشت. بلاتکلیف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بیسکویتش را به کدام یک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بیسکویت را به کسی بده که بیشتر دوستش داری."
بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بیشتر دوست دارم اما دلم میخواهد بیسکویتم را به او بدهم." هنوز نمیدانم آن روز، آن بیست چند سال پیش در ذهن پسر ۵سالهام چه گذشت که بیسکویتش را به آن دیگری داد، که کمتر از من دوستش میداشت. ولی من دلیلی دارم که چرا رأیام را به دیگری خواهم داد.
آقای احمدینژاد، برای من دلایل بسیار سادهای وجود دارد که تو را بیشتر از او دوست دارم. تو برای من یادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغییر زندگی مردم مفاهیمی انتزاعی نبودند؛
چیزهای طبیعی و جزییاتی زنده از روحیه و عملکرد میلیونها جوان معتقد و سالم و راستگویی بودند که میخواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقهی محروم جامعه شرایط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بیست و چند سال نگاه که میکنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک میکنم.
تو همچنان بیدروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده میکنی. من تو را دوست دارم چون نمیتوانم به خودم راست نگویم که میدانم آنچه میگویی راست میگویی. این واقعیت است که در جهان کنونی قلههای ثروت با دستاندازی به پلههای قدرت جایی برای رشد مردم باقی نمیگذارند.
در این میان، آقای احمدینژاد اما چیزی وجود دارد که تو را در دنیای ۲۰۰۵ ما وصلهی ناجور میکند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن میخوری که از دنیایی چنین آرمانباخته و بازیگر، افسرده شوی. دنیایی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزیی از این دنیا هستیم. دنیا شرایط دشواری برای برای بازی راستگویان آفریده است اما همجنسان قادرند دست یکدیگر را بخوانند و…
دوست عزیز، بهسادگی بگویم ما نمیتوانیم خود را در سال ۵۷ متوقف کنیم. دیگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصمیمگیرندگان بازی کنونی نیستیم.
تو درستتر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پیچیدهی سیاستگذاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعدههای بازی این جهان را آموخته باشد."
برای همین من رأیام را به کسی میدهم که او را کمتر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک واقعیتهای امروز زندگی است. همهی امیدم آن است که او لااقل اینبار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راهاند.
پس گوشهچشمی به طبقهی محروم داشته باشد و به سلامت ادارهی جامعه بها دهد. دوست عزیز من، تا کنون دو بار رأی دادهام و هر دو بار پشیمان. این بار با آمادگی بیشتر بار دیگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآیام را به دیگری خواهم داد که او را به اندازهی تو دوست نمیدارم. روزگار غریبی است برادر.
2 نظر
محمدامین حسن پور
متاسفانه عنوان مطلب، با غرض انتخاب شده است.
نامه ی مذکور، چیزی مخفی نبوده که حالا بخواهد رو شده باشد.
این نامه در آن ایام، در روزنامه شرق منتشر شد.
در واقع، نامه در حال بازنشر است و نه روشدن
مد و مه
بله دوست عزیز
در متن نوشته نیز سرگشاده بودن نامه عنوان شده، در این جا رو کردن به معنای که برای جلوگیری از سقوط هر کاری می کند.بازنده ای که کارتهایش را اعم از با ارش و بی ارش رو می کند و اتفاقا اینبار چیزی کاملا بی ارزش را روکرده