این مقاله را به اشتراک بگذارید
وقتی ادبیات بازیچه سیاسی کاری می شود
حمیدرضا امیدی سرور
گاه با وجود این که در اوج بی حوصلگی هستی و دل و دماغ نوشتن نداری چیزهایی می خوانی که نمی توانی سکوت کنی…سکوت دربرابر این بی حرمتی به خواننده که او را تا این اندازه سطحی و بی دانش فرض می کنند. برای زدن حرفشان هر آسمان ریسمانی را به هم می بافند و مغلطه می کنند. متاسفانه در طول تاریخ این دیار کم چوب این مغلطه ها را نخوردیم .
اما حکایت چیست؟ آقای سعید تشکری نویسنده مشهدی که با رمان مفتون و فیروزه در سالهای اخیر مطرح شده است، چند سال پیش رمانی نوشته با نام «پاریس، پاریس» رمانی تاریخی درباره ماجرای کشف حجاب و رشادت دخترانی که برای دفاع از آزادی داشتن حجاب دربرابر چکمه و باتوم پاسبانهای عهد رضاخانی ایستادند و حتی حاضر به خودکشی شدند اما کشف حجاب نه و ….
پاریس، پاریس در سطح خود رمانی ست شریف که با قلمی ساده و روان نوشته شده، کاری متوسط که متاسفانه کمتر خوانده شده است.
نویسنده محترم خبربرگزاری فارس در اقدامی به اصطلاح ادبی و البته به سبک معمول نوشته های این خبرگزاری یادداشتی ارائه کرده و رمان پاریس پاریس را به عنوان پیشنهاد آخر هفته به خوانندگان سایت فارس معرفی کرده. البته این مهم بهانه ای شده برای اشاراتی که نسبتی با خوانندگان معمول فارس ندارد اما به هرحال همانگونه که می دانیم در دنیای امروز خبر روی زمین نمی ماند و به مقصد می رسد. البته در این حین بسیاری هم آن را می خوانند .
اما نویسنده محترم فارس در نوشتهای سراسر مغلطه خواندن این رمان را به طرفداران آزادی های یواشکی (منظور زنان و دخترانی که اگر فرصت گیر بیاورند حجابشان را رعایت نمی کنتد) توصیه کرده با این توجیه که ای جماعتی که به راحتی کشف حجاب می کنید، بدانید و آگاه باشید که روزگاری دختران و زنانی در این سرزمین بوده اند که برای حفظ حجاب خود از جان مایه گذاشته اند.
البته در این حقیقت تردیدی نیست و باید یاد آنها که در برابر زورگویی و حذف حق انتخاب زنان ایرانی ایستادند، گرامی داشت و البته درس های بسیاری هم از آن گرفت. اما آن ماجرا چه بود و این نوشته چه نتیجه ای می گیرد؟ این جاست که مغلطه رخ می نماید.
این نویسنده اگر چه به سبک هدف وسیله را توجیه می کند به میدان آمده اما نمی داند هر وسیله ای هر هدفی را محقق نمی سازد.
حقیقت این است که نگارنده میانه ای با بد حجابی ندارم، مروج آن هم نیستم اگرچه در جایگاه یک زن نیز نبوده ام که مسائل آن را بی واسطه احساس کرده باشم. اما به قدر بضاعتی که از تاریخ دارم با خواندن این یادداشت به خود می گویم مگر زنان این دیار در برابر زیر پا گذاشتن حق انتخابشان برای داشتن حجاب آن قدر ایستادگی نکردند؟ پس چرا تعجب می کنیم اگر امروز برای داشتن حقی دیگر (حتی مغایر با آن) لج بازی و پا فشاری می کنند.
خب چه فرق می کند با زور چیزی از کسی بگیری و یا با زور چیزی را به کسی بدهی؟ همانگونه که با باتوم نشد حجاب را از زنان گرفت، به ضرب چماق نیز نمی توان آن را به آنها داد؟ همهی لطف و ارزش حجاب که از آن به عنوان نماد عفاف و پاکدامنی یاد می کنند، در انتخاب آگاهانه آن است که در غیر این صورت فاقد آن ارزش خواهد بود.
بی شک اگر رضا خان کار کشف حجاب را به چکمه و باتوم وانمی گذاشت و در بلند مدت آن رابا سیاست های فرهنگی و اجتماعی اش پیش می برد به مراتب بهتر به نتیجه دلخواهش می رسید (البته غرضم تایید تضمیم او نیست) و انگ زورگویی و بدنامی نیز به او نمی چسبید آن هم در حرکتی که به همین دلیل با شکست روبه رو شد. به همین ترتیب شک ندارم اگر فشار و بگیر و ببند درباره حجاب و بدحجابی نبود کار به لج و لج بازی نمی کشید تا برخی زنان و دختران با برداشتن رو سری و چادر به خیالشان چه حرکت مهم و تاثیر گذاری انجام می دهند!
ای کاش همواره پای آگاهی و انتخاب در میان می آمد در آن صورت شرایط بسیار بهتر از این می شد که هست. هیچگاه یادم نمی رود مرحوم طالقانی آن مجاهد نستوه که گمان نمی کنم کسی بتواند امروز در این دیار ادعای انقلابی بودن و مبارزه کردن بیشتر از او داشته باشد. در کتاب حجاب او منتشر شده، در پاسخ به همین مسئله حجاب و امکان اجباری شدن آن در ماه های اول انقلاب گفت، به نظر من حجاب نباید اجباری باشد، اما باورم این است که داشتن حجاب برای زنان ارزش است ما می گوییم این کار درست است، حق انتخاب با خود زنان است. (نقل به مضمون)
شاید اگر در طول این سالها این قدر بگیر و ببند بابت حجاب نداشتیم، امروز کارمان به جایی نمی رسید که مجبور باشیم با مغلطه از دوران کشف حجاب مثال بیاوریم که در نهایت نغض غرض از کار در آید. از قدیم گفته اند که وقتی حق را از کسی سلب کنی نسبت به آن حریص تر می شود.
و اما یادداشت خواندنی خبرگزاری سایت فارس:
***
پیشنهاد کتاب برای مطالعه آخر هفته
«پاریس، پاریس»
طرفداران «آزادیهای یواشکی» بخوانند/ دخترانی که برای حفظ حجاب دست به خودکشی زدند
توصیه میشود طرفداران «آزادیهای یواشکی» این کتاب را اگر شجاعت علنی خواندن ندارند، لاقل یواشکی بخوانند تا متوجه شوند «آزادی یواشکی»شان را به چه قیمت گزافی به دست میآورند.
حسام آبنوس
«طیبه همکارش را دید. دختری که داشت دل میزد که نکند قزاقهای نظمیه اول او را انتخاب کنند.
قزاق دست طیبه را کشید. درست مثل اینکه میخواهد با زنی در یک مجلس عروسی دو نفری برقصد. نه ایرانی … فرنگی. طیبه چشمانش فقط ملک را نگاه میکرد.
در یک چشم به هم زدن با دستهایش روسریاش را گرفت و پا به فرار گذاشت. قزاق به دنبال طیبه دوید. ملک پشت شیشه مُشجر اتاق پرستاری طیبه را که مثل یک ماهی داشت دست و پا میزد؛ میدید. مثل یک کبوتر که داشت خوراکِ گربهای میشد. بال میزد. گربه او را کشید و طیبه پشت شیشه مشجر، دستهایش مداوم گربه را پس میزد. اما گربه کبوتر را میان پنجولهایش گرفت.
آرام آرام، طیبه فقط بَقبَقو کرد. قزاق با شلوار و روسری طیبه بیرون آمد. حالا بقیه حساب دستشان بود.
مَلِک با دو دست لباس پرستاری تازه، به سوی اتاق پرستاری رفت. صدایی از طیبه نمیشنید. مَلِک داخل اتاق شد. کفِ اتاق یک پنس … یک قیچی بود با خون!
ملک جیغ زد، اینکه دختری، خود را برای روسری و شلوار بکُشد را تا حالا ندیده و نشنیده بود. نوشتن با خون، روی شیشه به اسم زنان نوغان همیشه با ملک ماند.
لباس پرستاری را به کناری انداخت. چادرِ طیبه را از توی جالباسی برداشت و بر تن طیبه انداخت و گفت: آرام بخواب دختر نوغانی. آرام بخواب.
گریان بیرون آمد و گفت: خوابیده است. ملک گریست و لباس مینیژوپ پرستاری را پس داد.»
همین برش کوتاه از رمان «پاریس، پاریس» کفایت میکند تا خواننده بداند با چه اثری روبرو است. بعد از خواندن این رمان به تاثیر ادبیات که از آن دم زده میشود پی بردم. قبل از این کتابهایی با روایتهای تاریخی درباره واقعه کشف حجاب و مسجد گوهرشاد خوانده بودم ولی با خواندن این رمان عمق مسئله گوهرشاد برایم روشن شد.
سعید تشکری که در توان قلمی او شکی نیست در این رمان سراغ یکی از مهمترین اتفاقات اجتماعی تاریخ معاصر ایران رفته و پیش از اینکه اهمیت این موضوع برای دستگاهها و نهادهای فرهنگی آشکار شود و بخواهند کاری بکنند برای احیای تاریخ این روز، بدون ادعا دست به نگارش رمان زده است.
«پاریس، پاریس» روایت دختر سردار حشمت قزاق است، سردار حشمتی که دستش به خون کلنل پسیان آغشته است و خدمتگزار خوبی برای شاه قزاق بوده است. اینبار هم عازم مشهد است و این یعنی قرار است در شهر آفتاب قائلهای به پا شود و او بخواباند.
این رمان تصویری از اجرای حکم کشف حجاب را به خواننده نشان میدهد که شاید کمتر دیده شده باشد. تصویری که اغلب نشان داده شده این بوده که ماموران حکومت به دنبال زنی که با چادر در ملا عام شرکت کرده، هستند تا چادر او را از سرش بکشند اما قضیه از این تصاویر فراتر است. نه تنها فراتر بلکه دردآورتر است و کاری که سعید تشکری با جملات کوتاهش در «پاریس، پاریس» با روح و روان خواننده میکند کاری است کارستان.
در این رمان که متن روانی دارد و خواننده بدون وقفه آن را میخواند علاوه بر اینکه به تاریخ سفر میکند با ماجرای عشق میرزا مهیار خبوشانی و ملک حشمت نیز روبرو میشود. این عشق تنور رمان تشکری را نیز گرم میکند و خواننده به واسطه آن، زیر شلاق کلمات تشکری که با تاریخ بر گُرده ذهن خواننده میزند، تاب میآورد.
جای تعجب است که این رمان از ابتدای انتشار آن تاکنون کمتر دیده شده و شاید بهتر باشد گفته شود اصلا دیده نشده، که خب با نگاهی به موضوعی که در رمان مطرح شده میتوان پی برد که شاید برخی دلخوشی از دیده شدن این رمان نداشتند. زیرا سعید تشکری به ظرافت مسئلهای مهم که جریان ضد دینی و طرفدار مدرنیته غربی با آن مخالف هستند را در اثرش مطرح کرده است.
این رمان در حال و هوای این روزها که بسیاری به نام «آزادی فردی»، «حقوق برابر» و … دست به ترویج بیحجابی میزنند اثری است که نشان میدهد به خاطر بیحجاب شدن زنان این کشور چه خونهایی ریخته شده و امروز به راحتی از این ارزش متعالی دست کشیده میشود. توصیه میشود طرفداران «آزادیهای یواشکی» رمان «پاریس، پاریس» سعید تشکری را اگر شجاعت علنی خواندن ندارند، لاقل یواشکی بخوانند تا متوجه شوند «آزادی یواشکی»شان را به چه قیمت گزافی به دست میآورند در حالی که دخترانی در این مملکت بودهاند که برای حفاظت از حریم عفتشان دست به خود کشی زدهاند.
رمان «پاریس، پاریس» اثر سعید تشکری را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده که علاقهمندان به تهیه آن میتوانند از پایگاه اطلاعرسانی انتشارات کتاب نیستان آن را خریداری کنند.
1 Comment
فرزان فدایی
زن ها با مردها رقابت نمی کنند، بسیار چیزها را به آن ها واگذار می کنند. تا وقتی انتخاب برچسب را هم واگذار می کنند وضع همین است که هست. مرد اختیاردار گاه حجاب می پوشاندمان، گاه از تن مان می کندش، و در این بازی بی مزه همیشه حق فراموش می شود و هربار خاطی کسی است که بازی را واگذار کرده است. البته از سوی دیگر برنده هم هیچ وقت هیچ چیز به دست نمی آورد مگر یک موقعیت کاذب.