این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به کتاب «گذار روزگار»؛ روایت رومن گاری از زندگی اش / ترجمه سمیه نوروزی / نشر ماهی
نویسندگی، زندگی
فرشید قربانپور
وقتی درباره ادبیات فرانسه و مهمترین جایزهاش «گنکور» حرف میزنیم، محال است یاد رومن گاری نیفتیم، نه یاد نظریات، رمانها، ادبیات یا ارزش ادبی آثار رومن گاری، نه، بلکه دقیقا خود شخص رومن گاری به عنوان یک واحد انسانی. کسی که جامعه فرانسه را دست میاندازد، دیپلماتی سازمانی که تمام مناسبات ادبیات فرانسه را به بازی میگیرد. نمونه کامل یک انسان دیسیپلینزده که در رمانهایش و در ادبیات، دنبال شکستن تمامی چارچوبها و قواعد است. انگار ادبیات برای رومن گاری جهانی است تا در آن پیچ و تاب بخورد، بازی کند، بچگی کند و در یک کلام زندگی کند. زندگی. خواندن حاصل این بازی و زندگی ادبی بسیار جذاب و پرکشش است.
کتاب «گذار روزگار» درواقع متن پیادهشده آخرین مصاحبه رومن گاری است و به تبعِ خاصیت یک مصاحبه رودررو و زنده، از صداقت و بیپردگی بیشتری برخوردار است. جز اطلاعات کلی زندگی رومن گاری که مستندات تاریخی آن همهجا تأیید شده، کتاب سرشار از جزئیات است؛ جزئیاتی از دیالوگها و اتفاقهای بین او و شخصیتهایی که میشناسیم، ژنرال دوگل، آندره مالرو، گروچو مارکس، گری کوپر و … که باید گفت با توجه به عقبه رومنگاری هرگز کسی نخواهد فهمید چقدر میشود به این جزئیات استناد کرد. اما دستکم میتوانیم بگوییم این جزئیات در ذهن رومن گاری شکل گرفته و مدام به تشکیل شخصیت بسیار پیشرفته او کمک کرده است.
نکته پررنگ دیگر، نقش مادر در زندگی رومن گاری است. چه در جوانی که راه پیشرفت و زندگی را با انگیزههایی مربوط به مادرش شروع میکند، چه زمانی که برای همیشه از سیاست کناره میگیرد چون دیگر مادرش نیست تا موفقیت او را ببیند. نیمی از کتاب، در واقع شرح زندگی خود رومن گاری نیست، شرح زندگی مادری است که رومن گاری پسرش بوده. قصههای زیادی درباره مادرش میگوید که یکی از یکی خواندنیترند. نشان میدهد چطور چنین نویسندهی خلاق و بزرگی، در سرنوشت خود مادری رویاپرداز و بلندپرواز را دارد. مادری که مثل یک ژنرال با واقعیتهای تأسفبار زندگی میجنگد، کودک یتیم خود را نویسنده بزرگ و رئیسجمهور فرانسه مینامد، آن هم وقتی کودک هنوز تابعیت روس دارد و ساکن لهستان است. به پسرش نامه مینویسد، آنقدر که حتا برای سالهای پس از مرگش نیز نامههایی کنار میگذارد تا پسر نفهمد او مرده. گذار روزگار به ما نشان میدهد چنین آدم عجیب و بزرگی، از مادری پدید آمده که به همان اندازه عجیب بوده.
در سرگذشت چنین آدمهای عجیبی، زندگی نیز معنا و مفهومی غیر از مقصودِ متداول پیدا میکند. چیزی که ما «زندگی» مینامیم، نه به آن معنی نباتی و فیزیکی، بلکه به آن معنی که متر و معیاری برای تجربه و پختگی آدمها باشد، همانکه زندگی در عرض و نه در طول نام گرفته، اتفاقا در جوار چیزهایی به دست میآید که به مرگ نزدیکاند. تجربهها و وقایع زندگی یک انسان همانقدر تأثیرگذار و مهم میشوند که به مرگ نزدیکتر باشند. انگار زندگی قرار است تعبیر روشنی باشد برای جمله «دردی که تو را نکشد، بزرگت میکند». زندگی رومن گاری پر است از وقایعی که بسیار به مرگ نزدیکند. دو جنگ بینالمللی، تیرهایی که از کنار صورتش میگذرند، چندبار سقوط هواپیما، گیرکردن در مهلکهی بمباران دشمن، تهدید به جاسوسی، بیماریهای عجیب در سرزمینهای عجیبتر، همه و همه مدام او را به مرگ، و در واقع به زندگی، نزدیکتر میکنند. میتوانیم بگوییم رومن گاری با کیفیتی چندبرابر مردم دیگر زندگی کرده است. با این تفاسیر و با توجه به این قضیه که زیست شخصی یک نویسنده تأثیر بسیار مهمی میگذارد در نگاه او به زندگی و در نتیجه ادبیاتی که تولید میکند، رومن گاری و در واقع ادبیات رومن گاری، محصول این همه نزدیکشدن او به مرگ است. لحظههای احتضار، لحظههای تجربههای بزرگ، واقعی، خوش، ناخوش، همه مشغول ساختن رومن گاری هستند تا پنجرههای بیشتری را در ذهن این نویسنده باز کنند. تا جایی که رومن گاری با همکاری هوش ذاتی خود و دانستههای بسیار زیادش، دیگر به بینشی جهانشمول و اغلب (نمیگویم همیشه) درست میرسد. تاریخ تکرار تاریخ است. پس اگر کسی تاریخ سی چهل ساله زندگی خود را، خوب تجربه کرده باشد، میتواند در مقام یک پیشگو درآید. رومن گاری در گذار روزگار، جایی میگوید: «ادعای پیامبری ندارم، اما میدانید که نویسنده مثل اسفنج هوا از زمانهاش تغذیه میکند. به نوعی حس میکردم اتفاقهای ناخوشایندی در حال وقوع است، ظلم میدیدم و ستم، و جنون و دیوانگی گزندهای توی هوا موج میزد»، یا جای دیگر: «حیرت جهانیان از قیام بوداپست مات و مبهوتم کرد، همینطور حیرتشان از کودتای پراگ، اصلا درک نمیکردم که چطور نفهمیده بودند سرسپردگی بیچون و چرا به یک ایدئولوژی راه به همینجا خواهد برد». این یعنی خوانش جهان و اتفاقات آن، براساس دانش شخصی و تجربه زندگی. دید جزئینگر و هوش و قدرت تحلیل یک نویسنده باید بتواند از دادههای واقعی جهان برای پیشگوییهای بزرگ استفاده کند. شاید بشود گفت در کنار تمام کتابهای نقد ادبی و آموزشهای مربوط به فرم و قصه، زندگینامههای نویسندهها، آموزشی است برای تازهکاران ادبی، برای فهمیدن اینکه هر علاقهمندی میتواند، با کسب تکنیک و دانش تخصصی که در واقع حکم ابزار را دارد، نویسنده شود، اما تنها و تنها با زیست و تجربه و بینش میتواند آثار مهم و خوبی بنویسد. بینشی که میتواند هم از راه زیستن هم از راه پژوهش که در واقع زیستن تجربهها و زیستهای دیگران است، به دست آید.
«گذار روزگار» کتاب بسیار کوتاه و جمعوجوری است که در عین جذابیت، نکتههای آموزشی باارزشی دارد برای تمام طرفداران رومن گاری، خوانندههای جدی کتابهایش و نویسندههای تازهکار. «گذار روزگار» با ترجمه سمیه نوروزی، بهار امسال در نشر ماهی منتشر شده است.
‘