این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتوگو با لیلی گلستان
اگر ما را جدی نگیرند بهتر هم هست
در هشت سال دولت قبلی بیتفاوتی حاکم شده بود/ الان کمی حالمان خوب است
علی مطلبزاده
بیستوچهارمین دوره نمایشگاه «صداثر، صدهنرمند» اینروزها در گالری گلستان برپاست؛ نمایشگاهی که به گفته لیلی گلستان در ٢۴سال گذشته با هدف معرفی هنرمندان و البته هنرمندان شهرستانی به طور مرتب برگزار شده است. گلستان هدف دیگرش از این نمایشگاه را فراهم کردن امکانی برای خرید آثار هنری توسط مردم میداند. قیمتهای آثار حاضر در این نمایشگاه هم در نوع خود جالب است. در این نمایشگاه ٢٢٠ نقاشی و مجسمه از ١٩۵ هنرمند از یکصد هزار تومان تا ٢۵٠ میلیون تومان برای نمایش و فروش گذاشته شده است. برگزاری بیستوچهارمین نمایشگاه «صد اثر، صد هنرمند» بهانهای شد برای گفتوگو با لیلی گلستان، مترجم و مدیر گالری گلستان. گفتوگویی که در ادامه آن به بحث در مورد گالریداری و اوضاع فرهنگ و هنر در این روزها هم کشیده شد.
***
«صداثر، صد هنرمند» تا اینجا چطور بوده؟
شلوغی شب اول از همیشه بیشتر و دور از هر نوع پیشبینی بود. فروشمان تا الان که یک هفته میگذرد خیلی خوب بوده اما از این به بعد را خدا میداند امیدوارم تا روز آخر این فروش خوب ادامه داشته باشد. بعد از این همه سال گالریداری هنوز نمیتوانم حدس بزنم که چه اتفاقی قرار است، بیفتد. ولی تا الان نمایشگاه «صداثر، صد هنرمند» خیلی معقول و خوب جلو رفته و امیدوارم همین طور هم ادامه داشته باشد. امسال جوانها خیلی خوب فروختند و این از همه مهمتر بود. در نمایشگاه امسال بیشترآثار جوانان عرضه شده بود تا پیشکسوتها. معرفی جوانها یکی از هدفهای من برای برگزاری این نمایشگاه است که در این نمایشگاه بهخصوص این اتفاق افتاد و جوانها فروش عالی کردند. رسم «صداثر، صدهنرمند» این است که وقتی یک کار فروش میرود به صاحبش تلفن میزنیم که یک کار دیگر بیاورد. بنابراین جوانهای زیادی بودند که ما به آنها تلفن کردیم تا یک کار دیگر بیاورند. آنها هم از این موضوع خیلی خوشحال شدند.
همیشه این مقایسه وجود دارد که گفته میشود هنرمندان شهرستانی یک مرحله از هنرمندان تهرانی و آنهایی که در شهرهای بزرگ کار و فعالیت میکنند عقبتر هستند…
ممکن است یک مرحله عقبتر از سوژه باشند. آنها نگاهشان به سوژه خیلی نو نیست و کارهایشان بر اساس همان سوژههای تکراری همیشه است. ولی انصافا دستشان قوی است. طراحیشان خیلی خوب است، اما متاسفانه سوژههایشان اصلا با سوژههایی که در تهران کار میشود قابل مقایسه نیست. نو نیست. تکراری و دیده شده است.
فکر میکنید فروش «صداثر، صدهنرمند» نسبت به سال گذشته یا چند سال گذشته بیشتر باشد؟
امیدوارم. تا الان که خیلی خوب بوده و من راضی هستم. ولی از این به بعد را واقعا نمیشود گفت که چه خواهد شد. چیزی حدود هشتاد درصد خریدارهای امسال را واقعا ما نمیشناختیم. این اتفاق خیلی خوبی است. اغلب خریداران هم اشخاصی بودند که برای نخستینبار کار میخریدند. یعنی قیمتها طوری بود که توانستند کار بخرند.
گالری گلستان و خود شما معروف هستید به اینکه بازدیدکنندگانش آدمهایی هستند که متخصص یا مجموعهدار نیستند. آدمهای معمولی زیاد از این گالری کار میخرند و اینطور گفته میشود که در فروختن کار به آنهایی که زیاد با هنر سررشتهای ندارند تبحر دارید.
من از این موضوع خوشحالم. کار هنری باید به خانه همه مردم برود نه فقط به خانه آنهایی که هنرشناس یا مجموعهدار هستند. خیلیها هستند که ممکن است اثر هنری را بفهمند اما پولش را نداشته باشند. خب، ما امکانات را برای آنها هم فراهم میکنیم. ما امسال خیلی کار قسطی فروختیم. هر سال میفروشیم. وقتی این امکانات را فراهم کنید کسی که علاقهمند است، میتواند به راحتی کار بخرد.
گالریهای دیگر این کار را نمیکنند؟
نمیدانم. اما بهتر است این امکان را فراهم کنند. قسطی فروختن اشکالی ندارد. من پول هنرمند را میدهم و پولش را از این طرف قسطی میگیرم. ولی نمیدانم شاید بعضیها دلشان میخواهد پول هر چه زودتر دستشان بیاید…
به این کار شما اعتراض نکردند؟
اعتراض کردند. اما اعتراض آنها چیز دیگری بود. گفتند چرا بعضی از کارها را ارزان میفروشی. من آدم گرانفروشی نیستم. به نظرم حرص و طمع در عالم هنر درست نیست. وقتی ما با نقاش اثر توافق کردهایم و این قیمت را گذاشتهایم دیگر این ایراد وارد نیست. مردم هم که میآیند و کار میخرند. بنابراین ما مشکلی نداریم. من در دیگر نمایشگاهها هم تا آنجا که بتوانم قیمتها را طوری میگذارم که مردم عادی هم بتوانند کار بخرند.
بیرون معروف است که شما آدم بداخلاقی هستید…
این را خیلی شنیدهام (میخندد). نه، بداخلاق نیستم، جدیام. مرز بین جدی بودن و بداخلاقی خیلی باریک است. جدی بودن را همیشه با بداخلاقی اشتباه میگیرند. من اصلا آدم بداخلاقی نیستم، تازه خیلی هم خوشخندهام (میخندد) . مساله اینجاست که خیلیها با آدم جدی و رک و راست نمیتوانند برخورد کنند. رک و راستی در فرهنگ ما نیست. من خیلی راحت حرفم را میزنم و میگویم که این اصلا کار خوبی نیست. معمولا بقیه این را نمیگویند. اما من راحت میگویم این کار خوبی نیست، این را نگذار و آن یکی که خوب است را بگذار. خب، این رفتار کمی به آنها شوک وارد میکند. این به نظر من بداخلاقی نیست. رک و راست بودن است به همراه کمی جدی بودن. من هم این اخلاقم را ترک نخواهم کرد و برای همین این همه سال آن راحفظ کردهام. فکر میکنم بعدها خواهند دید که این برخورد یا پیشنهاد اینکه فعلا نمایشگاه نگذار چقدر هم درست بوده است. خیلی از هنرمندان جوان اینجور برخورد را برنمیتابند چون این شکل برخورد در فرهنگ ما اصلا نیست.
این برخورد کار درستی است. بخشی از این موضوع هم فکر میکنم با سلیقه گالریدار مرتبط باشد…
من هم فکر میکنم کار درستی است و آن را ادامه میدهم. اما همان طور که گفتم خیلیها ممکن است خوششان نیاید. اگر کاری سلیقه من نباشد از همان اول آن را میگویم. اما هنوز عادت ندارند که خیلی راحت و مستقیم عقیده شما را بگویید. حالا بعدها انشاءالله عادت میکنند. من ترک عادت نخواهم کرد. (میخندد)
هنرمند ثابت مثل بقیه گالریها دارید؟
ما هنرمندان ثابتی داریم که هر سال اینجا نمایشگاه میگذارند. جوانهایی هستند که الان خیلی معروف شدهاند و ما حمایتشان میکنیم. حسین چراغچی، علی ترقیجاه، مرتضی خسروی، گلناز قدیری، رایکا میلانیان، الیکا ابراهیمی قاجار و… ، جوانهایی هستند که با گالری گلستان شروع کردند و حتما سالی یکبار یا دوسال یکبار اینجا نمایشگاه میگذارند. در این بین جوانهای جدیدی را هم کشف میکنیم که واقعا حیف است برایشان نمایشگاه نگذاریم.
خیلیها عقیده دارند این رفتار باعث میشود تا یک وجهه کاذب برای آن هنرمند جوان پیدا شود. این موضوع شامل حراجیها هم میشود. برفرض نمونههایی را مثال میزنند که بعد از گذشت چند سال از چرخه حرفهای هنر خارج شدهاند.
من تا به حال کسی را به حراجیها نفرستادم. برای حراجی آبان از ما دعوت کردند اما من گفتم ترجیح میدهم کسی وابسته به گالری گلستان نباشد. پیشنهاد دادم که ١٠ نفر را معرفی میکنم و خودشان با آنها تماس بگیرند و کارشان را قضاوت کنند. بعضی از جوانها که در حراجیها شرکت کردند و قیمت کارهایشان بالا رفته به این فکر نمیکنند که این قیمت، معیاری برای قیمت کارهایشان نیست. من این رابه خودشان هم میگویم اما بعضی از آنها این موضوع را قبول نمیکنند. این قیمتها فقط برای یک شب است. اگر آنها این را بفهمند این اتفاقی که شما میگویید هیچوقت نمیافتد. این موضوع خاص جوانها هم نیست و همین موضوع باعث میشود بعد از مدتی این هنرمندان تقریبا محو شوند. در این مورد باید با ظرافت و سیاست برخورد کرد اما متاسفانه چون جوان و جاهل هستند اصلا متوجه این قضیه نمیشوند و در این یک مورد خاص به حرف بزرگترها هم گوش نمیکنند. آنهایی که این حرفشنوی را دارند، موفقترند.
اینطور میشود گفت که هنرمندان زیادی داریم اما هنوز آن رفتار حرفهای از سوی یک هنرمند در ایران جا نیفتاده است…
خیلیها دارند حرفهای رفتار میکنند، اما همه این کار را نمیکنند. طمع کمی کار را خراب کرده است. طمع، طمع است و بزرگ و کوچک هم ندارد. این موضوع به شخصیت ربط دارد و همین کار را خراب میکند.
کارهایی را که این روزها روی دیوار گالریها میرود چطور میبینید؟
کارها بهتر شده. در حقیقت تکنیکشان خیلی بهتر شده است. کارها از آن حالت خامدستی درآمده و تکنیکها خیلی بهتر شده. اما سوژهها هنوز کار دارند. هنوز هم این سوژهها چه در منظره یا طبیعت بیجان و حتی آبسترهها تکراری هستند. شاید بتوان گفت هنرمندان از روی دست هم نگاه میکنند یا ایدههای نویی ندارند. هنرمند باید جسارت داشته باشد. هنرمندی که شهامت و جسارت یک کار نو داشته باشد و به هیچ چیزی غیر از آن فکر نکند، کم داریم. اما وقتی این جسارت را داشته و کار کرده، موفق هم بوده است. هم مخاطب از این کارها خوشش آمده و خرید کرده و هم اینکه این هنرمندان جایگاهی در نقاشی پیدا کردند.
شما که در «صداثر، صد هنرمند» محدودیتی در پذیرش کار ندارید؟
محدودیت ما برای این نمایشگاه فقط اندازه کارها بود. گفتیم کار باید خوب باشد اما اندازه آن باید کوچک باشد تا در نمایشگاه جا شود. بزرگترین کاری که در این نمایشگاه داریم ابعادش یک متر در یک متر است. شاید بعدها که یک گالری بزرگتر داشته باشیم این محدودیت هم برای نمایشگاه برداشته شود.
«صداثر، صد هنرمند» ادامه پیدا خواهد کرد؟
بله، سال دیگر بیست و پنجمین دوره آن را جشن میگیریم. یک ربع قرن!
گفته میشود یک فعالیت خصوصی در ایران آن هم به این شکل ممکن است ادامهدار نباشد؟
ما این کار را کردیم و ادامهدار هم شد.
به آن موفقیتی که برای این موضوع در نظر گرفته بودید، رسیدید؟
من نمیدانم مقصود از موفقیت یک نمایشگاه چیست. اگر استقبال مردم و خرید آثار زیبا و با کیفیت است، پس ما موفقیم. با توجه به استقبالی که در شب اول شد میتوانم بگویم که این نمایشگاه خیلی موفق بوده است. «صداثر، صد هنرمند» خیلی هواخواه و طرفدار دارد. اینها اگر دلایل موفقیت باشد میتوان گفت «صداثر، صدهنرمند» موفق بوده، اما خود من موفقیتم را در این میبینم که از گالری گلستان لااقل بعد از این همه سال، ١٠ نقاش درجه یک بیرون بیایند که در تاریخ هنر بمانند.
در برگزاری به مشکلی برنخوردید؟
نه، در برگزاری هیچوقت مشکلی نداشتیم.
برگزاری این نمایشگاه به مجوز که احتیاج ندارد؟
آنوقتها هم که مجوز میخواست ما مجوز نمیگرفتیم. (میخندد) یکبار یادم است زمان احمدینژاداز ارشاد زنگ زدند که شما فرمهایی را که باید پر کنید و با سیدی بفرستید، تمام کردهاید؟ گفتم نه، پرسیدند؛ پس چرا برای ما نمیفرستید. گفتم؛ من نمیفرستم. بعد فکر کردم که با این حرف میآیند و گالری را میبندند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. اما الان فکر کنم دیگر نباید سیدی کارها را فرستاد. من خودم چون هیچوقت نفرستادم قانونش را نمیدانم. ما با برگزاری این نمایشگاهها که کار بدی نمیکنیم. خود شما الان نگاه کنید کدامیک از این کارها غیر قابل نمایش و غیرشرعی است؟ هیچکدام.
هنرهای تجسمی جزو کمحاشیهترین حوزهها بوده و همیشه بدترین صدمهها را از این حاشیههای کمخورده. انگار که اگر حاشیه بیشتری داشته باشید بیشتر در معرض توجه هستید؟
هنرهای تجسمی هم صدمههای زیادی خورد. در مورد خیلی از نمایشگاهها شنیدم که آمده بودند نمایشگاه را بسته و کارها را برده بودند. مساله این است که در حال حاضر ما گالریدارها خودمان میدانیم چه کارهایی را میتوانیم به نمایش بگذاریم. من نمیآیم یک کار غیرقابل نمایش را به دیوار گالریام بزنم. من به احترام آدمهایی که به این چیزها اهمیت میدهند این کار را میکنم. این به معنای ترس از کسی نیست. ما هیچوقت این کار را نکردیم و آنها هم این موضوع را فهمیدهاند. این طور شده که هیچوقت در طول این سیوچند سال مشکلی به این شکل نداشتهایم.
بخش دولتی از شما خریدی نداشته؟
بخش دولتی از ما هیچوقت خرید نمیکند… هیچوقت دولت کار از ما نخریده و توقعی هم ندارم. خرید مردم عادی را ترجیح میدهم.
اگر پیشنهاد شود هم نمیفروشید؟
اگر پیشنهاد شود چرا نفروشم؟ اما روی خرید مردم دارم کار میکنم و عشقم هم همین است. این است که راضیام و همهچیز خوب است.
امسال هم هفتنگاه را خواهیم داشت؟
هفت نگاه آبانماه خواهد بود و از فرهنگسرای نیاوران برای آن وقت گرفتیم. از یک ماه دیگر هم فراخوان آن منتشر میشود. ببینیم چه میشود.
داستان جدید چیست؟
باید منتظر باشیم ببینیم چه میشود. بعد از برجام و رفع تحریمها باید اوضاع اقتصادی مردم قاعدتا بهتر شده باشد.
الان که خیلی روی این مساله تبلیغ میشود. گفته میشود بعد از اینکه تحریمها برداشته شد خیلی اوضاع بهتر شده است؟ وزیر ارشاد هم هرجا که صحبت میکند از این موضوع و شرایط خوب اقتصادی هنرهای تجسمی حرف میزند.
هنوز خیلی از تحریمها برداشته نشده است. انگار وزیر ارشاد یا واقعا دستش بسته است یا اینکه مدیران نهادهای مختلفش تخصص یا جسارت لازم را در کارشان ندارند که از پس لغو بیدلیل کنسرتهای موسیقی هنوز برنیامدهاند. میشود حدس زد نخستین کنسرتی که برگزار شود ناجا باز دخالت خواهد کرد.
مشکل بخش تجسمی در حوزه دولتی عدم شناخت مسوولان دولتی از آن است. یک تصور بیرونی در مورد این بخش وجود دارد و آن هم اینکه هنرمندان تجسمی یک قشری هستند که خودشان پول دارند و خودشان برای هنرشان هزینه میکنند. گاهی به نظر میرسد زیاد این بخش جدی گرفته نمیشود؟
تجسمیها کجا پولدارند! و بسیار هزینه کردن برایشان مشکل است. فکر میکنم اگر ما را جدی نگیرند بهتر هم هست! اوایل گالریداری من در سالهای دهه ۶٠ و ٧٠ و در شبهای افتتاحیه نمایشگاه میآمدند و میگفتند چرا اینجا اینقدر شلوغ است؟ ما هم با آنها صحبت میکردیم و میگفتیم بیایید شما هم تماشا کنید و یک چیزی یاد بگیرید. و بعد مثل یک بچه خوب میآمدند و تماشا میکردند و گاهی لذت هم میبردند. من اصولا همیشه با آدمهایی که به این منظور میآمدند همینطور برخورد کردهام. نه اعتراض میکردم و نه از آنها واهمه داشتم. برخوردم عادی و معمولی بود و همین میشد که همهچیز به خوبی میگذشت. بعدها دیگر این اتفاق هم نیفتاد و شلوغی مشکلی برای ما ایجاد نمیکرد. کارهایی هم که روی دیوار میرود همانطور که گفتم مشکلی ندارند.
الان هم مشخص میشود که یکی از یک جایی آمده و هدفش مثلا شرکت در افتتاحیه یک نمایشگاه نقاشی نیست؟ قبلا این اتفاق زیاد میافتاد…
در نمایشگاههای ما خیلیها هستند که من در همان شب اول حس میکنم که برای تماشای نقاشی نیامدهاند. من کاری با آنها ندارم. امااگر آنها با من کاری دارند میتوانند اعلام کنند. (میخندد) هرچند هیچوقت هم اعلام نکردند. میآیند و میروند و فقط میخواهند بدانند چه خبر است. همین. اسمش را بگذاریم کنجکاوی!
به نظر میرسد حاشیهها از توجه بخش دولتی به موضوع شروع میشود. نمونههای زیادی را میتوان مثال زد که بخش دولتی برگزاری آن را قبول کرده یا خواسته در آن نقشی داشته باشد و به هر حال دچار حاشیه شده است…
سینما، تئاتر و موسیقی در واقع بیشتر توی چشم هستند. این حساسیتها در مورد موسیقی بیشتر از همه است. من خواندم که گفتهاند به خوانندهها و اجراکنندگان روی صحنه باید متذکر شویم تا جوانان را به هیجان نیاورند. چرا متوجه نیستند که این به هیجان آوردن خوب است. اینکه همه هیجانت را در یک کنسرت بریزی بیرون خیلی هم خوب است. مثل این است که بگویند کسانی که فیلم کمدی میسازند جوری بسازند که مبادا خدای ناکرده مردم بخندند ! مثلا بروی «پنجاه کیلو آلبالو» را ببینی و صم بکم عین ماست بنشینی! میشود؟ واقعا من این حرفها را نمیفهمم و چون نمیفهمم همیشه از خواندن این حرفها دچار شگفتی و بهت میشوم و صم بکم عین ماست مینشینم و ماتم میبرد.
به نظر میرسد بخش عمدهای از این ماجرا به دلیل میزان مخاطب باشد. تجربه نشان داده وقتی تعداد مخاطب یک برنامه یا حتی رسانه بالا میرود این حساسیتها ایجاد میشود. شاید حساسیتها روی بخش تجسمی هم از بالا رفتن میزان مخاطب این حوزه ایجاد شده باشد. یک بخش دیگر آن هم البته وارد شدن این حوزه به فعالیتهای اقتصادی است…
شاید. آن اوایل حتی به حراجیها هم گیر دادند، اما بعدها دیدند که به نفعشان است این حراجیها باشند و اشکالی در آنها نیست. حالا کمی کوتاه آمدهاند. هر چیزی که نو باشد و موفقیت هم در پی داشته باشد یا سروصدا به همراه داشته باشد نظرها را به خودش جلب میکند. آن زمان همه دوست دارند، بدانند چه خبر شده و چرا این اتفاقها افتاده است. بعدها میفهمند که اتفاق خاصی هم نیست و قرار نیست اتفاق بدی بیفتد.
مخاطب تجسمی در این سالها زیادتر شده؟
مخاطب نقاشی زیاد شده، آن هم در بحث خرید آثار. البته ٧٠ درصد آنها برای پسانداز میخرند و تنها ٣٠ درصد برای اینکه یک اثر هنری خریده باشند این کار را میکنند. به نظر من آن ٧٠ درصد کارشان هیچ اشکالی ندارد. آنها اینقدر سرمایه ندارند تا برفرض زمین بخرند و بنابراین با خرید نقاشی طور دیگری سرمایهگذاری میکنند. قیمت این نقاشی بعد از یک سال دوبرابر میشود و اما و اگری در آن وجود ندارد. نقاشی به مرور گرانتر میشود و بنابراین یک شیوه پسانداز، خرید نقاشی است.
یک مساله دیگر شاید عدم پرداخت مالیات در خرید و فروش آثار هنری باشد…
هنوز خیلی زود است که ما وارد قضیه مالیات شویم.
سالانه گالری شما چقدر است؟
من از راه گالریداری دارم زندگی میکنم. این واقعیتش است. ناراضی هم نیستم. این یعنی درآمدش آنقدر هست که بتوان راحت زندگی کرد. اما یادمان نرود که بسیار بسیار کار مشکلی است. از یک سو هر هفته با یک هنرمند روبهرو هستی و از یکسو با خریداران مختلف با توقعات و خلقیات متفاوت. اما با تمام سختیهایش کار قشنگ و زندهای است و پر از هیجان و ما هم راضی هستیم. امیدوارم خدا هم از ما راضی باشد (میخندد).
کار اصلیتان را گالریداری میدانید یا مترجم؟
زندگی من از راه گالری میگذرد ولی لذتم بیشتر در ترجمه کردن است.
دوست دارید بیشتر به شما بگویند مترجم؟
فرقی نمیکند. (میخندد) هر دو کارم را دوست دارم. مترجمی یکجور خلق کردن است و به من رضایت خاطر بیشتری میدهد، ولی اگر اینجا هم یک نمایشگاه موفق بگذارم و هنرمندم از من راضی باشد از آن هم احساس رضایت میکنم. این رضایت به خاطر پولش نیست. به خاطر این است که یک نقاش را معرفی کردهام و در شناساندن او موفق بودهام. این خودش خیلی مهم است، هرچند کار سختی است. ما یکی از معدود گالریهایی هستیم در تهران که هر هفته نمایشگاه داریم. برنامه مابقی گالریها به این صورت نیست. دو سه هفته یک بار نمایشگاه دارند. شما هر هفته باید توقع هنرمندتان را برآورده کنید. هنرمندی که یکی دو سال صبر کرده تا نوبتش شده. و این هم کار سختی است. با این حساب اگر در این کار موفق شوم رضایت خاطر زیادی دارم. فکر میکنم با این کارم یک نفر دیگر را هم خوشحال کردهام و به او اعتماد به نفس دادهام. این خودش اتفاق خیلی مهمی است و رضایت خاطر بیشتری برایم دارد.
بعد از برداشتن تحریمها خیلیها روی این مساله مانور دادند که دستکم در بخش هنرهای تجسمی اوضاع بهتر خواهد شد. شما در طول این سالها هم با هنرمندان نشست و برخاست داشتهاید و هم در بحث فروش آثار شرکت داشتهاید؟ به نظر شما در این دوره چند ساله اوضاع بهتر شده است؟
واقعیت اینکه این اتفاقات روی تماشاچیهای هنر بیشتر تاثیر داشته است. در هشتسال قبلی که من اسمش را گذاشتهام هشتسال لعنتی واقعا در سالهای آخرش تماشاچیمان خیلی کم بود. افتتاحیههای ما خیلی خلوت بود و همین باعث نگرانی شده بود. اما الان اینطور نیست. دوباره همهچیز به روال سابق برگشته و خوب است. ما هم راضی هستیم. واقعیت اینکه حال مردم ما الان خیلی بهتر شده است. این است که فکر میکنم اگر چهارسال بعدی هم این قضیه ادامه پیدا کند اوضاع بهتر از این هم خواهد شد. بیتفاوتی خاصی در آن هشت سال ایجاد شده بود. هیچکس حال نداشت بیاید و نمایشگاه راتماشا کند. کسی نمیخواست کتاب بخواند. واقعا خود من هم همینطور بودم. من جزو معدود گالریدارهایی هستم که میروم و نمایشگاههای گالریهای دیگر را میبینم. اما در آن زمان اصلا این کار را نمیکردم. نه کتاب میخریدم و نه کتاب میخواندم. هیچ چیز. فقط مینشستم و دیوار روبهرویم را نگاه میکردم و همهاش به این فکر میکردم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. الان اینطوری نیستیم و کمی حالمان (نه خیلی) بهتر است. این است که من فکر میکنم اگر این قضیه ادامه پیدا کند و آقای روحانی در دور دوم دوباره رییسجمهور شود اوضاع بهتر خواهد شد. من این عقیده را دارم که او در طول این چهار سال خرابیهایی را که بوده، مرمت میکرده، خرابیهایی که هنوز هم کامل درست نشدهاند. چهار سال بعدی شاید فرصت سازندگی بیشتری باشد. به هر حال من امیدوارم این اتفاق بیفتد.
در بخش دولتی ماجرا چه؟ این بخش به نظر میرسد همچنان دغدغه کار فرهنگ و هنری نداشته باشد؟
ایراد من در این بخش چیز دیگری است. اولیای امور فرهنگ و هنر ما متخصص نیستند و برای همین کارشان را تا الان درست انجام ندادهاند. کتابها هنوز که هنوز است سانسورهای ابلهانه میشوند. توقیفها هنوز هم سر جای خودشان باقی است، کمااینکه سهتا از کتابهای من هنوز توقیفاند. این اولیای امور نتوانستند از پس بهینهسازی فرهنگ و هنر بربیایند. هیچ اتفاقی واقعا تا الان نیفتاده است. در واقع در بخش فرهنگ و هنر هیچ فرقی با دوران احمدینژاد نداریم. همین یعنی اینکه کار مهمی تا الان نشده است. امیدوارم این کار را بکنند، چون وضع فرهنگ و هنر اصلا خوب نیست. من که بهشخصه از هیچ چیز فرهنگ و هنر و از این خبرهایی که میشنوم، راضی نیستم. فیلمها توقیف میشود و مجوز اکران با ایرادهای ابلهانهای که به آنها میگیرند برایشان صادر نمیشود. این اتفاق بدی است. شما باید یک آدم فرهنگی که درکی از این موضوعات داشته باشد سر کار بگذارید. این اتفاقی است که باید بیفتد.
در بین هنرمندان چه جو و عکسالعملی نسبت به این مساله هست؟ همچنان هر کسی به فکر این است تا گلیم خودش را با توجه به این اوضاع از آب بیرون بکشد. برفرض موضوع لغو کنسرتها میتوانست با واکنشهای متفاوتی روبهرو شود…
واقعیت این است که از اینکه اینقدر عکسالعمل در طول این سالها نشان دادیم و هیچ اتفاقی نیفتاد خسته شدهایم. من وقتی به رییسجمهور نامه نوشتم همه، هم خیلی خوششان آمد و هم گفتند عجب حوصلهای داری! اما هنوز همهچیز در این حیطه به من مربوط میشود و واکنش نشان میدهم. هنوز دلمرده نشدهام! این کارها حوصله نمیخواهد، احساس تعهد میخواهد که من دارم. هنوز امیدوارم این نامه فایدهای داشته باشد. به هر حال من حرف خودم را زدم، اما بعضیها به من گفتند چه حوصلهای داشتی که اینها را نوشتی. من دوست ندارم این حرفها را بشنوم. دوست دارم آنها هم اعتراضی بکنند، یا پیشنهاد و مشورتی بدهند. شاید گوش شنوایی هم برایش پیدا شد. ما همه این حرفها را با امید وجود همین گوش شنوا میگوییم. به نظر من اعتراض همیشه سازنده بوده است، ولی بعضی دیگر حوصله آن را ندارند و خسته شدهاند. بعضیها هم بدبین هستند و میگویند چه فایده؟ حتما یکجایی فایده دارد. این نامه مورد استقبال خواص قرار نگرفت اما همین که مورد استقبال عامه مردم قرار گرفت برای من خیلی دلگرمکننده بود. این نامه خوانده شد و همین برای من کافی بود.
خود شما امیدوارید این اتفاق بیفتد و به مرور همهچیز درست شود؟
من آدم امیدواری هستم، آدم بدبین و غرغرویی نیستم. آدم معترضی هستم اما واقعا غرغرو نیستم. بالاخره که باید درست شود و نمیشود همیشه اوضاع همینطور باقی بماند. شاید به ما وصال ندهد اما بالاخره به آیندگان وصال خواهد داد.
مهمترین مشکلی که در حوزه فرهنگ و هنر وجود دارد از نظر شما چیست؟
در حوزه فرهنگ و هنر اگر آزادی نباشد رضایتی هم وجود نخواهد داشت. این آزادی نشد ندارد. اگر همه را آزاد بگذارند تا هر کاری که دلشان میخواهد انجام دهند، باور کنید اتفاق خاصی نمیافتد که مشکلساز شود. من نمیدانم در این بخش از چه چیزی میترسند؟ این است که حرفهایی زده میشود و ما وقتی آنها را میخوانیم به نظرمان غیرمنطقی است. شاید هم ما این حرفها را نمیفهمیم! بین ما و آنها خیلی فاصله وجود دارد. با فرهنگسازی میتوان این فاصله را کمتر کرد و باید این اتفاق بیفتد.
دولتیها میگویند که مشکل ما نیستیم و یک دستهای دیگری در این امر دخالت میکنند…
بله دخالت میکنند، اما باید جلوی این دستها را گرفت. عین بازی «کی بود کی بود من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود» شده. بازی را بلدید؟
آینده هنرهای تجسمی را چطور میبینید؟
با این جوانهایی که من میبینم آیندهمان باید خیلی درخشان باشد. اما وقتی زمینه آن فراهم نشود خیلی دیر جرقه آن خواهد خورد. ما باید کاری کنیم تا این جرقه زودتر بزند. الان هنرهای تجسمی خیلی عمومی شده است. در نمایشگاههایی مثل «صداثر، صد هنرمند» یا «هفتنگاه» مردم عادی میآیند کارها را میبینند و حتی خرید هم میکنند. این اتفاق خودش به تنهایی خیلی مهم است. مردم ما به هنر و هنرهای تجسمی علاقهمند شدهاند و نقاشی، عکس و مجسمه میخرند. این یعنی که اتفاقهای خوبی دارد میافتد. آمین.