این مقاله را به اشتراک بگذارید
دو نگاه به غول مدفون اثرکازئو ایشیگورو
شوالیهها، پریها، غولها و اژدهاها
الکساندرا آلتر*
مترجم: شادی سایهوند
«غول مدفون» عجیبترین، پرخطرترین و بلندپروازانهترین کتابی است که کازئو ایشیگورو در دوره سیوسه ساله نویسندگیاش منتشرکرده است. این رمان دربردارنده درونمایههایی است که در آثار قبلیاش هم به کار بسته بوده؛ مثل، خاطره و کمرنگشدنش در زندگی آدمی یا به کلی فراموششدنش از حافظه و عدم توانایی آدمی در مواجهه کامل با گذشته.
در رمان «غول مدفون» سبک روایی و واقعگرایانه «بازمانده روز» و علمی ـ تخیلی «هرگز رهایم مکن» استادانه درهم تنیده شده و عالمی بدیع خلق کرده: داستان عشقی اسرارآمیز و پادآرمانشهر ماخولیایی.
دو قهرمان داستان، اکسل و بئاتریس، زوج کهنسالیاند که برای یافتن پسر گمشدهشان راهی سفر میشوند. این سفر در انگلستان قرن ششم رخ میدهد؛ درست وقتیکه ساکسونها و برایتونها پس از جنگی خانمانسوز در صلحی شکننده روزگار میگذرانند: صلحی که بر اثر فراموشی مسری ایجاد شده است. فراموشی به شکل مه در کل سرزمین پخش شده است؛ مهی که نتیجه بازدم اژدهاست و خاطره جنگ، عشق و نفرت و خونخواهی را از یاد مردم برده.
اکسل و بئاتریس در سفر با آدمهای جدیدی روبرو میشوند: یک جنگجوی جوان ساکسون که بهدنبال عدالت است، پسری که زخمی اسرارآمیز بر بدن دارد و دنبال مادرش میگردد، سِر گِوِین (تنها بازمانده شوالیههای آرتور افسانهای) که سالهاست ماموریت دارد اژدها را بکشد و با نیروهای دنیوی و فوق طبیعی محافظشان میشود.
ایشی گورو در سه دهه گذشته که در ناگازاکی متولد و در انگلستان بزرگ شده، همواره با هر کتاب خودش را از نو خلق میکند. پس از داشتن سیروسلوکی در ژاپن پس از جنگ دوم جهانی دوم در دو رمان اولش، رمان «بازمانده روز» را نوشت که برایش جایزه بوکر را به ارمغان آورد. در آن زمان، او نگران تکرار کارهای سابق خود بود اما منتقدان نظر مخالفی داشتند. «من نگران بودم که مردم با تاسف بگویند، دوباره همان کتاب است درباره پیرمردی که عمر خود را با پشیمانی میگذراند و حالا برای تغییر اوضاع و احوالش دیگر خیلی دیر است.» یا بگویند «همیشه کتابهایتان در ژاپن میگذرد» من تقریبا پس از نوشتن هر کتاب این حرفها را از مخاطبان میشنیدم.
این الگو را ایشیگورو در رمانهای بعدیاش تکرار کرده: رمان «تسلیناپذیر» یک رمان سوررئال و رویامانند پیرامون زندگی پیانیستی در یکی از شهرهای اروپاست که نامش ذکر نشده و منتقدان به آن برچسب رئالیسم جادویی زدند و رمان «وقتی یتیم بودیم» را رمانی پلیسی طبقهبندی کردند. رمان «هرگز رهایم نکن» هم داستانی علمی-تخیلی طبقهبندی شد. روایت این داستان در مدرسهای شبانهروزی در دهه آخر قرن بیست در انگلیس میگذرد.
همچنان رمان «غول مدفون» که نقبی بیشرمانه به قلمرو آثار جورج مارتین و تالکین میزند برای ایشیگورو تغییر در خطمشی [نویسندگی] بسیار مهم و پررنگی تلقی میشود.
لو گراسمن، منتقد و رماننویس تخیلی درباره کتاب «غول مدفون» میگوید «من به عنوان خواننده قدیمی آثار ایشیگورو، یاد گرفتم که انتظار غیرمنتظرهها را از آن داشته باشم، حماسه آرتور مبهم است زیرا فقط درباره آخرین چیزی است که میتوان آن را دید: آینده.»
برخی از نویسندهها و منتقدها، «غول مدفون» را بهعنوان یک جهش نهفقط برای آقای ایشیگورو، بلکه برای ادبیات فانتزی تلقی میکنند. دیوید میچل، نویسنده کتاب «اطلس ابر» میگوید که اگر او مجبور بود رمان محبوب خود را ازآثار ایشیگورو انتخاب کند «غول مدفون» را به خاطر نحوه استفاده از استعارههای فانتزی و کشف سوال درباره عشق و مرگ انتخاب میکرد.
میچل میگوید: «داستانهای فانتزی میتواند چیزی را به دست آورد که رئالیسم صریح و خام نمیتواند.» او میافزاید که امیدوار است «غول مدفون» به برجستهکردن فانتزی کمک کند.»
ایشیگورو میگوید جو حاکم رمانش بیش از آنکه تحتتاثیر ادبیات فانتزی باشد تاثیرگرفته از فیلمهای وسترن دهه ۵۰ آمریکایی و نیز فیلمهای ماساکی کوبایاشی است که از کودکی با تماشایشان بزرگ شده.
او در نوشتن فانتزی به ناامیدی رسیده بود. و در ۱۵سال گذشته، این ایده را که چگونه جوامعها و فرهنگها از فجایع گذشته با فراموشی بهبود مییابند در نظر گرفت. او زمینه را پس از جنگ دوم جهانی، فرانسه یا در بوسنی معاصر، آمریکا یا ژاپن در نظر گرفت. اما نگران بود که یک زمینه تاریخی واقعگرایانه، تاثیر ایده را کاهش دهد و آن را بسیار سیاسی جلوه دهد. میگوید: «میخواستم داستانهایی که مینویسم در نقاطی از جهان باشد که چندان چیزی از آنها نوشته نشده که مثلا مخاطبان شگفتزده بگویند وای نگاه کنید او کتابی درباره تجزیه یوگوسلاوی یا خاورمیانه نوشته است.»
راهحل در قالب رومانس شوالیهای (رومانسی منظوم که قهرمانش شوالیهای باشد.) قرن چهاردهم «سِر گِوین و شوالیه سبز» به دست آمد. زمانی که ایشیگورو شعری را خواند، که انگلستان آرتوری را به عنوان زمینی بیقانون و وحشی پر از نفسهای غولها شرح میدهد، چیزی در وجودش جرقه زد. میگوید «من به کالاهای معمول زمان شاه آرتور، خانمهایی با کلاههای نوکتیز و مسابقات آن علاقهمند نبودم، اما فکر کردم، این انگلستان سترون و عجیب و غریب، با هیچ تمدنی در پشتوانه، میتواند بسیار جالب باشد.» و درباره آنچه که به زندگی پیرامون قرن ششم مشابه بود، شروع کرد به تحقیق. دورهای بعد از رومانس و دورهای در طول قرارگیری آنگلوساکسونها را بیرون کشید. میگوید: «این دوره برگی است سفید از تاریخ بریتانیا.»
* منتقد نیویورکتایمز
***
غول نهچندان مدفون
سهیل سُمی*
در رمانسهای تاریخی گاه موجودات غریبی مثل دیو و غول و اژدها وجود دارند. در صاحب حلقهها به وضوح چنین موجوداتی توصیف شدهاند. این یک قرارداد است. ما میپذیریم که در بستر زمانیای که در رمان توصیف میشود، چون تصور وجود چنین موجوداتی غریب نبوده پس با اغماض میتوان وجود این موجودات را دستکم از دید راوی و شخصیتهای رمان درک کرد. از این نظر صاحب حلقهها پر است از این نوع موجودات عجیب و خونریز. قهرمانان اثر این موجودات اهریمنی را که مردم را هراسان میکنند، میکشند و برای مردمشان آزادی و رهایی به ارمغان میآورند. این موجودات بیشتر وجودی نمادین دارند. در بیوولف دیوی وجود دارد، زاده موجودی که از فرزندش بسیار وحشتناکتر است. با بردمیدن نور مسیحیت در مناطق شمالی اروپا این موجودات در داستانهای منظوم و منثور بسیار کشته میشوند تا شرایط برای پرستش خداوند و از بینرفتن کفر و شرک مهیا شود.
از این لحاظ وضع رمان «غول مدفون» کمی فرق دارد. از بارزترین خصلتهای رمان راوی آن است. ظاهرا رمان به لحاظ زمانی به دوران خروج رومیان از بریتانیا و دوره پرتنش میان سکسونها و برایتنها مربوط میشود. اما راوی رمان که تازه در صفحات پایانی از هویت او آگاه میشویم به راویان معمول در این گونه رمانها چندان شبیه نیست. او از همان سطر نخست رمان طوری سخن میگوید که پنداری هیچ محدودیت زمانیای ندارد. دشتها و خلنگزارهای بریتانیا را در دورههای متفاوت توصیف میکند و این تصور را القا میکند که چه بسا امروز و در زمان حال نیز وجود داشته باشد. ما هنوز در صفحات نخست رمان از کارکرد شخصیتهایی که با عنوان قایقرانان از آنها یاد میشود خبر نداریم. بعدا و به تدریج در یک خرابه با یکی از همین قایقرانان آشنا میشویم. اینان ظاهرا انسانهایی هستند که در زندگی زوجهای سالخورده وقتی یکی از آنها دچار بیماری وخیمی میشود و وقت رفتنش میشود با این بهانه که به نوبت باید آن زوج را به جزیرهای بهشتمانند ببرد، فرد بیمار را با خود میبرد و زن یا شوهری که هنوز عمرش به دنیاست در ساحل منتظر میماند، انتظاری عبث و لبریز از یاس. این قایقران نخست بسیار عادی توصیف میشود. هیچ شبههای برنمیانگیزد. او به نظر انسانی کاملا عادی است. تازه در پایان رمان میفهمیم که این قایقرانان پنداری از آغاز با سرنوشت و زندگی مسافران خود آشنا هستند. قایقرانها منتظر رسیدن قربانیان خود هستند. به زوجها وعده داده میشود که از هر دو نفر در باب عشق سوالهایی میشود و اگر آن دو واقعا عاشق هم باشند قایقران بازمیگردد و همسر برجایمانده بر ساحل را نیز با خود میبرد. اما ما دیگر میدانیم که اینها همه فریبی بیش نیست. قایقرانان وظیفهای را که به آنها محول شده انجام میدهند.
بیئتریس و اکسل نیز زوج سالخوردهای هستند که از این قاعده مستثنا نیستند. آنها گویا دچار نوعی فراموشی مرموز و غریب شدهاند که بعد میفهمیم شایع شده و حافظه تمام مردم را بیشوکم پاک کرده. این فراموشی ناشی از استنشاق بازدم مسموم اژدهایی رو به مرگ است. زوج سالخورده سفری را شروع میکنند تا پسر ارشدشان را پیدا کنند. در این مسیر ماجراهای مختلفی پیش میآید که نوع توصیف و شرح آنها خیلی امروزی است. منظور این است که برای باورپذیرکردن داستان ماجرا از زبان کسی که خودش محصول آن دوره است و در محدودههای زمانی و مکانی همان دنیا محصور است تعریف نمیشود. راوی ما هیچ ابایی ندارد که دنیای رمان را طوری تعریف کند که خودش فرا و ورای آن دوره قرار گیرد. او به وضوح نشان میدهد که به لحاظ زبانی بیشتر شبیه به ماست تا راویان آن دورهای که ماجرایش را تعریف میکند.
مورد دیگری که در رمان کارکرد برجستهای دارد مضمون فراموشی و گذشته است. اگر اژدها کشته شود خاطرهها جان میگیرند و سکسونها به یاد خواهند آورد که زمانی به دست برایتنها از دم تیغ گذشتهاند. شوالیه جنگجوی سکسون و برایتنتبار رمان به همین قصد به سرزمین مادری خود برگشته تا آن اژدها را بکشد. پیرمردی که در خدمت برایتنهاست نیز باید از کشتهشدن حیوان جلوگیری کند تا گذشته همچنان در پس مه فراموشی باقی بماند. مبادا مردمان همهچیز را به یاد آورند و جنگ تازه شود و جویهای خون بار دیگر راه بیفتد. پیرمرد محافظ گذشته است و جوان جنگجو میخواهد پرده این فراموشی را بدرد تا سکسونها به خونخواهی برآیند. بین زوج سالخورده ما نیز شوهر یا اکسل از زندهشدن خاطرات میهراسد، چون او چیزهایی برای پنهانکردن دارد: اینکه همسر و فرزندش را تنها گذاشته، اینکه به همسرش خیانت کرده و مهمتر از همه اینکه ناخواسته در اجرای توطئهای که به کشتار سکسونها منجر شده به پادشاهش خدمت کرده. بیئتریس اما میخواهد حیوان کشته شود و گذشتهها را به یاد بیاورد. این زوج در کنار کنام اژدهای بیمار و وارفته شاهد نبرد جذاب آن جنگجوی جوان و شوالیه پیر هستند. جنگجو به این زوج توصیه میکند که از آن حوالی دور شوند… زوج سالخورده در سفر تازهای که آغاز میکنند با قایقرانی مواجه میشوند که متوجه میشویم راوی کل داستان یا راوی دانای کل است.
زبان رمان شباهتی به رمانهای تاریخی ندارد. کلمهها و جملههای راوی به روز است و صد البته عامدانه اینگونه است.گویا قرار است «غول مدفون» هشدار یا شاید توصیفی از زندگی در روزگار ما باشد. با موج خشونتهایی که هرروزه شاهدش هستیم، بااینهمه خونی که از کودکان و سالخوردگان و جوانان ریخته میشود و تقریبا در تمام جهان شاهد جاریشدن جویهای واقعی خون هستیم ما در آینده تکلیفمان چیست؟ آیا کودکان عراقی و سوری و آفریقایی و افغان و پاکستانی باید در آینده با استشمام دم مسموم یک اژدها دچار فراموشیای مرموز شوند یا حقیقت را بدانند؟ قایقرانان دنیای جدید چه کسانی خواهند بود؟ «غول مدفون» پنداری پیوندی تنگاتنگ با روزگار ما دارد. و به همین دلیل است که نویسنده سعی میکند راویای را به ما معرفی کند که محدود به زمانه خودش نیست. اصل داستان همان است که بود. فقط موشک و بمب و گلوله جای شمشیر و تیر و کمان را گرفته است.
* مترجم غول مدفون
آرمان