این مقاله را به اشتراک بگذارید
فلسفه ادبیات چیست؟
نویسنده: جاناتان گیلمور
مترجم: دکتر علی غزالیفر
اشاره مترجم
شاید کثرت آثار ادبی دلیلی برای این باشد که ادبیات بسیار فراگیر است و این امر باعث میشود که ادبیات بهراحتی در دسترس و یا امری دم دستی محسوب شود. . اما این مهم به آن معنا نیست که درک و فهم یک اثر ادبی به همین اندازه ساده و آسان باشد. برعکس، درک و فهم ادبیات( از نوع جدی آن) کاری در نوع خود دشوار و طاقتفرسا است. اثر ادبی باید فهمیده شود و البته دشواری فهم یک اثر ادبی می تواند به مانند خلق یک اثر ادبی دشوار باشد. اگرچه نوع این دشواریها متفاوت است. به همین دلیل است که هر کسی از پس درک و فهم چنین آثاری بر نمیآید. از این سبب می توان فرهیخته ترین کسانی که با ادبیات سروکار دارند به دو دسته تقسیم کردک آنها که آثار ادبی خوبی می نویسند و آنها که آثار ادبی را به خوبی درک می کنند.
متاسفانه در ارتباط با ادبیات آفت فراگیری وجود دارد. بیشتر افرادی که با ادبیات سروکار دارند آن را جانشین تفکر میکنند و با وجود آن خود را بینیاز از اندیشیدن میدانند. در حالی که حقیقت امر برخلاف این طرز تلقی است. ادبیات نه تنها جانشین تفکر و تامل نمیشود، بلکه مایه، ماده، محرک و انگیزه تفکر و تامل است. علاوه بر این، معنی و حقیقت یک اثر ادبی به آسانی فراچنگ نمیآید. برای آشکار شدن جوهره چنین اثری باید بدان اندیشید. بدون اندیشیدن به آن فهمی رخ نمیدهد و اثر ادبی در پوسته الفاظ و ظواهر باقی میماند و انسان را جز به خیال و تخیل محض به چیز دیگری رهنمون نخواهد شد.
لذا می توان گفت دو آفت در زمینه ارتباط با ادبیات وجود دارد: بیتوجهی به ادبیات و نیندیشیدن به آن. برخی انسانها بهطور کلی نسبت به آثار ادبی بیتوجه هستند و آنها را جدی نمیگیرند و مطالعه نمیکنند. برخی دیگر که به سراغ اینگونه آثار میروند، آنها را مورد تامل قرار نمیدهند و برای درک و فهم آنها تلاش نمیکنند. در حالیکه اندیشیدن به ادبیات نه تنها بسیار خوب و مهم است، بلکه بسیار مهم و ضروری نیز هست؛ زیرا نینندیشیدن به آن و نفهمیدن آن میتواند مضر و خطرناک باشد و باعث فروپاشی زندگی شود. ادبیات به دلیل مجازهای فراوان و استعارههای پیچیده، قابلیت بدفهمی زیادی دارد و میتواند باعث سوءتفاهمهای بزرگی شود.
همچنین از آنجاییکه آثار ادبی به مهمترین و اصلیترین مسائل انسان و زندگی او میپردازند، هرگونه بدفهمی و فهم نادرست در این زمینه باعث میشود که شخص راه و روش بد و غلطی را در پیش بگیرد و در نتیجه زندگی خود و دیگران را با مشکلات جدی مواجه سازد.
اینها مواردی است که باعث شده تاملات فلسفی جدی و دامنهداری در مورد ادبیات شکل بگیرد. اینگونه بررسیها بهقدری زیاد است که باعث ظهور حوزهای خاص در فلسفه شده است: فلسفه ادبیات. این حوزه از فلسفه علیرغم اهمیتی که دارد در جامعه ما و در مجامع ادبی و فرهنگی ایران کمتر شناخته شده است. جاناتان گیلمور در نوشته کوتاهی که در ادامه میآید فلسفه ادبیات را بهطور خلاصه و فشرده معرفی میکند. او برای این منظور مسائل و پرسشهای اصلی و اساسی این حوزه را در برابر دیدگان خواننده میگذارد.
فیلسوف هنر و منتقد هنری است. او در دانشگاههای آمریکا به تدریس و پژوهش در زمینه فلسفه هنر و انواع هنرها میپردازد. حوزههای تخصصی او عبارتند از: فلسفه تاریخ هنر، سبکهای هنری، عواطف، رابطه میان علم و هنر، سرشت خیال و فلسفه اروپایی در قرن بیستم.
فلسفه ادبیات
فلسفه ادبیات به مبناییترین پرسشهای مربوط به ادبیات میپردازد و سرشت آن را به مثابه یک هنر بررسی میکند. برخی از این پرسشها به متافیزیک و هستیشناسی آثار ادبی میپردازند. به عنوان نمونه میتوان این موارد را در این زمینه برشمرد: ۱- چه چیزی ذاتا آثار ادبی هنری (همچون حماسهها، رمانها، درام و شعر) را از دیگر انواع نوشتهها (مانند گزارشهای علمی، رسالههای تاریخی، متون دینی، کتابها و دفترچههای راهنما) که ممکن است به شیوهای ادبی نگاشته شوند، متمایز میکند؟ ۲- کدام انواع از چیزها آثار ادبی هنری هستند که بهنظر میرسد در طول زمان از جهتی از هر یک از ویرایشهای خاص منتشرشده بهطور مستقل وجود دارند؟
دیگر پرسشها شیوههای درگیرشدن ما با ادبیات را بررسی میکنند؛ برای مثال این پرسشها: ۱- کدام قواعد و هنجارها بر درک و تفسیر ما از چنین آثاری حاکم هستند؟ ۲- آیا معنای یک اثر ثابت است، یا با تغییراتی که در زمینه خوانش آن رخ میدهد دگرگون میشود؟ ۳- آیا ما میتوانیم یک واکنش عاطفی واقعی نسبت به شخصیتها، وقایع و وضعیت اموری که در چنین آثاری نشان داده میشوند داشته باشیم حتی هنگامی که باور داریم همه آنها غیرواقعی هستند؟ و در پایان، برخی از پرسشها ارزش آثار ادبی را واکاوی میکنند؛ مثلا این دو پرسش: ۱- آیا آثار ادبی اصولا شکل متفاوتی از دانش یا بینش را ارائه میکنند؟ ۲- آیا محاسن و معایب معرفتی و اخلاقی آنها میتوانند به عنوان محاسن و معایب هنری بهشمار آیند؟
البته فلسفه ادبیات در پیجویی این پرسشها تنها نیست؛ زیرا تاریخ ادبیات، نقد ادبی و دیگر روشهای پژوهش نیز به این دلمشغولیها میپردازند. به علاوه، خوانندگان نیز وقتی بر شیوههای توجه خود و دیگران نسبت به آثار هنری تامل میکنند، چنین عملکردی را در پیش میگیرند. در هر صورت، این رویکرد فلسفی به ادبیات، در حالی که اغلب بهطور ثمربخشی از بررسی تجربی و تحلیل مبنایی آثار ادبی بهدست میآید، منجر به اتخاذکردن رویکردی میگردد که از آنچه عموما در سایر زمینهها یافت میشود نظاممندتر، نظریتر، غیرتاریخیتر و بنیادیتر است. همچنین، از آنجاییکه فلسفه ادبیات در پی بررسی سرشت ادبیات به مثابه هنر است، به میزان زیادی بهوسیله کار در سایر حوزههای فلسفه که از زیباییشناسی بهدور هستند، همچون متافیزیک تحلیلی و فلسفه زبان، شکل گرفته است. دلیل این مطلب آن است که در سرآغاز آنها بررسی چنین موضوعاتی وجود داشته است؛ همچون متافیزیک شخصیتهای خیالی. و نکته آخر اینکه به تازگی، رابطه دوطرفه جالب و هیجانانگیزی میان رویکردهای فلسفی به ادبیات و پیشرفتهای علوم شناختی بوجود آمده است؛ بهویژه در حوزههایی که به پژوهشهای مربوط به عواطف و قوه خیال اختصاص دارند.
3 نظر
رضایی مهر
نکته اول: مطلب کوتاه و آموزنده ای بود. برخلاف برخی مطالب که بسیار طولانی هستند. بنظرم در اینگونه سایتها مطالب طولانی چندان بکار نمی آیند چون کمتر خوانده میشوند. حداقل بیشتر مطالب باید به همین صورت مختصر و مفید باشند.
نکته دوم: کاش مطلبی به همین اندازه درباره پاسخ آن پرسشها و نظریات فیلسوفان درباره آنها قرارداده شود.
احسان
بخاطر این مطلب متفاوت متشکرم.
...مهر
در این موضوع کتاب نیز معرفی کنید.
ممنون.