این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
زینال بندری، تاراج و کودکی گمشده ما در دهه شصت
حمید رضا امیدی سرور/ مد و مه
انگار همین دیروز بود، سی سال پیش. اما کی باور می کند که سی سال گذشته! روزگاری تصور سی ساله شدن برایم امری محال بود و امروز از خاطرات سی سال پیش می نویسم.
در میانه دهه شصت، همان روزگار سینمای گلخانه ای که نقطه اوجش فیلمهایی همانند گلهای داوودی بودند، اما اغلب در کنار آن، خیل فیلمهای کم مایه و بی حالی همانند سامان، حادثه، گمشده و… پرده سینماها را اشغال می کردند؛ نمایش تاراج ساخته ایرج قادری یک اتفاق بود. ماکه قادری نمی شناختیم، او قهرمان فیلمهای پیش از انقلاب بود که با رسیدن روزگار نو، دورانش تمام شده به نظر می رسید، اما با سماجت زیاد می خواست هنوز در صحنه بماند و با همان اندک فیلمهایی که ساخت نشان داد که نبض تماشاگران را هنوز در دست دارد و برخلاف تصور متولیان سینما که می خواستند سینمای دیگری را به خورد جماعت بدهند، هنوز سکه فیلمفارسی از عیار نیفتاده بود و هنوز قواعد این بازی خواستاران بسیار داشتو اگر در سینما نیز جلو اش را گرفته بودند، نوارهای ویدئویی اش مثل بسیاری کارهای ممنوعه دیگر، در کنج پنهان خانه ها دوره می شدند.
قادری در ابتدای دهه شصت با برزخی ها قهرمانان سینمای قبل از انقلاب را با شمایلی تازه روی پرده فرستاد، اما هنرمند نمایان متعصبی همچون محسن مخملبافِ جوان که خود را داعیه دار سینمای انقلابی می دانستند، غوغایی به پا کردند که به ناحق آن جماعت اهل سینما به محاق افتادند. چنانکه بسیاری از آنها در آرزوی حضوری دوباره در سینما در کنج عزلت خود دق کردند. چه فایده که بعدها امثال مخملباف شجاعت ابراز ندامت از کار خود داشتند و کوشیدند با این ندامت از زشتی کارشان بکاهند و عیان آن را ابراز کردند. اما عمرهای رفته را چه فایده از این ندامت ها… مگر نه این که همین مردم که در ایام پیش از انقلاب با ظاهری دیگر در اداره، مدرسه و بیمارستان کار می کردند و بعد از انقلاب خود خواسته یا به اجبار چهره دیگری برگزیدند؛ بازیگران و اهالی سینمای پیش از انقلاب هم مثل همه آنها با ظاهری تازه آمده بودند که بمانند اما خامی و تنگ نظری امثال مخملباف جوان حق مسلم آنها را زایل کرد … بگذریم اگر چه بعد ها یکی از مدیران انقلابی آن روزگار وزارت ارشاد اعتراف کرد که هیچگاه فریادهای خرد کننده یکی از ستاره های روزگار گذشته (احتمالا قادری) را فراموش نمی کند که در راهروهای وزارت ارشاد ضجه می زد که گناه او چیست که فقط همین کار را بلد است! مگرنه اینکه آن زمان همه آنگونه بودند و امروز بی نیاز از اظهار ندامت اینگونه شده اند. با اینکه او اظهار ندامت نیز کرد. با اینحال تا سالها بعد امکان حضورش در جلوی دوربین ممکن نشد. بگذریم از اینکه یک دهه طول کشید تا امکان ایستادن در پشت دوربین را پیدا کند.
به هر روی قادری در میانه دهه شصت می دانست که اجازه رفتن روی پرده را ندارد، پس به همان پشت دوربین بودن دل خوش کرد و یکی از ماندگارترین فیلمهای تجاری سینمای ایران را ساخت. که فیلم آخرش شد در آن دوره. به خاطر دارم در تلاش ساخت فیلمی بان ام قصربارانی بود که دیگر مجال کارکردن به او ندادند تا میانه دهه هفتاد که با می خواهم زنده بمانم از راه رسید.
هیچگاه فراموش نمی کنم روزی را که آنوس پرهیجان تاراج را که روی پرده بزرگ سینما توسکای سر پل جوادیه دیدیم. خبر از روی پرده آمدن ساخته ای از ایرج قادری می داد. اما برای ما بیش از نام قادری که نمی شناختیم ،خود آنوس فیلم جذاب و تکان دهنده بود. همان زمان قرار مدار گذاشته شد که اگر تاراج روی پرده آمد یکدیگر را خبر کنیم و به تماشا بنشینیم این فیلم سراسر حادثه را با آن موسیقی تاثیر گذارش.
فیلم روی پرده آمد و همان هفته اول دوبار تماشایش کردیم و زینال بندری شد قهرمان کودکی ما. تا یک دهه بعد که هنوز حوصله تماشا کردن چنین فیلمهایی راداشتیم شاید تاراج را بیش از ده بار روی پرده تماشاکرده بودیم، بگذریم که در تلویزیون هم بارها نمایش داده شد و کسانی را می شناختم که بیش از پنجاه بار آن را دیده بودند و دیالوگهایش را از بر شده بودند.
حال که به گذشته نگاه می کنم از خود می پرسم مگر چند فیلم در سینمای ایران، حتی در شاخه تجاری اش از چنین جایگاهی برخوردار شدند. و به یاد می آورم در دورانی که سینما داری سنتی آخرین نفس هایش را می کشید، بسیار بودند سینماهای در جه دو و درجه سه ای که هر گاه کفگیر صاحبانشان به ته دیگ می خورد و یا فیلم نفروشی حواله آنها می شد. از انبار خود نسخه ای از تاراج را بیرون می کشیدند و با نمایش آن رونقی به سالن مرده خود می دادند.
در ایام نوجوانی نیز که پروژکتورهای هشت میلی متری بازمانده از دهه پنجاه هنوز بازاری داشت و مغازه هایی هم بودند که از این قسم فیلمها کرایه می دادند، تاراج از محبوب ترین ها بود. هیچ گاه فراموش نمی کنم که با چه لذتی یک پرده از فصل پایانی فیلم را که درلابه لای فیلمهای حراجی و به درد نخور یکی از این مغازه ها پیدا کردم و تا مدتها با آپارات هشت میلی متری ثامتی که داشتیم روی دیوارهای سفید کوچه کودکی خود می انداختیم… زینال بندری و دوست پلیسش (بهزاد جوانبخش) در تله افتاده بودند اما به سمت مرگی خود خواسته خیز برمی داشتند. مرگی که تقلید فیلمفارسی وار پایان فیلم فراموش نشدنی بوچ کسیدی و ساندانس کید بود اما تقلید دلنشینی بود.
از آن روزها سی سال گذشته و حالا این خاطره های نوستالژیک برای ما که کودکی و نوجوانی مان را دهه سخت شصت به در دادیم برای نسل جدید احمقانه و خنده دار به نظر می رسد. دیگر نه از سینما توسکا خبری هست، نه از آن آن سینماهای لاله زار که بازمانده آنها در دهه شصت نیز حکایت گر ته مانده دوران پر شکوه خیابانی بود که ما تنها اندکی از آن را در آن سالها توانستیم مزه مزه کنیم.
*****
نگاهی به «تاراج» ساختهی ایرج قادری
شاهپور عظیمی/ ماهنامه فیلم
تاراج در اکران سینماییاش و با توجه به اینکه درجهی کیفی «ج» داشت که در سالهای میانی دههی ۱۳۶۰ به معنی سه هفته اکران بود، توانست مخاطبان فراوانی برای خودش دستوپا کند. این فیلم دقیقاً در تقابل با سیاستهای سینمایی آن دهه قرار داشت؛ هم ستارهسازی میکرد و هم با هدف جلب مخاطبان ساخته شده بود. در آن سالها هدف دستاندرکاران دولتی سینما این بود که آثاری مانند گلهای داودی ساختهی رسول صدرعاملی «بولد شوند» و مبنا بر حمایت از چنین آثاری بود که هم سعی میکردند داستانگو باشند و هم تلاش داشتند بهنوعی به ارزشهای رایج در آن دوره از سینمای ایران توجه کنند.
شاید یکی از مهمترین جذابیتهای فیلم را باید در قهرمانی ضدقهرمانش دانست. در واقع در سینمای بعد از انقلاب کمتر شاهد بودیم که ضدقهرمان فیلمی بتواند خودش را «به نمایش بگذارد» و عرضاندام کند. این در حالی بود که زینال بندری (جمشید هاشمپور) در ابتدای فیلم به دلیل قاچاق مواد مخدر در شرف اعدام است که با رشوه نجات پیدا میکند. شاید دلیلی که باعث شد علیرضا داودنژاد در فیلمنامهاش برای ایرج قادری، از ضدقهرمان به عنوان شخصیت اصلی و حتی سمپاتیک استفاده کند، این بود که داستان در زمان رژیم گذشته میگذرد.
فیلمنامه تلاش دارد چند محور مهم را همزمان پیش ببرد؛ مهمترینش همکاری زینال بندری با ستوان احمد (بهزاد جوانبخش) و تنشهایی است که میان این دو وجود دارد. از سوی دیگر خبرنگار (رسول توکلی) را داریم که همه جا حضور دارد. احتمالاً برخی به یاد دارند که همان موقع در نقد فیلم به این نکته اشارهی درستی شده بود که چهطور او همه جا حضور دارد، حتی در جایی که یکی از زنانِ بانفوذ رژیم گذشته، برای شکار آمده است؟ خبرنگار در بزنگاههایی باعث میشود روابط زینال و احمد دستخوش تحول شود.
نکتهی بعدی اشارهی فیلم به این موضوع است که آتش مواد مخدر خشک و تر را با هم میسوزاند. اعتیاد صبری فرزند زینال و سپس تکگویی اثرگذار بیگم (فخری خوروش) از دیگر مواردی است که به چندبعدی شدن داستان یاری رسانده است. ضرباهنگ داستان و فیلم به گونهای است که کمتر شاهد «سکته» در روایت هستیم. موتور محرکهی فیلم با همراهی زینال و ستوان برای برچیدن بساط تریاک آغاز میشود و سپس با پیگیری خبرنگار و عکسهایی از معتادان به مادهی مخدر تازه یعنی هرویین ادامه پیدا میکند. ستوان احمد نمیداند که دست زینال با حکومت در یک کاسه است. این به سیر روایی داستان اجازه میدهد که با کشف این موضوع مهم از سوی تماشاگر، این دلهره به وجود آید که وقتی ستوان بفهمد دوست صمیمیاش او را بازی داده، چه اتفاقی میافتد و او چه خواهد کرد. دزدیدن ستوان از بیمارستان توسط زینال، رفتنش به خانهی زینال و پی بردن به اعتیاد صبری، همچنان داستان را جلو میاندازد. در سکانسهای پایانی که قرار میشود زینال و احمد به سر افعی حملهور شوند اما پس از گروگان گرفتن شازده، او بهراحتی کشته میشود، تناقض مهم فیلم و شخصیتهایش برملا میشود: شازده تنها یک مهره است و به گفتهی خودش بودونبود او در ماجرای مواد مخدر هیچ اهمیتی ندارد. او کشته میشود و در انتها زینال و احمد به سبک بوچ کسیدی و ساندنس کید به دل مهاجمان سراپا مسلح میزنند و کشته میشوند. نکتهی همچنان عجیب این است که خبرنگار اینجا نیز حاضر است و از «شکار» دولتیها عکس میگیرد!
حفرههای فیلمنامه در تاراج چنان از چشم تماشاگر دور نیستند که توجه را جلب نکنند. با این همه، فیلم در مواردی باورپذیرتر از آثار دیگری است که در آن دوران با هدف ساختن فیلم اکشن و حادثهای به نمایش درآمدند. حادثهپردازی در تاراج حجم زیادی دارد اما این موارد مرتبط با آن را هم نباید فراموش کرد: تعقیبوگریز و حمله به قاچاقچیان مواد مخدر، فضای خوش رنگولعابی که با فیلمبرداری فرج حیدری خلق شده است و البته سر تراشیدهی جمشید هاشمپور که پس از موفقیتش در این فیلم تا چند سالی اجازه پیدا نکرد با چنین شکلوشمایلی در سینما حاضر شود.
عامل بسیار مهم دیگری که در موفقیت فیلم و به طور کلی بخش اعظمی از سینمای ایران در سالهای پیش از انقلاب تأثیرگذار بود، دوبله است. دوبلهی تاراج به مدیریت منوچهر اسماعیلی، در میان آثار دوبلهی آن دوران، کیفیت بسیار بالایی دارد. انتخاب رفعت هاشمپور برای حرف زدن به جای فخری خوروش یکی از نقاط قوت کار است که تکگویی بیگم را بسیار اثرگذار کرده است. شاید بعد از تاراج دیگر هیچ صدایی نتوانسته به قدوقواره و نگاههای خاص جمشید هاشمپور در «استایلهای بازیگریاش»، چنین یاری رسانده باشد. با صدای اسماعیلی، زینال بندری به شخصیتی بدل شده است که به هیچ کس و هیچ چیزی دل نمیبندد. نگاه کنیم به جایی که ستوان احمد بعد از نجات به زینال اعتراض میکند و او با توهین وی را از خانهاش بیرون میکند. اسماعیلی به جای مرحوم سعید نیوندی نیز حرف زده است که در فیلم نقش کوتاهی دارد. اما او در این مورد از صدایی آرام و بسیار باطمأنینه استفاده کرده است. نگاه کنیم به جایی که او از سوسیس بندری و زینال بندری با تمسخر حرف میزند. ناصر طهماسب به جای بهزاد جوانبخش، به قول دوبلهبازان، هیچ حرفوحدیثی ندارد. باید اذعان کرد که بازی جوانبخش بهشدت تحت تأثیر صدای طهماسب است. ظفرگرایی با صدای جوانانهاش به جای بازیگر نقش صبری حرف زده و مرحوم معمارزاده وقتی به جای حسین ملکی حرف میزند، باورمان میشود که ملکی باید چنین صدایی داشته باشد. بهرام زند هرچند نقش کوتاهی دارد و به جای دولُو حرف زده است اما در همین موقعیت کوتاه، اقتدار و سپس ترس از مرگ را در صدایش به شکل باورپذیری نشان میدهد. اگر درباره دوبلهی تاراج سخن بگوییم و اشارهای به صدای ایران بزرگمهر نکنیم که به جای آن زن مهم فیلم در سکانس شکار و مرگ زینال و ستوان حرف میزند و هرگز صورتش را کامل نمیبینیم، حق مطلب را ادا نکردهایم. اقتداری که در صدای بزرگمهر شنیده میشود به همراه تحکم «زیرپوستی» در لحنش بسیار باورپذیر از آب درآمده است.
تاراج و میخواهم زنده بمانم دو نقطهی عطف کارنامهی سینمایی مرحوم قادری در سالهای بعد از انقلاب هستند. از این جهت که او هرگز نتوانست موفقیت این دو اثر در جذب مخاطبان را با دیگر آثارش تکرار کند. جالب است که میخواهم زنده بمانم حتی فاقد مزیت دوبله هم بود و با صدای سر صحنه فیلمبرداری شد. به هر حال نمیتوان انکار کرد که تاراج بیاغراق موفقترین فیلم دوبلهی قادری و پرمخاطبترین اثر اوست… به همین سادگی!
‘
9 نظر
رضا ميرزايي
“کودکی گم شده ما” با این تحلیل، زنده شد، با ادا و اطوارهای که فردای پس از رفتن به سینما در کوچه و محل و مدرسه در می آوردیم، با تقلید صدای گوینده متن آنونس فیلمهای همچون: مشت، عقابها، فرار به مکزیک، قانون، دیوار، کانی مانگا…
عبدی
بسیار عالی بود.
ناشناس
سلام فیلم سینمایی تاراج یک فیلم هیجانی وخوش ساخت است ولی از لحاظ مفهومی میلنگد فیلمی براساس خود محوری شخصیت ها ساخته شده وهرکس هر طور صلاح میداند عمل میکند ستوان احمد .زینال بندری وتیمسار. ستوان احمدتشخیص داده باید مبارزه مسلحانه انجام دهد وخودش تصمیم گرفته ومحاکمه میکند وزینال تا حدی مجبور است از روش وی تبعیت کند ستوان به هیچ کس حاضر نیست پاسخگو باشد وبه هیچ کس هم اعتمادی ندارد انگار رسالتی بردوش دارد که خودش به تنهایی باید به انجام برسانددلایل عاطفی وروند ماجرایی فیلم با عقل جور درنمی اید کنش ها ناگهانی است ودلسوزی ها براساس واقعیت های قانع کننده نمی باشد ولی تماشاچی را تا اخرین لحظه پای فیلم مینشاند ویا مجبور به پیگیری ان میکند در اخر قهرمانان شکست میخورند گویا زحماتشان عقیم میماند تماشاچی فقط این را بعداز فیلم خواهد فهمید که پیروی از احساسات چه عواقبی در پی دارد تازه انهم اگر خیلی زیرک باشد مبارزه با قاچاق مواد مخدر خوبست ولی این خوب بودن وامدار خود رایی ستوان احمدی در فیلم میباشد وپیام دیگری هم دارد انسان هرچه کشت کند همان بدرود مثلا پسر زینال مبتلا به محصولی میشود که پدر حامی مبادله انست ودوربین در انتهای فیلم در دست گزارشگر نماد اینست که هیچ عمل انسان هم در تاریخ نا پیدا نخواهد بود وروزی پرده از اسرار کشیده خواهد شد اقایان ایرج قادری علیزاده جمشید اریا وهمه هنرمندان زحمتکش در این فیلم سینمایی خسته نباشید متشکرم
ناشناس
فیلم قابلی است محتوای غالب در فیلم خودمحوری شخصیت ها میباشد پسر زینال بندری باید مواد مخدررا ترک کند چون مقهور اراده پدر است ودرک درستی از حال واینده ندارد زینال بندری باید به قاچاقچیان حمله کند چون مقهور دست ستوان است وستوان مقهور دست کیست؟ شاید یک انتقام کور وشخصی که زیاد به جزییات ان اشاره نشده تیمسار با افراد مصلح مبارزه میکند چون مقهور احساسا ت خویش است هریک ادعای درست بودن راه خود را داردشازده خودرا مبرا میداند ومقهور عوامل بالا دست
ناشناس
با عرض سلام واحترام فیلم تاراج علاوه بر جذابیت های هنری ومتحرک بصری دررساندن پیام: پیام تک روی را میرساند همانطور که مستحضر میباشید کتب دینی ما جهاد را معرفی میکند ولی با کمترین تلفات نه اینکه فرد خود ودوستان واطرافیانش را به خطر بیاندازد. متاسفانه در فرهنگ ما چنین باب شده که هرکس بی پروا وبدون بررسی وارد جریانی شود انسان شجاعی است پس انوقت باید تمام افراد احمق وبدون ملاحظه بایست ادمهای شجاعی باشند؟فیلمی که با میلیونها تومن پول تهیه میشود نباید فقط برای ۲ساعت پرکردن وقتمان باشد یا مارادچار یک احساس کاذبی بکند در حالیکه با این پول میتوان صدها کودک را اموزش زندگی داد یا صدها نفررا تغذیه کرد فیلم باید دارای پیامی درست ومثبت یا نقل یک رویداد تاریخی یا حکمتی نهفته در درونش باشد تا بتواند فکر واندیشه عموم را رشد دهد وانهارا به سمت یک زندگی خوب وسعادتمند رهنمون شودپیروی وتبعیت باید از عقل وایمان راستین وبرحق باشد تا درخت تلاش شکوفه دهد وگرنه پیروی از احساسات کور وبی ملاحظه جز تباهی ونابودی چیزی ثمر بخش نخواهدداشت انسان حق انتخاب دارد ولی نتایج انتخاب خودرا باید مسئولانه بپذیرد چون دربند نتایج انتخاب خویش هست به نظر بنده زینال وستوان احمد وتیمسار بیشتر احساسی عمل میکردند نه اساسی وبنیادین با تشکر دیگر سرتان را بیش از این بدرد نمی اورم خدانگه دارتان .
ناشناس
نقد برای رشد سطح فکر وبخصوص ارتقاء انسان از عوام زدگی یکی از ابزارهای کارا ومفید است متاسفانه اکثریت مردم قدر نشناس هستند وبندرت حاضرند از یک اثر هنری خوب یا یک انسان فرهیخته که برای جامعه خود زحمتی کشیده تشکر کند چه برسد به اینکه نقدی اصولی درباره اش بنویسد یا بخواند واین چنین ملتی در اینده زیر سلطه اشراری خواهد رفت که نمی خواهد .ستوان احمد شاید کار خوبی انجام میداد ولی تنها ماند در کشوری که دارای منابع نفتی وگازی ومعادن زرخیز طلا وامکانات زیاد طبیعی هست وهمه چیز براحتی وبدون نیاز به اندیشه درست بدست میاید انواع ستوان احمدها تنها خواهند ماندامکانات تلف خواهد شد وانسانها براحتی میمیرند یا کشته میشوند شاید این درس را بتوان از این فیلم سینمایی اموخت باتشکر.
قدرتی
بنام خدا:سلام توهمات همواره پوسته ای اطراف ذهن انسان ایجاد میکند که این پوسته با ژرف بینی باید شکسته شود جامعه ای که دران بی دردی وفراموشی اصل است تازه سقوط به ورطه حیوانیت است این افراددر مرحله اول با خنده های الکی ومغلطه کاری سعی در دور شدن از حقایق دارند حقایقی که فکر کردن به انها مایه درد ورنج است وسعی در دوری ازان دارند غافل از اینکه همین درد ورنج است که هاله توهمی ذهن فرد را میکوبد ومیشکند پناه بردن به مواد مخدر واحساس کاذب نوعی قدرت وفراموشی مسئولیت پذیری ها میباشد جامعه وملتی این چنین در حال تباهی است ستوان وزینال ان حس بیدار جامعه است که باید با خشونت واردشود وسزای دوری از حقیقت را به عده ای بچشاند تا شاید اصلاح شوند دوربین گزارشگر عامل انتقال این حرکت است نوعی نماد ثبت وضبط در طبیعت که روزی گناهکاران به سزای اعمالشان خواهند رسیدیا چشم بیدار تاریخ بشری نماد شاهد بودن شهادت /شهود نیز میباشداین شهود گاه قربانیانی میطلبد. دانستن با قربانی شدن عده ای میسر است .قهرمانان مظاهر بزرگی دروغین را در جامعه ومردم ظاهر بین هیچ میانگارند وانهارا به سخره میگیرند وبا حرکتشان تعریف جدیدی از عظمت ارایه میدهند بزرگی درون جوش است ووابسته به بود یانبود امکاناتی دربیرون نداردهنر درام گونه ای است .درامی که اشک را بر گونه مینشاند وبغض را در گلو میخشکاند ومخاطب را در وقایع تراژیک سهیم میکند ودر دردها ورنجهاشان حس مشترک بوجود میاورد واورابفکر وامیدارد ورشد میدهد وبه حس حقیقی برتری میرساندمنتهی اول این فرداست که مراحل تهول را مسقیما طی میکند بعد نوبت به حرکت دسته جمعی با خطر کمتر میرسدهنر هنر درام سعی در نشان دادن عظمت وبلندیهای حقیقی دارد وارزش وبهاء انرا بنمایانداین هنر ارزشمند است انسان ساز است. با تشکر نقدمختصری بود به حضور اقایان قادری /سعید راد /اریا /وجنابعالی وهمکارانتان تهفه ای حاصل خون دل بود شاید گرامی بدارید
ناشناس
با احترام /این فیلم یک فیلم دراماتیک وتراژیک است قهرمانانش راهی را انتخاب میکنند که برگه عبورش را باید با خونشان امضا کنند انها میگریزند از فساد وتباهی به قلب خصم با نعرهها وغرش های اژدها گونشان فرزند زینال باید با نعره وغرش خود را از دام هرویین نجات دهد مادرش باید پشت درهای اهنین زیرزمین باید چون ماده شری با نعره گریه سردهد شاید این نعرها تنهایی انهارا پرکند وجامعه تباه شده رابیدار سازداین نعره ها نشانگر حضور انسان برتر است انسان والا ان نژاد برگزیده ان اخرین امیدها متشکرم دوست دردمند شما
ناشناس
با سلام و با تشکر از تحلیل دقیق و منصفانه تان
هنوز پس از سی و اندی سال از لابلای فیلمهایم “تاراج” را بیرون کشیده و به تماشا مینشینم و با هر سکانس آن مو به تنم راست میشود و با هر دیالوگ آن بغضی آشنا با من به تماشای فیلم مینشیند.یاد زمانی میفتم که با دائیم به تماشای فیلمی رفتیم و در آغاز فیلم،سه فیلم تبلیغ شد گورکن، شب شکن و “تاراج”
کارگردانی عوامل فنی دوبله بازیگری و موسیقی متن فیلم نقاط عطف فیلم به شمار میروند که درتوضیح این موارد به تحلیل درست و بجای شما اشاره و اکتفا میکنم.
دیدن این فیلم کنار خانواده برایم سخت است زیرا تاثیرِ لذت این فیلم هم در ده سالگی چشمان مرا اشکبار میکرد و هم،اکنون در چهل و سه سالگی ..
“تاراج” در نوع خود بهترین فیلم ایرانی است که دیده ام