این مقاله را به اشتراک بگذارید
ابوتراب خسروی؛ نقطه عطف داستاننویسی معاصر
طاهره جوشکی*
ابوتراب خسروی نویسندهای است صاحبسبک و متفاوت در ادبیات امروز که برخی بهدرستی او را نقطه عطفی در داستاننویسی معاصر ایران میدانند. توجه به فلسفه زبان و مفاهیم فلسفی وابسته به آن و نیز نقد ساختار قدرت و پرداختن به کهنالگوها و اسطورهها و آیینها و نیز بینامتنیت در کنار زبان خاص او در برخی آثارش و تخیل شگفت او، از ویژگیهایی است که آثار این نویسنده را متمایز میسازد. او نویسندهای است وامدار ادبیات کهن و فرهنگ ایرانی.
داستانهای کوتاه ابوتراب خسروی از مهمترین آثار این نویسنده هستند. نخستین مجموعهداستان او، «هاویه» (۱۳۷۰) نام دارد. این اثر داستانی، با فضایی متفاوت و ترکیبی از وهم و واقعیت، نویدبخش نویسندهای دیگرگونه در ادبیات ایران بود. اما مهمترین مجموعهداستان خسروی «دیوان سومنات» است. این اثر را که در سال ۱۳۷۷ منتشر شد، میتوان از مهمترین مجموعهداستانهای تاریخ ادبیات ایران دانست. داستانهای این مجموعه با فرمهای روایی تازه و نوعی تجربهگرایی پخته و موفق نوشته شدهاند. خسروی در این اثر موفق میشود از فرمهای جدید روایی در جهت القا یا ایجاد معنا بهره بگیرد. او در برخی از داستانهای این مجموعه، به خوبی از لحن برای ایجاد منطق روایی بهره میبرد. برخی داستانها فضایی سورئال یا فرم و شکلی سیال دارند که علاوه بر تازگی، دست منتقدان را برای نقد روانشناختی بازمیگذارد. همچنین این اثر از منظر نقد پستمدرنیستی نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بسیاری از شگردهای داستانهای پستمدرنیستی در آن یافت میشود. جسارت و قدرت خسروی در کنار تجربهگرایی، این اثر را به یکی از شاخصترین آثار ادبیات داستانی ایران بدل کرده است.
سومیـن مجموعـه داستان ابوتراب خسروی، «کتاب ویران» (۱۳۸۸) نام دارد. این اثر نیز چند داستان شاخص و درخشان دارد؛ اما از نظر تجربه داستانی، بیشتر در ادامه دیگر آثار خسروی است و برخی از داستانهای این اثر چنان با دیگر آثار خسروی مرتبطاند که میتوان آنها را پاساژهایی از رمانهای پیشین او دانست.
چهارمین اثر داستانی او «آواز پر جبرئیل» (۱۳۹۳) نام دارد. این اثر را به گونهای میتوان در زمره داستانهای کوتاه ابوتراب خسروی نیز به شمار آورد. داستانهای این مجموعه با نگاه به آثار سهروردی نوشته شدهاند؛ اما در این مجموعه آنچه که برای خسروی اصالت داشته است، تخیل داستانی بوده است و در هر بخش از کتاب که پایبندی او به آثار سهروردی بیشتر بوده است، با داستان ضعیفتری مواجه میشویم. رویکرد او به حکایتهای شیخ اشراق را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: رویکرد سوررئال، رویکرد رئالیسم جادویی، رویکرد رئالیسم شگفتانگیز و نیز رویکردی که بیشتر در پی بازنویسی متن بوده است که ضعیفترین رویکرد در این اثر است. درواقع خسروی در این مجموعه کوشیده است از ظرفیتهای خیالی و سوررئال یا فراواقعی متون عرفانی کهن در جهت ایجاد داستان بهره بگیرد. او در مواجهه با متن سهرودی گاه رویکردی ساختارشکنانه دارد و از طنزی نقادانه بهره میبرد.
اما خسروی با انتشار رمان «اسفار کاتبان» (۱۳۷۹) که کتاب اول از سهگانه او را تشکیل میدهد، وجه ممتاز دیگری از نویسندگی خود و ادبیات داستانی معاصر را آشکار میکند و آنطور که خود میگوید این سهگانه موضوعهای پیوسته و واحدی را دنبال میکنند. موضوعهایی که به گفته او تاریخ فرهنگی ما همیشه درگیرش بوده است؛ یعنی: «تولید قداست» و فرقهگرایی. کتاب اول این سهگانه، یعنی «اسفار کاتبان» که از آثار ارزشمند ادبیات فارسی است، ساختاری چند لایه دارد و به موضوع «تولید قداست» در طول تاریخ ما میپردازد. ارتباط این اثر با متون کهن و مقدس از دیگر ویژگیهای آن است. کتاب دوم این سهگانه «رود راوی» (۱۳۸۲) نام دارد. این رمان که از سوی یک راوی ناموثق روایت میشود، به فرقهگرایی و بنیانهای آن میپردازد. در ساختار این رمان، مانند اثر پیشین او، چند روایت در زمانهای مختلف به شکل موازی پی گرفته میشوند. خسروی در این اثر و نیز در برخی از داستان کوتاههای خود از ظرفیتهای شیوههای روایی کهن بهره میگیرد و اثری با سطوح مختلف روایی و نیز معنایی ایجاد میکند که این ویژگی گاه باعث پیچیدگی اثر یا ابهام در آن میشود و خواندن چندباره متن را از سوی مخاطب میطلبد. خسروی در اغلب آثار خود سعی دارد با بهرهگیری از شگردهای گوناگون و گاه کهن، شیوه روایی خود را متوسع کند. تخیل شگفت خسروی در کنار طنز جاندار او و صحنههای گروتسک این اثر، از آن رمانی متفاوت ساخته است. در این اثر نویسنده سعی کرده است که برای روایتهای مختلف از زبان ویژهای بهره بگیرد و از اینرو با اثری سختخوان مواجه میشویم که زبان آن همچون سَدی، مخاطب معمولی را پس میزند. خسروی در اینگونه آثارش گویی چندان دغدغه مخاطب را ندارد. شاید هم او تلاش میکند با خلق ادبیات خاص خود، مخاطب خاص خود را نیز پرورش دهد. کتاب سوم این سهگانه، «ملکان عذاب» (۱۳۹۲) نام دارد. خسروی در این اثر کوشیده است طیف گستردهتری از مخاطب را جذب کند. از اینرو روایت داستان و ساختار آن پیچیدگی کمتری دارد و زبان اثر نیز بسیار سادهتر از دو رمان دیگر اوست. همچنین خسروی گویی در تلاش برای نزدیککردن مخاطبان بیشتری به این اثر، گاه به پرگویی دچار شده و کوشیده است با توضیح بیشتر، فهم اثر را برای طیف گستردهتری از مخاطبان ممکن سازد که این، به گونهای باعث اطناب و درازگویی در آخرین رمان او شده است و به ساختار رمان نیز آسیب زده است.
علاوه بر این، خسروی مقالههایی در برخی نشریهها منتشر کرده و نیز اثری تئوریک درباره مبانی داستاننویسی به نگارش درآورده است که «حاشیهای بر مبانی داستاننویسی» نام دارد.
* دکترا در ادبیات فارسی، منتقد و پژوهشگر